بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب رنج های ورتر جوان | صفحه ۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب رنج های ورتر جوان

بریده‌هایی از کتاب رنج های ورتر جوان

انتشارات:نشر ماهی
امتیاز:
۴.۱از ۱۰۸ رأی
۴٫۱
(۱۰۸)
برای لذت‌بردن از خاک بسا مشتی از آن، و برای آرمیدن در زیر آن چیزی حتی کم‌تر از یک مشت کفایت می‌کند.
AS4438
وقتی که مطلوب دلمان در کنارمان نیست، هیچ چیز در کنارمان نیست
olivereader
شما آدم‌ها هر مسئله‌ای که به میان آمد، انگار مجبورید که بگویید: این کار ابلهانه است، آن عاقلانه، این خوب، آن بد! این حکم‌صادرکردن‌ها یعنی چه؟ مگر شماها شرایط باطنی هر رفتاری را دیده و بررسی کرده‌اید؟ و به دلیلِ خالی از تردید هر حادثه‌ای پی‌برده‌اید و می‌دانید مثلا چرا فلان اتفاق باید می‌افتاد؟ اگر می‌دانستید، هرگز این‌طور داوری شتاب‌زده نمی‌کردید.
پویا پانا
هدف همهٔ کوش وجوش‌ها در این دنیا جز رذالت نیست. و آن آدمی که صرفآ به خاطر دیگران، بی‌انگیزهٔ هیچ شوق و نیازی دنبال پول و مقام و این‌جور چیزها می‌دود، دیوانه است.
پویا پانا
آخ، چیست آدمی، این نیمه‌خدای ستوده! آیا طاقتش درست آن زمانی طی نمی‌شود که بیش از همه به آن احتیاج دارد؟
pejman
آه که زندگی انسان چنان زودگذر است که حتی جایی که بر بودن خود یقین دارد و حضور و هستی‌اش یگانه برداشت واقعی اوست، باز هم در جان و یادِ حتی عزیزان و نزدیکانش باید که شعله‌اش خاموش و محو شود، آن‌هم بسیار زود!
pejman
شما آدم‌ها هر مسئله‌ای که به میان آمد، انگار مجبورید که بگویید: این کار ابلهانه است، آن عاقلانه، این خوب، آن بد! این حکم‌صادرکردن‌ها یعنی چه؟ مگر شماها شرایط باطنی هر رفتاری را دیده و بررسی کرده‌اید؟ و به دلیلِ خالی از تردید هر حادثه‌ای پی‌برده‌اید و می‌دانید مثلا چرا فلان اتفاق باید می‌افتاد؟ اگر می‌دانستید، هرگز این‌طور داوری شتاب‌زده نمی‌کردید.
علی دائمی
همهٔ بزرگان و آموزگاران و مربیان معتقدند بچه خودش نمی‌داند برای چه این یا آن چیز را چرا می‌خواهد. ولی این‌که بزرگ‌ترها هم مثل بچه در دامان زمین تاتی می‌کنند و مثل بچه نمی‌دانند از کجا آمده‌اند و به کجا می‌روند، و در کار و کردارشان حتی آن هدف راستین و روشن بچه هم نیست و مثل بچه هم به حکومت با ابزار نان‌قندی و توسری تن درمی‌دهند، واقعیتی است که بسا بسیاری نپذیرند، حالی که به گمان من این واقعیت روشنی روز را دارد!
علی دائمی
پس در درون خود فرومی‌روم و در این‌جا جهانی را می‌یابم! ولی جوهرهٔ این جهان هم بیش‌تر گمان است و گنگی، و نه گردش و گزارشی زنده. چنین است که همه‌چیز در پیش حس و نگاهم به هم می‌ریزد و تار می‌شود و من دوباره رؤیاآلوده به دنیا لبخند می‌زنم و می‌گذرم.
ali73
وجود آدمی بی‌قدروقیمت، آری، بسیار بی‌قدروقیمت است.
ftme
شما آدم‌ها هر مسئله‌ای که به میان آمد، انگار مجبورید که بگویید: این کار ابلهانه است، آن عاقلانه، این خوب، آن بد! این حکم‌صادرکردن‌ها یعنی چه؟
ftme
