بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب برادران کارامازوف (جلد اول) | صفحه ۵۶ | طاقچه
تصویر جلد کتاب برادران کارامازوف (جلد اول)

بریده‌هایی از کتاب برادران کارامازوف (جلد اول)

امتیاز:
۴.۰از ۳۷۸ رأی
۴٫۰
(۳۷۸)
تو می‌گویی نجات می‌یابم؛ ولی شاید از دست نرفته باشم که نجات پیدا کنم.
zohreh
دوست‌داشتن همان‌طور که تو گفتی باید مطلقاً مقدم بر منطق باشد، آن‌وقت است که آدم می‌تواند به مفهومش هم پی ببرد. این چیزی است که از مدت‌ها پیش به‌نظرم رسیده.
zohreh
ــ زندگی را بیش‌تر از مفهومش دوست داشته باشد؟ ــ مطلقاً، دوست‌داشتن همان‌طور که تو گفتی باید مطلقاً مقدم بر منطق باشد، آن‌وقت است که آدم می‌تواند به مفهومش هم پی ببرد. این چیزی است که از مدت‌ها پیش به‌نظرم رسیده.
zohreh
«من این چیزها را خیلی خوب می‌فهمم، ایوان؛ آدم دلش می‌خواهد با تمام وجودش دوست داشته باشد، تو این را خیلی خوب توصیف کردی و من خیلی خوشحالم که تو این‌طور به زندگی علاقه‌مندی. به‌نظر من هرکسی در این دنیا، پیش از همه‌چیز، باید زندگی را دوست داشته باشد.»
zohreh
طبعاً از روی نومیدی نخواهم گریست؛ بلکه فقط به این دلیل که از ریختن اشک احساس خشنودی می‌کنم، از رقت قلبم سرمست می‌شوم. برگ‌های جوان و چسبندهٔ بهار را دوست دارم و آسمان آبی را، حقیقت این است. در این‌جا پای عقل به میان نیست، آدم با تمام وجودش اولین نیروهای جوان و سرزنده‌اش را دوست دارد...
zohreh
من دوست دارم زندگی کنم و می‌کنم؛ حتی اگر خلاف عقل و منطق باشد. هرقدر هم به‌وجود نظم در همه‌چیز بی‌اعتقاد باشم، برگ‌های کوچک چسبیده‌ای که جوانه‌ها در بهار از میان آن‌ها می‌شکفند، برای من جالب و دوست‌داشتنی است، آسمان آبی برایم ارزشمند است، حتی بعضی کسانی که آدم نمی‌داند به چه دلیل دوست‌شان دارد برایم عزیزند، پاره‌ای علو طبع‌های انسانی که شاید از مدت‌ها پیش دیگر کسی به آن‌ها اعتقاد ندارد و آدم به‌یاد گذشته، باز هم آن‌ها را در ذهنش نگه می‌دارد، در نظرم باارزشند.
zohreh
بارها از خودم پرسیده‌ام آیا در زندگی آن گونه نومیدی‌ای وجود دارد که بتواند این میل سیراب‌ناپذیرِ با شور و شر و حتی شاید با بی‌نزاکتی زندگی‌کردن را در من خاموش کند؟ و به این نتیجه رسیدم که چنین چیزی نمی‌تواند وجود داشته باشد، یا دست کم تا سی‌سالگی‌ام، پس از آن دیگر خودم تمایلی به آن نخواهم داشت، این‌طور به‌نظرم می‌رسد. این میل غلبه‌ناپذیر به زندگی را بعضی مبلغان اخلاق بیمارگونه و عبوس و زشت تلقی می‌کنند، به‌ویژه شاعرها. این ویژگی، به‌نوعی مخصوص خانوادهٔ کارامازوف است؛ این عطش زندگی‌کردن و درافتادن با همه‌چیز، تو هم به‌طور حتم این ویژگی را در خودت داری؛ ولی چرا باید زشت باشد؟
zohreh
