هرقدر کمتر بفهمند، بیشتر اطاعت خواهند کرد
Mohammad
شما به مردم رنج گرسنگیکشیدن و جداشدنها را دادهاید تا مانع طغیانکردنشان بشوید. فرسودهشان میکنید، نیرو و وقتشان را هدر میدهید تا نه فرصت و نه انگیزهٔ خشمگینشدن را داشته باشند. خیالتان آسوده، آنها درجا میزنند. بهرغم تعداد زیادشان تنها هستند، مثل من که تنهایم. هریک از ما بهخاطر بزدلی دیگران تنها میماند
Mohammad
اما من مغرورتر از آن هستم که بدون احترامگذاشتن به خودم، دوستت داشته باشم
Mohammad
میخواهد آنگونه که درنظر دارد خوشبخت باشیم، نه آنطور که خودمان دلمان میخواهد. اینها لذتهای اجباری هستند، زندگی سرد و بیرونق، خوشبختی به شیوهٔ حبس ابد.
saeed
ما تیرهروزترین آدمها هستیم! امید تنها ثروتمان ست. چهگونه میتوانیم خودمان را از آن محروم کنیم؟
علی دائمی
روی همه علامت بگذارید! حتا کسانی که حرفی نمیزنند ولی میشود حرفهاشان را شنید! آنها دیگر نمیتوانند اعتراض کنند، اما سکوتشان گوشخراش است! دهانهاشان را خرد کنید، به آنها دهانبند بزنید و واژههای کلیدی را یادشان بدهید تا آنها هم پیوسته همان چیزها را تکرار کنند، تا شهروندان خوبی بشوند که ما به آنها نیاز داریم.
علی دائمی
افسرها توی رختخوابشان میمیرند و جنگ و بدبختیهایش نصیب ما میشود!
علی دائمی
زندهباد مرگ، دیگر از آن نمیترسیم.
علی دائمی
گیسوان سیاه عشق چه شدند؟ این گیسوان موقعیکه همهچیز بر وفق مراد است، عاشقند! اما دوران تیرهروزی که فرامیرسد، فرار میکنند.
علی دائمی
ما در دنیای دیگری زندگی میکنیم که آدمها نمیتوانند زندگی کنند.
saeed