درحالیکه سخت به تو فکر میکردم
سوار اتوبوس شدم
و ۳۰ سنت کرایه دادم
و از راننده خواستم دو نفر را حساب کند
پیش از آنکه
متوجه شوم
تنهایم.
da☾
اگر تو برای من بمیری،
من نیز برای تو میمیرم
و قبرهای ما مثل عشاقی خواهند بود
که لباسهایشان را
باهم در رختشویخانه میشویند
اگر برایم صابون بیاوری
من نیز برایت سفیدکننده میآورم.
da☾
هیچ مهمانیای
بیتو کامل
نیست.
همه این را
میدانند.
مهمانی
زمانی شروع میشود
که تو رسیده باشی.
da☾
شب
باز هم شب
شب باز هم
da☾
با من درآمیز مثل سیبزمینی سرخشده
در قشنگترین صبح گرسنگیِ
زندگیِ لعنتیام.
da☾
یافتن چیزی گم کردنِ چیز دیگریست.
فکر میکنم، شاید حتا ماتم بگیرم،
که چرا گمش کردم تا این یکی پیدا شود.
da☾
آشنا میشویم. تلاش میکنیم. هیچ اتفاقی نمیافتد، اما
از اینکه همدیگر را میبینیم
آشفته میشویم.
da☾
اولین بوسهمان حالا روحیست
که دهانهامان را همچنان که رنگ میبازند
تا فراموشی
تسخیر میکند.
da☾
۱. تنهایی شام بخور.
همیشه کلی کیف دارد.
da☾
زندگیاش به تماشای تاریکی
میگذرد
با چشمانی که باید روشنایی شب را
تماشا کنند.
da☾
دیشب در اتاقخوابم
شمعِ خوشصحبتی داشتم.
خیلی خسته بودم اما میخواستم
کسی پیشم باشد،
برای همین شمعی روشن کردم
و به صدای آرامشبخش نور
گوش سپردم تا خوابم برد.
da☾
هربار که میبینمش، با خود فکر میکنم:
وای، چه خوب است که اوشوهرِ من نیست.
da☾
از تو ممنونم برای لمس کردن،
درک کردن و دوست داشتن زندگیام
بدون تو میمیرم
da☾
خیلی خوشایند است
که صبح
تنهای تنها بیدار شوی
da☾
خیلی خوشایند است
که صبح
تنهای تنها بیدار شوی
و مجبور نباشی به کسی بگویی
عاشقش هستی
وقتی که دیگر
عاشقش نیستی.
Fatima