بریدههایی از کتاب سیصد و شصت و پنج روز در صحبت حافظ
۴٫۰
(۴۲)
هرکه را باغچهای هست به بستان نرود
هرکه مجموع نشسته است پریشان نرود
آن که در دامنش آویخته باشد خاری
هرگزش گوشه خاطر به گلستان نرود
سفرِ قبله دراز است و مجاور با دوست
روی در قبله معنی به بیابان نرود
هرکه دانست که منزلگهِ معشوق کجاست
مدعی باشد اگر بر سرِ پیکان نرود
سعدیا گر همه شب شرحِ غمش خواهی گفت
شب به پایان رود و شرح به پایان نرود
سُها
به مثَل چو آفتابم به خرابهها بتابم
بگریزم از عمارت، صفت خراب گویم
سیما
بیت زیر از امرءالقیس از معروفترین شاعران "سبعه معلّقه" گویی از زبان حافظ سروده شده است:
تَسلَّت عَمایاتُ الرّجال عن الهَوی
وَ لَیسَ فُؤادی عَن هواک بِمنسَلِ
چه بسیار مردان راه عشق که شعله شیفتگی در دلهایشان
فرونشست و آرام شد اما قلب من هیچ گاه
عشقِ تو را به فراموشی نخواهد سپرد
صوفیان واستدند از گروِ می همه رخت
دلقِ ما بود که در خانه خمّار بماند
سیما
اگر نه باده غمِ دل ز یاد ما ببرَد
نهیب حادثه بنیاد ما ز جا ببرَد
اگر نه عقل به مستی فرو کشد لنگر
چگونه کشتی ازین ورطه بلا ببرَد
گذار بر ظلمات است خضرِ راهی کو
مباد کآتشِ محرومی آبِ ما ببرَد
طبیبِ عشق منم، باده خور که این معجون
فراغت آرد و اندیشه خطا ببرَد
دل ضعیفم از آن میکشد به طرف چمن
که جان ز مرگ به بیماری صبا ببرَد
فغان که با همه کس غایبانه باخت فلک
کسی نبود که دستی ازین دَغا ببرَد
بسوخت حافظ و کس حال او به یار نگفت
مگر نسیم پیامی خدای را ببرَد
سُها
و اللهِ ما طلعت شمسٌ و لا غربت
إلّا و حُبُّکَ مقرون بأنفاسی
و لا خلوتُ إلی قوم احدّثهم
إلّا و أنت حدیثی بین جلاسی
و لا ذکرتک محزونآ و لا فرحا
إلّا و انتَ بقلبی بین وسواسی
و لا همَمْتُ بشرب الماء من عطش
إلّا رأیتُ خیالا منکَ فی الکأس
Ali Yeganeh
- ای قصر دلافروز...: قصر دلافروز همان میخانه عشق است که منزلگاه اُنس عاشقان و رندان است و دعای اهل دل این است که خوشترین بناها و جایها که همان عالم بیخویشی است از آفت دور زمان به دور باشد.
مقام اصلی ما گوشه خرابات است
خداش خیر دهاد آنکه این عمارت کرد
حافظ
عبدالوهاب
کنون که میدمد از بوستان نسیمِ بهشت
من و شرابِ فرحبخش و یارِ حورسرشت
چمن حکایتِ اردیبهشت میگوید
نه عاقل است که نسیه خرید و نقد بهشت
به می عمارتِ دل کن که این جهانِ خراب
بر آن سر است که از خاک ما بسازد خشت
گدا چرا نزند لافِ سلطنت امروز
که خیمه سایه ابر است و بزمگه لبِ کشت
وفا مجوی ز دشمن که پرتوی ندهد
چو شمعِ صومعه افروزی از چراغِ کنشت
مکن به نامهسیاهی ملامتِ منِ مست
که آگه است که تقدیر بر سرش چه نوشت
قدم دریغ مدار از جنازه حافظ
که گرچه غرقِ گناه است میرود به بهشت
mahdi
صحنِ بُستان ذوقبخش و صحبتِ یاران خوش است
وقتِگلخوشباد کزوی وقتِ میخواران خوش است
mahdi
بهای نیم کرشمه هزار جان طلبند
نیازِ اهلِ دل و نازِ نازنینان بین
حقوقِ صحبتِ ما را به باد داد و برفت
وفای صحبتِ یاران و همنشینان بین
کاربر ۱۱۹۷۹۹۰
زیرا علَی الدوام میبینیم که از خار گل و از خاک لاله و سنبل پدید میآید و بهشتها دوزخ و دوزخها بهشت میشوند و آب به آتش و آتش به آب بدل میگردد
Elahe.G
حجم
۴٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۹۷۶ صفحه
حجم
۴٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۹۷۶ صفحه
قیمت:
۱۵۰,۰۰۰
۷۵,۰۰۰۵۰%
تومان