بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب شراب خام | صفحه ۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب شراب خام

بریده‌هایی از کتاب شراب خام

دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۴از ۴۷ رأی
۴٫۴
(۴۷)
آمیب گرفته تا اولاد آدم، تا از اصل خود جدا نشن، استقلالی پیدا نمی‌کنن. تا استقلالی پیدا نکنن موجودیتی ندارن. اگر بخوای هر کدوم از این موجودات را بشناسی باید یک مطالعه و تحقیق عمیق درون خودشان وقتی استقلال و موجودیتی دارن، بکنی. و تمام چیزای دیگه رو فراموش کنی.»
زهرا۵۸
توی این تصنیف‌ها یه نوع سوز و کوفت هست که نه فقط از اعماق شکنجه‌های روح حرف می‌زنه، بلکه از اعماق نسل‌ها و رگ و ریشه بلاهایی که اعراب و ترک‌ها و افغان‌ها و حتی انگلیسی‌ها و روس‌ها و آلمانی‌ها و امریکایی‌ها به سرشان آورده‌ن حرف می‌زنه. اثر این بلاها فقط روی زبان باقی نمونده. تو روح ملت هم باقی مونده. به همین علت‌ها روحیه مردم پر از آه و ناله‌س. پر از قید و بند و خفقانه.
زهرا۵۸
«نصف دنیا دیوانه و بدبختند و نصف دیگر هم خواهی نخواهی خودشان را دیوانه و بدبخت می‌کنند که دلیل جنون و بدبختی را بفهمند».
زهرا۵۸
مرگ بر حیات شرف دارد: چون فقط در حالت مرگ است که جوهر وجود انسان، خالی از زشتی و دغدغه و پوچی و فناپذیری روح، استراحت می‌کند. پیچیدگی حیات از جسم باز می‌شود، ماده وجود تقطیر و پاک می‌شود... و به خاک آرام باز می‌گردد
زهرا۵۸
ما طبیعتاً به دنیا نمی‌آییم که بمانیم، ما می‌آییم تا بمیریم. همه چیزهای دیگر طبیعت هم کم کم و درجه درجه است، ولی بالاخره می‌میرند. خیلی طبیعی و خیلی ساده‌س. اگر بدبختی‌های جوونی جونمون رو نگیره مرض و پیری می‌گیره. ما همه در حال ترانزیتیم. مثل سالن ترانزیت فرودگاه‌ها.
زهرا۵۸
اگر کوچکترین زیبایی و لطفی در دنیا هست، همین مرگه. یعنی یک خوبی زندگی به همین رفتن و دوباره به وجود آمدنه. گل‌های پژمرده باید بیفتن و بمیرن تا دوباره بهار بیاد و درخت‌ها شکوفه بزنن... جان خودت، این رو جدی از ته دل می‌گم. طبیعت این طوریه، باید قبولش کرد.
زهرا۵۸
بین سال‌های ۱۹۴۲ و ۱۹۴۶ کشتی‌های جنگی امریکایی از سواحل مختلف امریکا به نقاط دور دست اقیانوس‌های اطلس و کبیر مأموریت پیدا می‌کردند ولی هدف مأموریت آن‌ها در پاکتی مهر و موم شده نزد ناخدا بود. حتی شخص ناخدا نیز اجازه نداشت که قبل از زمان معین، و قبل از رسیدن به نقطه معین، پاکت را باز کند و هدف مأموریت را بفهمد. برای من، این کشتی‌ها که با دستورهای مهر و موم شده حرکت می‌کردند، سمبل حیات آدم‌ها هستند. ما همه با پاکت‌های مهر و موم شده حرکت می‌کنیم و نمی‌دانیم چه باید بکنیم و چه بر سرمان خواهد آمد.
پریسا
تخم مرگ و نابودی ناصر در فرانسه کاشته شد. ایران فقط قبر به او بخشید. در پاریس بود که چشمانش زیادتر از آنچه چشم یک ایرانی باید باز شود، باز شد. زیادتر از آن چه باید آرزو کند، آرزو کرد. نطفه مرگ و نابودیش در جای دیگر بسته شد، بخت بد او را به اینجا کشید و ما او را از آن قبر به این قبر کشاندیم.
پریسا
خلاصه بگم: در چنین کشوری که فرهنگش آبرویی داره، یا داشته، یه نویسنده زمان ـ یا دست‌کم آدمی که آرزوی زندگی درین راه را داره ـ نباید منکوب و مستمسک جهل و بی‌اعتنایی حالت تحجر موقتی مردم بشه. در روزگاری که امریکا وجود نداشت و اروپا جنگل اقوام وحشی بود تمدن آریایی‌ها باخط «دین دبیری» و کتاب‌های ناب بزرگترین فرهنگ جهان بود. امروز در ایران باید چشم‌های مردم را باز و آن‌ها را باسواد و کتابخوان کرد. باید مردم را روشن کرد. نه این که نویسنده را درخور مردم تراشید. یا او را تون به تون انداخت.»
پریسا
