زندگی را با روز و سال نمیشود سنجید، با تاب و توان لگدی سنجیده میشود که به روزهای پوچ و تهی میزنیم که بیمعنا زیر نام عمر طولانی، پوسیدن و گندیدن را برایمان طولانیتر میکنند.
labkhand
هیچجا از جنگ دور نیست، دلیلش هم این بود که انسان نمیتواند خیالات و خرافات را از ذهنش بِزُداید. انسان قربانی خوشباوری و سادگی خود است. خوی درندگی انسانها، از خوشباوری و سادگی و سادهلوحی است. دروغی کوچک و بیمعنا را باور میکنند و به خاطرش دنیا را به آتش میکشند.
labkhand
«گاهی باید تنها ناپدید شوند تا سایهها زندگی کنند، اگر تن را ببینید، سایه ارزشش را از دست میدهد، اما سایهٔ بیتن چیزی است که تا دم مرگ در خیال مردم میماند... مردم بیشتر از هر امر واقعی و عینی، به دنبال اشباحند.»
Hamid_R_khani
«استاد مردان! نمیفهمم چرا مردم، این رهبران را به خدای خود تبدیل میکنند. بهخصوص که هیچکدام شخصیتهایی نیستند که بشود انتظار کار خوبی از آنها داشته باشی.»
Hamid_R_khani
اگرچه حرفم با حرمت این مردهها جور درنمیآید، اما رازی را میگویم. چیزی که فقط خودت بدانی. مردم اینجا دنبال زندهها نمیروند، هیچوقت پی زندهها نمیروند.
Hamid_R_khani
انسانِ انقلابی مال خودش نیست
Hamid_R_khani
میدانم شما اهل علمید، اما اینجا همهچیز فرق میکند. همهچیز خیلی متفاوت است! مردم به چیزهایی اعتقاد دارند که علم توانایی تفسیرش را ندارد. حق با شماست، شاید تنها داستانگویی که بتواند داستانِ اینجا را بنویسد خدا باشد.»
Hamid_R_khani
گفت: «چون این شهر را درک نمیکنم. خیلی از رفتارهای مردم را نمیفهمم، نمیدانم چگونه به مسائل نگاه میکنند، گاهی احساس میکنم مگر خدا این شهر را درک کند و داستانهایش را بنویسد... فقط خدا.»
Hamid_R_khani
حقیقتی که دریاس درک کرده بود و از آن وحشت داشت، این بود که الیاس و دوستانش برای ژنرال قیام میکردند. اگر ژنرال نبود، تا دمِ مرگ، منتظر قیام میماندند... این برای دریاس وحشتناک بود.
Hamid_R_khani