بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب بیگانه | صفحه ۶ | طاقچه
تصویر جلد کتاب بیگانه

بریده‌هایی از کتاب بیگانه

نویسنده:آلبر کامو
امتیاز:
۳.۷از ۱۰۵ رأی
۳٫۷
(۱۰۵)
آن‌چه در این لحظه برایم اهمیت دارد، این است که از این قوانین بی‌روح بگریزم و بدانم آیا برای فرار از این سرنوشت پرهیزناپذیر، راهی وجود دارد یا نه.
Pariya
احساس کردم همه چیز تبدیل به آب بی‌رنگی شده که من در آن سرگیجه گرفته‌ام.
Pariya
در تاریکی زندان متحرکم، انگار از اعماق خستگی‌ام یکایک صداهای آشنای شهری را که دوست داشتم و گاهی اتفاق می‌افتاد ساعتی در آن خود را راضی و سرحال احساس کنم، باز یافتم
Pariya
انگار مسیرهای آشنای رسم شده در آسمان تابستان، هم می‌توانستند به زندان ختم شوند، و هم به خواب‌هایی معصومانه.
Pariya
«هرگز روحی به این متحجری و بی‌احساسی مانند روح شما ندیده‌ام.
Pariya
پیشرفت دانش و ترقی سریع تکنولوژی باعث ایجاد آسان‌سازی‌های فراوانی در زندگی انسان‌ها شد و با خود ثروت و رفاه همراه آورد، ولی این دگرگونی ناگهانی خارج از توان انسان‌هایی بود که قرن‌ها در سکوت و کندی و آرامش زندگی کرده بودند. انسان‌ها حتی از نظر جسمی و روحی هم فرصت هماهنگ‌شدن با این دگرگونی را نیافتند. و باز درست است که قیدوبندهای چندهزارساله از دست‌وپای آدم‌ها فرو افتاد، ولی این موجود به ناگهان از قفس آزاد شده، سرگیجه گرفت، نمی‌دانست با این آزادی چنین سریع به دست آمده چه کند و چه‌گونه خود را با پیشرفت‌های روزبه‌روزی دانش و آگاهی، همسان و همگام کند.
yasaman
روز داشت به پایان می‌رسید و ساعتی بود که نمی‌خواهم دربارهٔ آن چیزی بگویم، ساعتی بی‌نام و نشان، که در آن سروصدای همهٔ طبقه‌ها، میان رشته‌ای از سکوت شنیده می شد.
زهرا
یک روز که زندانبان گفت پنج ماه است آن‌جا هستم، حرفش را باور کردم، ولی مفهومش را نفهمیدم. برای من هر روز مثل روز پیش بود که به همان شکل و با انجام همان کارها می‌گذشت. آن روز پس از رفتن نگهبان، توی ظرف فلزی براق غذایم نگاهی به خودم انداختم. به رغم لبخندی که کوشیدم به زور روی لب‌هایم بنشانم، صورتم به نظرم جدی آمد. ظرف را جلو صورتم بالا و پایین بردم، باز هم لبخند زدم، ولی همان حالت جدی و غمگین در آن باقی ماند.
زهرا
دلم می‌خواست به او بگویم تقصیر من نبوده ولی جلو زبانم را گرفتم، چون فکر کردم این حرف را به کارفرمایم هم گفته‌ام. این حرف هیچ مفهومی نداشت. در هر صورت آدم همیشه در هر موضوعی کمی مقصر هست.
AλI
در واقع این‌را می‌دانستم که مردن در سی سالگی یا هفتاد سالگی فرق چندانی باهم ندارد، چون طبعآ در هر دو صورت، مردها و زنان دیگری به زندگی‌شان ادامه خواهند داد، آن‌هم طی میلیون‌ها سال.
Hamid_R_khani

حجم

۹۷٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۱۲۰ صفحه

حجم

۹۷٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۱۲۰ صفحه

قیمت:
۱۶,۰۰۰
۸,۰۰۰
۵۰%
تومان
صفحه قبل۱
...
۵
۶
صفحه بعد