به تمام خانههایی که در سرتاسر خیابان بود نگاهی انداختم. خانهها آنقدر شبیه هم بودند که بیاختیار سعی کردم تصور کنم چه آدمهای جورواجوری داخلشان زندگی میکنند. از خودم پرسیدم که آیا هیچ کدامشان رازی را از هم پنهان کردهاند یا نه؟ آیا هیچ کدام از این آدمها دارند به کسی دل میبندند یا از کسی دل بریدهاند یا نه؟ آیا شادند؟ ناراحتاند؟ از چیزی ترس دارند؟ بیپول هستند؟ تنها هستند؟ آیا قدر چیزی را که دارند میدانند؟ آیا گاس و اریکا قدر سلامتیشان را میدانند؟ آیا اسکات قدر درآمد اضافیای که از بابت اجارهها دارد را میداند؟ چون ذره ذرهٔ آن گذراست. هیچ چیز همیشگی نیست. تنها چیزی که میان همهٔ ما مشترک است همان امر گریزناپذیر است. سرانجام همهٔ ما خواهیم مرد.
زی زی
«اولین سؤال اینه که طرف همیشه با احترام باهات رفتار میکنه؟ سؤال دوم اینه که بیست سال دیگه این آدم همونی هست که امروز هست، هنوزم دلت میخواد با طرف ازدواج کنی؟ سؤال آخر هم اینه که آیا طرف تو رو تشویق میکنه که انسان بهتری باشی؟ یه نفر رو پیدا کن که بتونی به هر سه تا سؤال جواب مثبت بدی، اون موقع است که آدم مناسب رو پیدا کردی.»
mohiii ftt
«همیشه یادت باشد که هیچ چیز مثل عشقی که اجازه میدهد اسم مان را با هم سهیم شویم، ارزش سهیم شدن را ندارد.»
یك رهگذر
وقتی یکی از نزدیکان آدم میمیرد، یادش دردناک است.
یك رهگذر
«لیک، دنبال کشف چیزهای جدید باش. چیزهای جدید وجود دارن که کشفشون کنی.»
یك رهگذر
عجیب است که دوست صمیمی آدم یک دوست صمیمیتری داشته باشد.
یك رهگذر
وقتی کسی عزیزی را از دست میدهد پنج مرحله سوگ را پشت سر میگذارد: انکار، خشم، چانه زنی، افسردگی، پذیرش.
یك رهگذر
درک کردن حالتی است که همیشه شرایط را آسانتر نمیکند.
یك رهگذر
در نه سالگی صمیمیترین دوست آدم معمولا خیالی و رؤیایی است.
یك رهگذر
«همیشه یادت باشد که هیچ چیز مثل عشقی که اجازه میدهد اسم مان را با هم سهیم شویم، ارزش سهیم شدن را ندارد.»
maedeh