بریدههایی از کتاب اسیر سرنوشت
۳٫۸
(۵۷)
زندگی راه آدمی را سد میکند.
اما زندگی به این دلیل جلوی تو را سد نمیکند که میخواهد پا پس بکشی و خودش عنان را به دست بگیرد.
اما زندگی به این دلیل جلوی تو را سد نمیکند که میخواهد همه چیز را تسلیم کنی و تحت تأثیرش باشی.
زندگی از تو میخواهد با او سرشاخ شوی.
یاد بگیری چگونه زندگی را از آنِ خودت کنی.
zohreh
گاهی زندگی از جایش تکان نمیخورد.
فقط سد راه آدم میشود.
سد راه نقشههایم شد، سد راه آرزوهایم، سد راه خواستههایم، سد راه امیالم، سد راه نیازهایم،
او سد راه آن دختر زیبا شد
دختری که سخت دلباختهاش شده بودم.
zohreh
«نگو که همه چیز تمام است
چون این ناگوارترین خبری است که ممکن است بشنوم
به خدا قسم تمام سعیام را میکنم اینجا بمانم
درست همانطور که تو دوست داری
گرچه پنهان شدن سخت است،
همهٔ احساساتم را نادیده میگیرم
و همهٔ نقشههایم را دوباره میچینم و به خاطر تو تغییر میکنم.»
برادران آوِت، اگر این ساحل است
zohreh
و به اعماق فرومیروم و به اوج میرسم
و جهان همچنان راهش را میرود و میرود و میرود...
zohreh
حالا دیگر چند وقتی است خودم را در خانه حبس کردهام
میخوانم و مینویسم، میخوانم و فکر میکنم
و دنبال دلیل میگردم و دلم برای فصلها تنگ شده
پاییز، بهار، تابستان، برف
صفحهٔ گرامافون میایستد و دوباره میچرخد
پنجره پایین آمده و چفت شده است
zohreh
«من هم مثل آدمهای دیگر هستم.
ما شیفتهٔ حرف زدن راجع به اموری هستیم
که چیزی از آنها نمیدانیم.»
برادران آوِت، ۱۰۰۰۰ واژه
zohreh
«درِ رختشوی خانه را ببند
پاورچین پاورچین بیا این طرف
لباسهایت را بر تن داشته باش
من هر چه میتوانستم برداشتم
به من یاد بده که چهطور از عشقی که
مردم میگویند تو ساختهای بهره ببرم.»
برادران آوِت، رختشوی خانه
zohreh
هر چیز زیبایی حقیقی نیست.
دروغین است.
پس اقیانوست را برای خودت نگه دار
zohreh
دنبال کشف چیزهای جدید باش. چیزهای جدید وجود دارن که کشفشون کنی.
zohreh
آدم نمیتواند به شهری دیگر، به جایی دیگر، ایالتی دیگر فرار کند. هر چیزی که انسان از آن فرار کند، همان چیز به دنبالش میآید. آن چیز آنقدر با انسان میماند تا اینکه بفهمد چهطور با آن رودررو شود.
zohreh
«سنگینی دروغ شانهات را خم خواهد کرد،
شهر به شهر به دنبالت خواهد آمد
چون چیزی نیست که اینجا اتفاق بیفتد و آنجا نیفتد.»
zohreh
میتوانم صادقانه بگویم حس میکردم که انگار در تمامی جنبههای زندگیام از هر پنج مرحلهٔ سوگ عبور کرده بودم.
zohreh
«اگر من در این شهر به قتل رسیدم
از جانب من انتقام نگیر
مرگ یک انسان به این صورت خودش خیلی است
دیگر نیازی به حبس شدن نیست.»
برادران آوِت، قتل در شهر
zohreh
اگه ناراحتیای که سال گذشته داشتید و اون رو روی کاغذ بیارید همون ناراحتیای نباشه که امروز داشتید چی؟ این دقیقآ همون چیزیه که کسی که جلو کلاس نشسته حس میکنه. حسی که در حال حاضر دارید، و شخصی که پنج سال بعد از گفتن این اشعار ممکنه به اون تبدیل بشید دلیل شعر گفتن شماست.
zohreh
وقتی آدم شعر اجرا میکنه یا مینویسه یه روزی به اجبار دوباره اون رو در ذهنش مرور میکنه.
zohreh
آدما حق دارن در مورد هر چی که دلشون میخواد شعر بگن. ولی چیزی که اذیتم میکنه اینه که اگه آدمی که اون شعر رو میگه نخواد اون اتفاق رو دوباره به خاطر بیاره چی؟ اگه یه کسی یه شعری رو در مورد جدایی بدی که داشته اجرا کنه ولی بعد فراموشش کنه و به زندگی عادیاش برگرده چی؟
zohreh
«تا ابد مثل زمینی که زیر پایم میچرخد حرکت خواهم کرد
و وقتی مسیرم را گم کنم، به آسمان نگاه میکنم
و وقتی ردای سیاه روی زمین کشیده شود
آمادهٔ تسلیم شدن خواهم بود، و خوب به یاد داشته باشید
همهٔ ما در یک کشتی هستیم
اگر عمری را که به من عطا شده خوب زندگی کنم، از مرگ هراسی نخواهم داشت.»
برادران آوِت، تا ابد نجار
zohreh
دنبال کشف چیزهای جدید باش. اونا هم برای همین اونجا هستن.
zohreh
هیچ چیز همیشگی نیست. تنها چیزی که میان همهٔ ما مشترک است همان امر گریزناپذیر است. سرانجام همهٔ ما خواهیم مرد.
zohreh
خانهها آنقدر شبیه هم بودند که بیاختیار سعی کردم تصور کنم چه آدمهای جورواجوری داخلشان زندگی میکنند. از خودم پرسیدم که آیا هیچ کدامشان رازی را از هم پنهان کردهاند یا نه؟ آیا هیچ کدام از این آدمها دارند به کسی دل میبندند یا از کسی دل بریدهاند یا نه؟ آیا شادند؟ ناراحتاند؟ از چیزی ترس دارند؟ بیپول هستند؟ تنها هستند؟ آیا قدر چیزی را که دارند میدانند؟
zohreh
حجم
۲۰۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۷۵ صفحه
حجم
۲۰۳٫۰ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۷۵ صفحه
قیمت:
۴۹,۰۰۰
تومان