وانگهی وقتی به سن سی‌سالگی برسم، بی‌شک آن را دور می‌اندازم و حتی بی‌آن‌که محتوی‌اش را به‌طور کامل نوشیده باشم، جام را به زمین می‌گذارم و می‌روم پی‌کارم... کجا، نمی‌دانم. ولی تا سی‌سالگی یقین دارم که جوانی‌ام بر هر نومیدی و انزجاری در زندگی چیره می‌شود.
zohreh
اگر به زندگی اعتقاد نداشتم، اگر اعتمادم را به زن مورد علاقه‌ام ازدست داده بودم، اگر به نظم موجود ایمان نداشتم، حتی اگر یقین داشتم که همه‌چیز به عکس جز هرج و مرجی درهم و برهم، نفرین‌شده و حتی شیطانی چیز دیگری نیست، اگر وحشت از همه‌نوع نومیدی آدم‌ها به من چیره می‌شد، حتی آن‌موقع هم میل به زندگی در من فروکش نمی‌کرد و جام حیات را که از آن نوشیده بودم، تا زمانی که به انتهای راه نمی‌رسیدم، از نوشیدن آن دست برنمی‌داشتم!
zohreh
ــ و اگر دشمن حمله کند، چه کسی از ما دفاع خواهد کرد؟ ــ ولی از هیچ‌چیز نباید دفاع کرد. در سال ۱۸۱۲ ناپلئون اول، امپراتور فرانسه به روسیه حمله کرد، اگر فرانسوی‌ها مغلوب‌مان کرده بودند خیلی بهتر بود؛ چون ملتی بسیار هوشمند بر ملتی بسیار سبک‌عقل چیره می‌شد و آن را ضمیمهٔ خود می‌کرد، آن‌وقت حالا همه‌چیز عوض می‌شد.
zohreh
شما مثل یک دختربچه می‌خندید، حال آن‌که سوای این، مانند آدمی که بسیار رنج برده است فکر می‌کنید...
zohreh
«همیشه خواسته‌ام مورد خوشایند شما باشم، لیز؛ ولی بلد نیستم چه‌طوری.»
zohreh
برای مردی که مورد توهین قرار گرفته، خیلی دردآور است وقتی ببیند همه خیرخواهش شده‌اند و دست کمک به‌طرفش دراز کرده‌اند.
zohreh
بدون او و بدون سخنان شیرینش، خانهٔ ما جهنمی واقعی می‌شود
zohreh
پسربچه‌ها وقتی که مغرورند و اخم می‌کنند، مدت زیادی میل به گریستن را در خودشان عقب می‌زنند؛ بعد ناگهان وقتی غمی بزرگ در دل دارند، دیگر اختیار از دست‌شان درمی‌رود. اشک‌هاشان سرازیر نمی‌شود، می‌جوشد، غلیان می‌کند.
zohreh
«پدر، مگر پول‌دارها قوی‌ترین آدم‌های روی زمین نیستند؟» ــ چرا ایلیوشا، از ثروتمندها قوی‌تر کسی نیست.
zohreh
بچه‌ها در این سن خیلی بی‌رحمند؛ هرکدام‌شان جداجدا فرشته‌ای است که از آسمان نازل شده؛ ولی دسته‌جمعی، به‌ویژه در مدرسه، بیش‌تر وقت‌ها خیلی سنگ‌دلند.
zohreh
قیافهٔ مردی را داشت که مدت‌های زیادی تسلیم و درمانده بوده و از این بابت بی‌اندازه رنج برده است؛ ولی ناگهان به خود آمده و خواسته اعتمادبه‌نفسش را به‌دست آورد.
zohreh
شرمندگی دربرابر کاری که کرده‌ام تنبیهی است که سزاوارش بوده‌ام.
zohreh
من خیلی غمگینم، فورآ برمی‌گردم؛ ولی غمی بزرگ، خیلی بزرگ در دل دارم.
zohreh

حجم

۵۵۱٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۵۱۹ صفحه

حجم

۵۵۱٫۸ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۸۸

تعداد صفحه‌ها

۵۱۹ صفحه

قیمت:
۹۹,۰۰۰
۴۹,۵۰۰
۵۰%
تومان