بریدههایی از کتاب چشمهایش
۴٫۰
(۹۸۱)
گاهی آدم نادانسته دنبال چیزی میرود، وقتی آن را پیدا نمیکند، اصلاً خود را گم شده احساس میکند.
همتا
این مرد در سخن گفتن عجیب صرفهجو بود؛ برای هر کلمهای که میخواست ادا کند، ارزش قائل بود
همتا
استاد ماکان نقاش بزرگی بود، فقط برای اینکه به کار خود ایمان داشت و مطمئن بود که به وسیله هنر نقاشی دارد با ظلم و آزادیکشی مبارزه میکند. او فقط یک هنرمند نبود، او هنرمند بزرگی بود برای آنکه انسان بود و از محنت دیگران در غم. نقاشی برای او وسیلهای بود در مبارزه با ستمگری.
همتا
«بله، منتهی یک جانبه است. آنها همه مرا میخواهند؛ اما آنکه من میخواهمش، مرا نمیخواهد،»
Nazanin :)
به من گفت: «دختر، اینطور به من نگاه نکن! این چشمهای تو بالاخره مرا وادار به یک خبط بزرگی در زندگی خواهد کرد.» گفتم: «این خبط شما آرزوی من است.»
Nazanin :)
تمام رجال آرزو داشتند که استاد صورت آنها را بسازد. میآمدند، از او خواهش میکردند، التماس میکردند. اما او حتی در دورانی که احتیاج به کمک داشت به این خفت تن در نمیداد. در صورتی که تصویر آقارجب نوکرش را بارها کشید.
Nazanin :)
«چرا اسم این پرده را «چشمهایش» گذاشته؟ ممکن بود اسم آنرا «چشمها» گذاشته باشد. اما «چشمهایش» ، یعنی چشمهای زنی که استاد به او نظر داشته. پس طرف توجه صاحب چشمها بوده، نه خود چشمها.» زیر تابلو، روی قاب عکس، استاد به خط خود نوشته بود: «چشمهایش» ، یعنی چشمهای زنی که او را خوشبخت کرده یا به روز سیاه نشانده، چشمهای زنی که در هرحال در زندگی استاد اثر سنگینی گذاشته و نقاش را برانگیخته است
mahlagha
چه شیرین است، چه شیرین میتواند باشد. افسوس که ما تلخی آنرا میچشیم.
صابر
قریب چندین میلیون تومان در سیزده سال اخیر، یعنی از زمان تبعید استاد به کلات، در این مدرسه خرج شده و تا به حال ۱۳ هنرمند هم از آن فارغالتحصیل نشدهاند اما اقلاً هزار و سیصد نفر لیسانسیه هنرهای زیبای فارغالتحصیل این مدرسه در ادارات دولتی از اداره معادن گرفته تا بانک کشاورزی و پیشه و هنر مشغول رتق و فتق امور هستند.
Gisoo
خیابانهای شهر تهران را آفتاب سوزان غیرقابل تحمل کرده بود. معلوم نیست کی به شهرداری گفته بود که خیابانهای فرنگ درخت ندارد، تیشه و اره به دست گرفته و درختهای کهن را میانداختند. کوچههای تنگ را خراب میکردند. بنیان محلهها را برمیانداختند، مردم را بیخانمان میکردند و سالها طول میکشید تا در این برّ برهوت خانهای ساخته بشود.
سياه مشق
اما ناامید نباش! هنوز دیر نشده! میتوانی خوشبخت بشوی.
nia
شاید همین دردی که امروز تحمل میکنی، راه نجات تو باشد.
Fateme
در گفتههای من تناقض نیست. در وجود من، در هستی من، تناقض هست.
Mehr
شخصیت افراد هرچه هم ضعیف و ناچیز باشد در موقع مخصوصی، در فرصتهای غیرعادی، ممکن است منشاء اثر بسیار عظیمی گردد
Mehr
وقتی آدم بلایی را بو میکشد، بیشتر احتیاج به دوستی و مهربانی دارد.
مــریم
زندگی من فقط تا آنجا که مربوط به زندگی اوست، جالب است. اگر او نبود من هیچ بودم، آخ، او بود که شبحی از زندگی واقعی انسانها را به من نشان داد، و من از فرط ضعف کور شدم و نتوانستم لذت زیبایی آنرا بچشم.
مــریم
هر لذتی وقتی دوام پیدا کرد، زجر و مصیبت است.
م.ظ.دهدزی
گاهی آدم نادانسته دنبال چیزی میرود، وقتی آن را پیدا نمیکند، اصلاً خود را گم شده احساس میکند.
م.ظ.دهدزی
این دیو احتیاج به قربانیهای زیاد دارد. اما من کسی را مرد میدان نمیبینم. میترسم عوض اینکه او را ضعیفتر کنید، از خونخواری پروارتر بشود و بیپروا به شما بتازد.
soroosh7561
میدانید یعنی چه، که این همه بدبختی در دل کسی قلنبه شود و مفری پیدا نکند؟
hiba
حجم
۲۰۹٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۷۲
تعداد صفحهها
۲۷۲ صفحه
حجم
۲۰۹٫۳ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۷۲
تعداد صفحهها
۲۷۲ صفحه
قیمت:
۹۳,۰۰۰
۶۵,۱۰۰۳۰%
تومان