یک معجزه وقتی خودمانی شود دیگر معجزه نیست.
کنتس مونت کریستو
در آن دوره جنگ با سرخپوستها، جز شکاری خطرناک چیز دیگری نبود. قبیلهها بهناچار سر به طغیان برمیداشتند، آنها را از سرزمینهاشان میراندند و بعد هم قتل عامشان میکردند، و بازماندههای ترحمانگیزشان را توی اردوگاهی میچپاندند، تا آنجا از گرسنگی بمیرند. کار قشنگی نبود، ولی سیر تحول و گسترش کشور آن را ایجاب میکرد.
کنتس مونت کریستو
آدم میتواند به هر چیزی، اگر تنها چیزی است که دارد، افتخار کند. هرقدر تهیدستتر باشد، بیشتر لازم میشود به آنچه دارد ببالد.
ShiN
«مردی که از هر تجربه درسی نگیرد، یک احمق است.»
Marziyeh
بعضی از آدمها گمان میکنند اگر حالشان رو به بهبود برود توهینی است به شکوهمندی بیماریشان. ولی گذشت زمان شکوهمندی نمیشناسد. هرکسی اگر صبر کند میتواند شفا یابد.
shima mousavi
آدام جوابی نداد. ساموئل از جا بلند شد و گفت:
ـ من دوباره برمیگردم و باز هم برمیگردم. اگر شده آدم ادای زندگی را هم درآورد، باید درآورد، آدام.
fatemeh
دشوار است که آدم خودش را دونیم کند و همیشه فقط یک نیمه را بهکار ببرد.
Oryx & Crake
به زودی اعزام میشوی و من میتوانم هشدارهایی به تو بدهم تا غافلگیر نشوی. ابتدا برهنهات میکنند. ولی به همین بسنده نمیکنند. هر نوع تشخص و مناعتی را در تو میکشند، تو هرچه را که گمان میکنی حقوق تجاوزناپذیرت است از دست میدهی: حق تنها زندگی کردن، حق عفیف ماندن. تو را وامیدارند با مردان دیگری زندگی کنی، غذا بخوری، بخوابی و ناله کنی. و هنگامی که لباس به تنت بپوشانند، دیگر نمیتوانی خودت را میان دیگران تشخیص دهی. حتی نمیتوانی کاغذی روی سینهات سنجاق بکنی و بگویی: «این منم. جزو دیگران نیستم.»
ـ نمیخواهم.
ـ پساز مدتی افکار تو با دیگران تفاوتی نخواهد داشت. جز آنچه دیگران به زبان میآورند، حرف دیگری نخواهی زد. و کارهایی را میکنی که دیگران میکنند. درخواهی یافت همرنگ جماعت نبودن چه خطرهایی دربر دارد، خطرهایی که وجود یک توده افراد، یک فکر و یک عمل برای تو به بار خواهد آورد.
مصطفی
هیچوقت آسانترین راه را انتخاب نکن.
ماهی یک برکهی کاشی
برود به دَرَک، این قرن گندیده.
ماهی یک برکهی کاشی