بریدههایی از کتاب سیصد و شصت و پنج روز در صحبت حافظ
۴٫۱
(۴۵)
سخن بر وفق فهم مستمع گوی
اگر خواهی که دارد با تو میلی
هر آن عاقل که با مجنون نشیند
نگوید جز حدیث روی لیلی
مادربزرگ علی💝
در لباسِ حُسنِ لیلی جلوه کرد
صبر و آرام از دلِ مجنون ربود
در حقیقت، خود به خود میباخت عشق
لیلی و مجنون بهجز نامی نبود
جامی
مادربزرگ علی💝
اگرچه دوست به چیزی نمیخرد ما را
به عالمی نفروشیم مویی از سرِ دوست
mahdi
مؤمن و کافر خدا گویند لیک
در میان هر دو فرقی هست نیک
آن گدا گوید خدا از بهر نان
متقی گوید خدا از عین جان
سالها گوید خدا آن نانخواه
ツAlirezaツ
زلفِ آشفته او موجبِ جمعیتِ ماست
چون چنین است پس آشفتهترش باید کرد
کمال خجندی
ツAlirezaツ
او دریافته است که همه آثار وجودی معشوق از جنس زیبایی و مهر و خیر و خوبی است. چنان که در معشوقِ زمینی نیز چنین است که اگر لبخند رضایتی بر لب آورد دیگر همه کارها درست است، و این است معنی آنکه شاعران میکوشند تا کارها و مشیتهای الهی را بر مردم توجیه کنند. این توجیه در سایه همان تجلی زیبایی است چنان که در صحیفه وجود آدمیان نیز، محبت مادر آیتِ لطفی است که در پرتو آن همه کارهای مادر تفسیر به خیر و خوبی میشود. چنان که اگر کودک را شیر دهد به همان دلیل است که از شیر بازگیرد. یعنی هردو محبت و لطف است. منع و عطای او هردو در قیاس به حال کودک، مهربانی است و حال مردمان نیز چون حال کودکان است که نمیتوانند انواع لطفها را دریابند بلکه بعضی را قهر و بعضی را لطف میپندارند و ندانند که به گفته هاتف اصفهانی:
ز تو گر تفقد و گر ستم بود آن عنایت و این کرم
همه از تو خوش بود ای صنم چه وفا کنی چه جفا کنی
عبدالوهاب
آن کس که همنشین معشوق حقیقی شده و عطر و طعم وصال او در دل و جانش نشسته است به هیچ معشوق دیگری رضایت نمیدهد زیرا مصاحبت خوبی و زیبایی و دانایی نیز آدمی را خوگر میکند و وسوسه شیرصولت این عادت از عادتهای باطل دنیوی که عامه مردم در چنگ آنها گرفتارند بسی قویتر و قهارتر است و آن را هیچ درمانی جز وصال نیست و حافظ که نازپروردِ چنین وصال نازنینی است التماس و تمنایش از معشوقش همین است که آزار من مجوی و مرا به وصال خویش خوشدل دار. و زهی التماس و تمنا که خود عین برآوردن مقصود است چنان که موسی را همان "ارنی" عین دیدار بود اگرچه به ظاهر مردود شد:
موسای طور عشقم در وادی تمنّا
مجروحِ "لن ترانی چون خود هزار دارم
سعدی
Shahriar
و "خرابات" آنجاست که عاشق، طاق و رواق خودپرستی را خراب میکند و خانهاش در نور خدا غرق میشود:
در خرابات مغان نور خدا میبینم
وین عجب بین که چه نوری ز کجا میبینم
حافظ
فرح
آدمی در عالمِ خاکی نمیآید به دست
عالمی دیگر بباید ساخت و ز نو آدمی
dmmzn58
یار اگر ننشست با ما نیست جای اعتراض
پادشاهی کامران بود از گدایان عار داشت
حافظ
عبدالوهاب
می نوش که عمر جاودانی این است
خود حاصلت از دور جوانی این است
هنگام گل و مل است و یاران سرمست
خوش باش دمی که زندگانی این است
خیام
ツAlirezaツ
معشوق حافظ
حافظ از محبّان خداست و به مصداق سخن مولانا که گفت:
هرکه عاشق دیدیش معشوق دان
کاو به نسبت هست هم این و هم آن
دلبران بر بیدلان فتنه به جان
جمله معشوقان شکارِ عاشقان
خود نیز از محبوبان حضرت حق و از مستوران خیمه عزّتِ اوست که چون سخنش در آن درگاهْ مُهرِ قبول یافت مقبولِ طبع مردم صاحبنظر گردید و مِهرش در دل عارف و عامی بنشست:
دلنشین شد سخنم تا تو قبولش کردی
آری آری سخنِ عشق نشانی دارد
احمدرضا باقری
بیاعتنایی به آه و ناله عاشق نشان استغنا و عظمت آن معشوق است که از علُوّ مقام، به گفته ارسطو، نظر به مادون ندارد امّا عاشق نیک میداند که آن معشوق در عینِ بینیازی مشتاق خواستها و تشنگیهاست.