«آنچه ما امروز هستیم، نتیجه تمام حوادثی است که در گذشته برای ما اتفاق افتاده، به اضافه تمام تاریخ بشر.»
پریسا
گفتم: «ناصرخان. چی می‌گی؟ این تصنیف‌ها نود و نه درصدش درباره امور جنسی و هجران و دیشب نیامدی و آخ و واخ از دست طرف مربوطه‌س. کجاش درد نسل‌ها و شکنجه اعصاره؟» ناصر گفت: «اینجا رو هم درست گفتی. محرومیت‌ها و محدودیت‌های مزخرف جنسی هم اثرش را روی ملت گذوشته و دلیلی نداره به یه نحوی اثرش در تصنیف و ترانه ظهور نکنه.»
پریسا
توی این تصنیف‌ها یه نوع سوز و کوفت هست که نه فقط از اعماق شکنجه‌های روح حرف می‌زنه، بلکه از اعماق نسل‌ها و رگ و ریشه بلاهایی که اعراب و ترک‌ها و افغان‌ها و حتی انگلیسی‌ها و روس‌ها و آلمانی‌ها و امریکایی‌ها به سرشان آورده‌ن حرف می‌زنه. اثر این بلاها فقط روی زبان باقی نمونده. تو روح ملت هم باقی مونده. به همین علت‌ها روحیه مردم پر از آه و ناله‌س. پر از قید و بند و خفقانه.
پریسا
دو چیز ایران همتا نداره: ادبیات ایران، موسیقی ایران. نگذار کسی جوری دیگه حالیت کنه.
پریسا
عمر ما هر کدام حلقه‌ای از یک زنجیر افسانه‌ای است، که هرگز حساب نشده. یک ایرانی به گوشه‌ای از یک نسل یک قاره جوان درس فلسفه و عرفان می‌دهد شاید به این دلیل ساده که یک دریانورد پرتغالی راه هندوستان را عوضی رفت. بچه یک جوان تهرانی موقع به دنیا آمدن در واشینگتن تلف می‌شود چرا که خون یک زن نروژی مرضی از پدر معیوب خود در آگدن نروژ به ارث برده بود. و دختری تبریزی در تهران آدمکش می‌شود. چرا که یک قاچاقچی در خرمشهر از دست قانون در رفت.
khorasani
«یادم می‌یاد یه روز تو مدرسه کتابچه پاکنویس حسابم رو نیاورده بودم. معلم ریاضی واداشت یکی از بچه‌های زرنگ پاشه و یک سیلی تو گوش من بزنه. پسره شش دفعه دستش را بالا آورد، منم شش دفعه دستش را تو هوا گرفتم و انداختم. معلم از کوره در رفت و داد زد: بذار بزنه... نگذاشتم. بالاخره خودش بلند شد آمد و محکم کوبید تو صورتم. در تمام عمرم سیلی به اون محکمی نخورده‌ام. چشمانم پر از آب شد. ولی خوشحال بودم. غرور من حفظ شده بود. همه فهمیدند که اگر کسی بخواد منو بزنه باید بزرگ باشه و استاد باشه. نه یه جقله. خلاصه از این دیوونه بازی‌ها و سرسختی‌ها زیاد داشتیم.»
khorasani
سیستم مبارزه من با بیماری این است که تظاهر می‌کنم که بیماری وجود ندارد. دکتر نمی‌روم. دوا نمی‌خورم. هیچ کاری نمی‌کنم. زندگی عادی را ادامه می‌دهم.
khorasani
حوادث هر روز در زندگی آدم‌ها اتفاق می‌افتند: حوادث کوچک، حوادث بزرگ. ناصر می‌گفت اگر حادثه از دنیای ما برود، حیات از بین می‌رود. زندگی با یک جیغ شروع می‌شود و به یک فاجعه پایان می‌پذیرد. و آن‌چه هم بین تولد و مرگ است یک سری حادثه است. هیچ حادثه‌ای هم در اصل خالی از هیجان و هول نیست. هر روز که می‌گذرد، یک حادثه است، و ما یک روز به مرگ نزدیک‌تر می‌شویم. هر نفسی که می‌کشیم، ممکن است حادثه نفس آخرمان باشد.
khorasani
ما برای یکدیگر همیشه بیگانه خواهیم بود. ما غریبه‌هایی هستیم که فقط در مدت زمان معین، هر یک به نوبه در مکان معینی وجود داشتیم. وجود داشتن در زمان و مکان معینی ممکن است ما را به هم مربوط کند، ولی ما اصل واحدی نیستیم. ما تنها هستیم و برای همین است که هیچی نیستیم.
khorasani
ناله‌ای دردناک در اندرون ساکت وخسته من زبانه می‌کشد که در مقابل صدای خودپرستی‌ها و همهمه و امیال دختران و زنان دیگر به گوش نمی‌رسد.
پریسا
«به اندازه کافی لازمه»
khorasani

حجم

۳۴۵٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۶۸ صفحه

حجم

۳۴۵٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۶۸ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
۳۲,۰۰۰
۲۰%
تومان