بریدههایی از کتاب من و دوست غولم
۴٫۲
(۴۶)
زمانی به زبانِ گلها سخن میگفتم،
زمانی هر کلمهای را که کرمابریشم میگفت میفهمیدم،
زمانی در خفا به وراجیهای سارها میخندیدم،
و در رختخوابم با مگسی گپ میزدم.
زمانی به تمام سئوالهای جیرجیرکها گوش میدادم
و به تمام آنها جواب میدادم،
و با گریه هر دانه برفِ در حال مرگ که فرو میافتاد
همدردی میکردم.
زمانی به زبانِ گلها سخن میگفتم...
چه شد که اینها همه از یادم رفت؟
چه شد که اینها همه از یادم رفت؟
فئودور میخائیلوویچ داستایفسکی
«آخ، سرم خورد به ماه.»
فئودور میخائیلوویچ داستایفسکی
چرا میخواهی کاری کنی که من خونسرد و با حوصله شوم؟
فئودور میخائیلوویچ داستایفسکی
به من بگو باهوش
به من بگو مهربان
به من بگو بااستعداد
به من بگو با نمک
به من بگو بااحساس، خوشگل و دانا
به من بگو بیعیب و نقص
امّا،
راستش را بگو.
مریم بانو
مری عزیزم فقط مرا دوست دارد
(او موریس را هم دوست دارد).
نه دوست ندارد، او فقط مرا دوست دارد.
(او لویس را هم دوست دارد).
نه دوست ندارد، او فقط مرا دوست دارد
(او درختانِ دشت را هم دوست دارد).
نه دوست ندارد، او فقط مرا دوست دارد!
(بیچاره، احمق بیچاره، چرا نمیتوانی بفهمی
که او میتواند هم تو را دوست داشته باشد و هم دیگران را.)
مریم بانو
زمانی به زبانِ گلها سخن میگفتم،
زمانی هر کلمهای را که کرمابریشم میگفت میفهمیدم،
زمانی در خفا به وراجیهای سارها میخندیدم،
و در رختخوابم با مگسی گپ میزدم.
زمانی به تمام سئوالهای جیرجیرکها گوش میدادم
و به تمام آنها جواب میدادم،
و با گریه هر دانه برفِ در حال مرگ که فرو میافتاد
همدردی میکردم.
زمانی به زبانِ گلها سخن میگفتم...
چه شد که اینها همه از یادم رفت؟
چه شد که اینها همه از یادم رفت؟
مریم بانو
و اینجا ما یک پسر نامرئی میبینیم
که توی خانه قشنگ نامرئیاش
به یک موش کوچولوی نامرئی
تکه پنیری نامرئی میدهد.
وای، چه نقاشی قشنگی!
تو هم دوست داری یک نقاشی نامرئی بکشی؟
Ghazal
شل سیلور استاین شاعر، قصهپرداز و نقاش است. آواز میخواند و گیتار مینوازد. او عمقِ لطافت و زیبایی، شیرینی، سادگی و صداقت دنیای کودکان را درک میکند، به آن عشق میورزد و محترماش میشمارد و واقعیات تلخ، گزنده و سمج زندگی روزمره را با ظرافت و با طنزی به همان اندازه تلخ و گزنده به آنان مینمایاند. سیلور استاین مفاهیمِ معمول، عُرفی، مسجّل و آشنای دنیای امروز را به دیده تردید مینگرد و به کودکان میآموزد که میتوان به آنها از زاویه دیگری نگریست، زیر بارشان نرفت، با آنها مقابله کرد و تغییرشان داد. نوشتهها و تصاویر ساده، زیبا، عمیق و تلخ و شیرین او هر خواننده بزرگ و کوچکی را غرق در شگفتی و لذت میسازد و به فکر وامیدارد.
Behjat Shafiee
زمانی به زبانِ گلها سخن میگفتم،
زمانی هر کلمهای را که کرمابریشم میگفت میفهمیدم،
زمانی در خفا به وراجیهای سارها میخندیدم،
و در رختخوابم با مگسی گپ میزدم.
