مگر یک نفر چندبار باید کُشته شود،
تا کُشته شود!
-Dny.͜.
تو باید یک جایی
همین حوالی باشی.
پس من
تا کِی باید از این مرگِ بیمعرفت
فرصت بخواهم.
بیا بیانصاف،
یک وقتی دیدی کار از کار گذشت!
-Dny.͜.
همینقدر که زن زاده شوی
حتماً زیبا زاده شدهای تا اَبَد...!
دردونه
هی دخترِ آوازهای آذرماه
در بارش اینهمه پروانه
کسی پنجرهاش را باز نخواهد کرد.
برگرد انتهای کوچه
بگو کلاهِ کاپشناش را پس بزند،
آنجا فقط فرهادِ مهراد مراقبِ توست.
قدم روی چشم
خانه گرم است
چای هِل دارد دَم میکشد...!
ریـوان|'
هر کسی سرانجام
یک جایی خسته خواهد شد
خاصه من
خاصه تو.
یك رهگذر
هر وقت دیدی واقعاً از وحشتِ بیخوابی
خوابت نمیآید،
خُب... شعر بخوان
شعرهای مرا بخوان،
حتماً
خداوند میآید
برایت دَمنوشِ بابونه میآورد.
یك رهگذر
او که
برای بستنِ دستهای من میآید
بگو هیچ دستْبندی با خود نیاورد،
من دستهایم را
به کودکانِ کورهپزخانه قرض دادهام.
او که
برای بستنِ چشمهای من میآید
بگو زحمت نکش
من چشمهایم را
به دوقلوهای نرگسِ محمدی دادهام
تا دیگر از تنهاییِ بیمادرِ خود نترسند.
او که
برای کُشتنِ کلماتِ من میآید
بگو کجای کاری تو
ترانههای من سالهاست سینهبهسینه
از گزندِ تازیانه و قیچی گذشتهاند.
حالا خود دانید...!
دردونه
در جنگ
به زخمهای خود نگاه میکنیم.
در صلح
به جایِ زخمهای خود نگاه میکنیم.
پس کی زندگی خواهیم کرد...؟!
leila tofighy
مینویسم،
میگویند چرا مینویسی.
سکوت میکنم
میگویند چرا سکوت کردهای.
زندگی میکنم
میگویند چرا زندهای هنوز.
میمیرم
میپرسند اسمت چه بود...؟!
بَهبَه... چه ایامِ فرخندهای
چه روزگار خوشی
چه هولی... چه حسرتی!
the.simia
در حیرتم
مگر یک نفر چندبار باید کُشته شود،
تا کُشته شود!
یك رهگذر