بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب بیگانه | صفحه ۴ | طاقچه
تصویر جلد کتاب بیگانه

بریده‌هایی از کتاب بیگانه

نویسنده:آلبر کامو
امتیاز:
۳.۷از ۱۰۵ رأی
۳٫۷
(۱۰۵)
من هرگز حرف چندانی نداشته‌ام که به این و آن بزنم. بنابراین بیش‌تر وقت‌ها ساکتم
زهرآ
نه راه گریزی نیست، هیچ کس هم نمی‌تواند پیش نظر مجسم کند که شب‌های زندان چه مفهومی دارند.
Mohadese
آن‌وقت پرسید دوست ندارم در زندگی‌ام تغییری ایجاد شود. جواب دادم آدم هیچ وقت زندگی‌اش را عوض نمی‌کند، چون هرگونه زندگی می‌تواند مورد دلخواهش باشد، نحوهٔ زندگی من هم در این‌جا به هیچ‌وجه برایم ناخوشایند نیست.
Mohadese
نزد. دلم می‌خواست به او بگویم تقصیر من نبوده ولی جلو زبانم را گرفتم، چون فکر کردم این حرف را به کارفرمایم هم گفته‌ام. این حرف هیچ مفهومی نداشت. در هر صورت آدم همیشه در هر موضوعی کمی مقصر هست.
Mohadese
در آن لحظه، آن‌چه مرا در استدلال‌هایم کمی آزار می‌داد، انگیزش وحشتناکی بود که فکر بیست سال دیگر زندگی کردن، در من به وجود می‌آورد. ولی کافی بود با مجسم کردن افکارم در بیست سال دیگر، وقتی که قرار بود به همین سرانجام برسم، این انگیزش را خفه سازم.
pejman
آدم وقتی قرار است بمیرد، دیگر چه‌طور و چه‌گونه‌اش هیچ اهمیتی ندارد،
pejman
مامان بیش‌تر وقت‌ها می‌گفت آدم هرگز به‌طور کامل بدبخت نیست. من این را در زندان، موقعی که آسمان رنگ می‌گرفت و روز جدیدی در سلولم رخنه می‌کرد، به خوبی درک کردم.
pejman
شاید این چرخ لعنتی برای یک‌بار هم که شده از حرکت باز ایستاده باشد و در این طرح‌ریزی وسوسه کننده، تصادف و بخت، فقط یک‌بار چیزی را عوض کرده باشد. فقط یک‌بار!
pejman
کسی که حتی یک روز از عمرش گذشته باشد، می‌تواند به این ترتیب صد سال را در زندان بگذراند، و از همان یک روز به قدر کافی خاطره خواهد داشت که از بی‌کاری کسل نشود
pejman
دغدغهٔ اصلی‌ام کشتن وقت بود. ولی از موقعی که یاد گرفتم به خاطراتم پناه ببرم
pejman
در آن اوایلی که زندانی شده بودم، آن‌چه بیش‌تر از هر چیزی تحملش برایم دشوار بود، داشتن افکار فردی آزاد در ذهنم بود
pejman
تمام قد جلوم ایستاد و ترغیبم کرد بگویم به خدا اعتقاد دارم یا نه. جواب دادم نه. با عصبانیت سرجایش نشست. گفت این امکان ندارد، همهٔ مردم به خدا اعتقاد دارند، حتی کسانی که از او رو برمی‌گردانند. او براین عقیده بود و اگر تردید می‌کرد، زندگی‌اش مفهومش را از دست می‌داد
pejman
مامان نه این‌که بی‌دین و ایمان باشد، ولی در زنده بودنش هیچ وقت به مذهب فکر نمی‌کرد.
pejman
در برابر این شب پرنشانه و پرستاره، برای اولین بار بدون هیچ امیدی قلبم را به روی این بی‌تفاوتی محبت‌آمیز دنیا گشودم. از این‌که دیدم این‌چنین شبیه من و این‌چنین مهربان است، احساس کردم خوشبخت بوده‌ام و هنوز هم هستم.
Melikathe3D
آدم بعضی وقت‌ها گمان می‌کند از چیزی مطمئن است، حالا آن‌که در حقیقت این‌طور نیست.
Raha1300
مامان بیش‌تر وقت‌ها می‌گفت آدم هرگز به‌طور کامل بدبخت نیست.
Raha1300
سرنوشتم را بی‌آن‌که نظرم را بپرسند داشتند رقم می‌زدند.
ELNAZ
مثل همیشه برای خلاص شدن از شر کسی که حرف‌هایش برایم اهمیتی ندارد، وانمود کردم حرف‌هایش را تأیید می‌کنم.
ELNAZ
آن‌چه اهمیت دارد، امکان فرار است، گریزی از آیین‌های تغییرناپذیر، فراری دیوانه‌وار که شانس امیدوار بودن را در اختیار آدم می‌گذارد. طبعاً امید یعنی این‌که آدم در حال فرار، در گوشهٔ کوچه‌ای، به ضرب گلوله‌ای از پا در آید. ولی خوب که همه چیز را در نظر می‌گرفتم، هیچ عاملی نمی‌توانست به این امید جامهٔ عمل بپوشاند.
Hadiseh Banitaba
آن‌چه اهمیت دارد، امکان فرار است، گریزی از آیین‌های تغییرناپذیر، فراری دیوانه‌وار که شانس امیدوار بودن را در اختیار آدم می‌گذارد. طبعاً امید یعنی این‌که آدم در حال فرار، در گوشهٔ کوچه‌ای، به ضرب گلوله‌ای از پا در آید. ولی خوب که همه چیز را در نظر می‌گرفتم، هیچ عاملی نمی‌توانست به این امید جامهٔ عمل بپوشاند.
Hadiseh Banitaba

حجم

۹۷٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۱۲۰ صفحه

حجم

۹۷٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۱۲۰ صفحه

قیمت:
۱۶,۰۰۰
۸,۰۰۰
۵۰%
تومان