آه، حرام باد لذت دیدار بر هرآن دل که پس از گردشی دراز در روزی تابستانی، جان خود را از خنکای این چشمه تازه کند اما چشم خود را به روی نقش این خیال ببندد.
tahmasebi114
قلب ما اگر از عشق خالی باشد، چیست؟! چیست فانوس خیالی خالی از نور؟! ولی همین که شعله را در این محفظه گذاشتی، آن تصویرهای همه‌رنگ بر دیوار سفید اتاق به تجلی درمی‌آید! و این‌همه، حتی اگر بیش از وهمی گذرا نباشد، باز پایه و مایهٔ خوشبختی ماست که مثل بچه‌های معصوم دور آن می‌ایستیم و از این‌همه رنگ و جلوهٔ سحرآمیز لذت می‌بریم.
raha
در این شهر زنی زندگی می‌کند که به هر که می‌رسد، سرش را با قصهٔ نژاد و زادگاهش می‌خورد، طوری که توی غریبه، از خودت می‌پرسی این چه خلی است که دلش به یک اشرافیت خرده‌پا و شهرت زادگاهش خوش است.
nazanin
چه‌قدر خوشحالم که گذاشته‌ام و رفته‌ام! دوست عزیز، راستی که قلب آدمی چیست! من، تویی را که دوست دارم و دلبسته‌اش هستم می‌گذارم و می‌روم و خوشحالم!
کاربر ۷۷۳۹۸۷۱
صاحبان منصب ومقام چنان سرد و بی‌اعتنا با مردم عادی رفتار می‌کنند که انگاری معاشرت با آن‌ها شأنشان را بر باد می‌دهد. وانگهی برخی مسخره‌پردازان تهی‌مغز هم هستند که صرفآ به‌ظاهر، و برای آن با مردم همسویی نشان می‌دهند، تا در عمل هرچه بیش‌تر ناز بفروشند و با نخوت‌شان کام این بینوایان را تلخ کنند. البته می‌دانم که من و این مردم مثل هم نیستیم و نمی‌توانیم هم باشیم. اما معتقدم اویی که فاصله‌گرفتن از این به‌اصطلاح عوام را لازمهٔ حفظ احترام خود می‌داند، هم به اندازهٔ آن ترسویی درخور سرزنش است که از ترس شکست، خودش را از نگاه دشمن پنهان می‌کند.
narges
به‌راستی می‌ترسم درست این دسترس‌ناپذیری من باشد که این آرزو را در دل شما شعله‌ور می‌کند.
Sina Iravanian
زندگی در چشم برخی آدم‌ها خواب و خیالی بیش نیست. این گمان گاهی به من هم دست می‌دهد. وقتی آن مرز و محدودیتی را می‌بینم که پویایی و پژوهندگی آدمی اسیر حصار آن است، وقتی می‌بینم هدف همهٔ سختی‌ها تأمین نیاز زندگی است و هدف این تأمین باز به سهم خود افزودن بر روزهای همین زندگی سخت، یا وقتی می‌بینم دلخوشی آدمی به آن اندک دستاوردهای دانش و پژوهشْ بر توهم وتسلیم پایه دارد و از این حیث آدمی صرفآ اسیری است که دیوارهای سیاهچال خود را با تصویرهایی رنگین و چشم‌اندازهایی زیبا می‌آراید
Ahmad
بگذار بگویم عزیزم، که اگر روزی جان خستهٔ من پایاب از دست بدهد، از مشاهدهٔ این آدم‌ها آرام می‌گیرد، چرا که این‌ها در خشنودی‌ای سعادت‌آمیز، در دایرهٔ کوچک هستی‌شان روزگار می‌گذرانند و همین که نان فردایشان به دست آمد، راضی‌اند و وقتی که ریزش برگ‌ها را می‌بینند، جز این فکر نمی‌کنند که دارد زمستان می‌شود.
Sophie
ستایش از شما خواستهٔ قلب من است، قلبی که دوست دارد همیشه از شما خبری بشنود، قلبی که شما را دوست دارد.
آرزو

حجم

۱۶۳٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۶

تعداد صفحه‌ها

۲۲۰ صفحه

حجم

۱۶۳٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۶

تعداد صفحه‌ها

۲۲۰ صفحه

قیمت:
۴۰,۰۰۰
۲۸,۰۰۰
۳۰%
تومان