زمانی به تمام سئوالهای جیرجیرکها گوش میدادم
و به تمام آنها جواب میدادم،
و با گریه هر دانه برفِ در حال مرگ که فرو میافتاد
همدردی میکردم.
زمانی به زبانِ گلها سخن میگفتم...
چه شد که اینها همه از یادم رفت؟
fariba
عمویم گفت: «چند سالته؟»
گفتم: «نُه سال و نیم»
بادی به غبغب انداخت و گفت: «من وقتی همسنِّ تو بودم،
دَه سالم بود.»
مری
سهبار یعنی، «در این بالاها که سرم به طاق آسمان میخورَد،
نمیدانی چقدر احساس تنهایی میکنم.»
چهار بار یعنی، «امروز عقابی که پروازکنان از کنارم میگذشت، بهم لبخند زد.»
پنج بار یعنی، «آخ، سرم خورد به ماه.»
مری
ماهی کوچیکه ماهی ریزتره را میخورد،
ماهی بزرگه ماهی کوچیکه را میخورد،
پس فقط بزرگترین ماهی است که چاق میشود.
آیا تو جماعتی مثل اینها را میشناسی؟
sh.taa
پرنده سحرخیز
ببین، اگر پرندهای، پرندهای سحرخیز باش،
و کرمی برای صبحانهات شکار کن.
اگر پرندهای، سحرخیزترین پرنده باش ـ
امّا اگر کرمی، تا دیروقت بخواب.
Tina
صدا
درون تو صدایی هست
که تمام روز در تو زمزمه میکند:
«حس میکنم این درسته،
میدانم این یکی امّا، غلطه.»
نه معلّم، نه واعظ، نه پدر و مادر، نه دوست
و نه هیچ آدم عاقلی
نمیتواند بگوید چه چیز درست است و چه چیز غلط
تنها به صدای درونت گوش کن.
Tina
ازشان پرسیدم حساب کنید که
هر نمره افتضاحی برابر با چند قطره اشک است؟
Tina
به نبایدها گوش کن
به نباید ها گوش کن، بچّهجان
به نکن ها گوش کن
به اجازهنداری ها،
نمیتوانی ها و نمیشود ها گوش کن
به دیگر هیچوقت نکن ها گوش کن.
امّا به من هم خوب گوش کن:
هرکاری شدنی است، بچّهجان
هیچچیزی محال نیست.
Tina
فقط من، فقط من
مری عزیزم فقط مرا دوست دارد
(او موریس را هم دوست دارد).
نه دوست ندارد، او فقط مرا دوست دارد.
(او لویس را هم دوست دارد).
نه دوست ندارد، او فقط مرا دوست دارد
(او درختانِ دشت را هم دوست دارد).
نه دوست ندارد، او فقط مرا دوست دارد!
(بیچاره، احمق بیچاره، چرا نمیتوانی بفهمی
که او میتواند هم تو را دوست داشته باشد و هم دیگران را.)
Tina
نقاشی نامرئی
و اینجا ما یک پسر نامرئی میبینیم
که توی خانه قشنگ نامرئیاش
به یک موش کوچولوی نامرئی
تکه پنیری نامرئی میدهد.
وای، چه نقاشی قشنگی!
تو هم دوست داری یک نقاشی نامرئی بکشی؟
Faezeh Mokhtari
شراکت
شریک اسباببازیهایت میشوم،
شریک پولهایت میشوم،
شریک نانات، شریک عسلات.
شریک شیر و شیرینیات،
امّا، شریک کردن تو در چیزهای خودم،
حرفش را هم نزن، این یکی از من برنمیآید.
Faezeh Mokhtari
من در سرزمین شادی بودهام ـ
اگر بدانی چقدر کسلکننده است!
Jack Sparow
حجم
۴۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۷۷
تعداد صفحهها
۷۰ صفحه
حجم
۴۱٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۷۷
تعداد صفحهها
۷۰ صفحه
قیمت:
۱۹,۵۰۰
۹,۷۵۰۵۰%
تومان