دادن از گرفتن لذتبخشتر است نه به این دلیل که مایهٔ محرومیت است، بلکه چون عملِ دادن، مظهرِ زنده بودنِ من است.
Rezvan
عشق باعث میشود انسان بر حس انزوا و جدایی غلبه کند و درعینحال، به او اجازه میدهد خودش باشد و تمامیتش را حفظ کند. در عشق، این تناقض بهوجود میآید که دو موجود، یکی میشوند و درعینحال، دو تا باقی میماند.
Rezvan
قطبیت جنس زن و مرد در حالِ ناپدید شدن است و همراه با آن، عشق جنسی نیز که بر این قطبیت استوار است، دارد ناپدید میشود. زن و مرد بهجای آنکه مثل قطبهای مخالف، «همتراز» باشند، یکسان میشوند. جامعهٔ امروزی، این آرمانِ برابری فردینشده را توصیه میکند، چون به انسانهایی که مثل اتمها یکسان باشند نیاز دارد تا آنها را وا دارد بدون اینکه اصطکاکی با هم پیدا کنند، در یک انبوه و اجتماع تودهوار، یک کارکردِ بدون اصطکاک داشته باشند؛ طوری که همه از فرمانهای یکسانی اطاعت کنند و درعینحال، همه متقاعد شوند که سرگرم پیگیری امیال خویشاند.
Rezvan
آیا ممکن است چنین باشد که فقط چیزهایی ارزش آموختن دارند که فرد با آنها بتواند پول دربیاورد یا وجههٔ اجتماعی کسب کند، و آیا عشق که «فقط» به روح فایده میرساند و در معنای امروزی، بیفایده است، یک کالای تجملی است که حق نداریم نیروی زیادی صرف آن کنیم؟
Rezvan
جامعهٔ امروزی، این آرمانِ برابری فردینشده را توصیه میکند، چون به انسانهایی که مثل اتمها یکسان باشند نیاز دارد تا آنها را وا دارد بدون اینکه اصطکاکی با هم پیدا کنند، در یک انبوه و اجتماع تودهوار، یک کارکردِ بدون اصطکاک داشته باشند؛ طوری که همه از فرمانهای یکسانی اطاعت کنند و درعینحال، همه متقاعد شوند که سرگرم پیگیری امیال خویشاند. همانطور که تولید انبوه امروزین مستلزم استاندارد کردنِ کالاهاست، فرایند اجتماعی نیز مستلزم استاندارد کردنِ انسان است؛ و این استانداردسازی، «برابری» نامیده میشود.
anita