تشنگان گر آب جویند از جهان
آب هم جوید به عالم تشنگان
عبدالوهاب
حافظ نه غلامیست که از خواجه گریزد
صلحی کن و باز آ، که خرابم ز عتابت
عبدالوهاب
به خدای سوگند که هیچ خورشیدی طلوع یا غروب نکرد
مگر آنکه تو در آن میان وسوسه دل و جان من بودی
و با هیچ قومی به گفتگو ننشستم
مگر آنکه سخن من با ایشان همه از تو بود
و هیچ نفَسی از سینه من بهحزن یا بهشادی برنیامد
مگر آنکه یاد تو و نام تو با آن نَفَس مقرون بود
و آبی از سرِ تشنگی ننوشیدم
الّا آنکه خیال تو را در آن آب مشاهده کردم
عبدالوهاب
امّا حاصل اینهمه اطناب در نشان دادن چهره معشوق ازلی در نمایشگاههای شعر حافظ و دیگر شاعران پارسیگو این است که نشان دهیم کلید فهم ادب عارفان همان شناخت محبوب ایشان است که هرچند به هزار نام از او یاد میشود و به هزار اطوار جلوه میکند، اما آنهمه جز یکی بیش نیست
فرح
نمازِ مستْ شریعت روا نمیدارد
نمازِ من که پذیرد که روز و شب مستم
seyed amin ghasemi
فرصت عمر را غنیمت شمارید و از یاران و خویشان و نزدیکان دلجویی کنید زیرا به طرفة العینی چون حباب بر اقیانوس هستی محو میشوند و نه یادی و نه بنیادی از ایشان در زمین نمیماند.
Marziyyehh
کاش جوانان دریابند که چه سعادتی است پند پیرانِ فرهیخته دانا را پذیرفتن و گوهرهایی را که با هزار رنج و مرارت از ژرفای دریای هستی بیرون آمده است به رایگان در گوش کردن. شاید همین رایگان بودن است که جوانان قدر این گوهرها را نمیشناسند و چه بسیار نعمتهای دیگر در جهان هست که آدمی به سبب سهلی و آسانی در برخورداری از قدر آنها غافل میماند.
Marziyyehh
واعظان چنین توبهای را از دیگران انتظار دارند و خود بدین توبه که درمان درد ایشان است میل نمیکنند و دعوت کردن دیگران به توبه حجابی است که بر کفر حقیقی خود میبندند تا کسی بر آن کفر واقف نشود، در حالی که هیچ کس از ایشان سزاوارتر به توبه حقیقی که گناه از هستی و خودپرستی و انیت و فرعونیت است نیست
Elahe.G
حجم
۴٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۹۷۶ صفحه
حجم
۴٫۲ مگابایت
سال انتشار
۱۳۹۸
تعداد صفحهها
۹۷۶ صفحه
قیمت:
۲۰۰,۰۰۰
۱۰۰,۰۰۰۵۰%
تومان