بریدههایی از کتاب برادران کارامازوف (جلد اول)
۴٫۰
(۳۷۸)
بهندرت کسی پیدا میشود که بخواهد با رنج دیگران آشنا شود
zohreh
آدم برای اینکه کسی را دوست داشته باشد، آن فرد باید چهرهاش پنهان بماند، همین که چهرهاش را نشان داد، عشق پایان میگیرد.
zohreh
هرگز نتوانستهام بفهمم چگونه آدم میتواند همنوعش را دوست داشته باشد. بهنظر من دقیقآ همنوعش است که آدم نمیتواند دوست داشته باشد، دورا دور شاید.
zohreh
میخواهم خودم را از طریق تو مداوا کنم.
zohreh
من توصیفم را تا سرحد ناامیدیام کشاندم و هرقدر بیشتر آن را احمقانه ارایه دادم، بیشتر مورد علاقهام واقع شد.
zohreh
خنگی کمدامنه و عاری از ابتکار است، حال آنکه هوشمندی کج و معوج میرود و روی پنهان میکند. هوشمندی غیرمنصفانه و حماقت و جهل سرراست و صادقانه است.
zohreh
من گفت و شنودمان را بهعمد با مسایلی احمقانه شروع کردم؛ ولی آن را آنقدر ادامه دادم تا به اقرارم ختم شد، چون این چیزی است که تو لازم داری. تو دربارهٔ خدا نیست که باید حرفهایی از من بشنوی؛ بلکه فقط باید بدانی برادری که دوست داری، چگونه فکر میکند. گفتم که بدانی.
zohreh
این پدیده برای فرونشاندن آتش هر خشمی کفایت میکند، و نیز برای بازخرید همهٔ جنایتهای انسانی، برای همهٔ خونهایی که بر اثر جهالت انسان ریخته شده و سرانجام نهتنها برای بخشیدن؛ بلکه برای توجیهکردن هر چیزی که در جهان رخ داده کافی خواهد بود؛ به این امید که همهٔ اینها جامهٔ عمل بپوشد
zohreh
مثل یک بچه یقین دارم که زخمها جوش میخورند و محو میشوند که همهٔ مسخرهبازیهای خوارکنندهٔ تضادهای انسانی، مانند سرابی ترحمانگیز ناپدید میشوند
zohreh
حالا مجسم کن که در آخرین تجزیه و تحلیل این جهان، من وجود خدا را رد کنم، میدانم که وجود دارد، فقط من آن را قبول ندارم. دراینصورت این خدا نیست که وجودش را انکار میکنم، این را خوب متوجه باش؛ بلکه جهانخلق شده ازسوی او؛ یعنی جهان متعلق به خدا را نمیپذیرم.
zohreh
خدا وجود دارد یا نه؟ هیچیک از این پرسشها برای شعوری که فقط با سه بعد آشنایی دارد، آفریده نشده است. بنابراین وجود خدا را نهتنها با میل و داوطلبانه میپذیرم؛ بلکه خرد و مشیتش را هم قبول دارم، مشیتی که مطلقاً برای ما ناشناخته است، به نظم و به مفهوم زندگی عقیده دارم، هماهنگی ابدی را که ظاهراً همهٔ ما باید در آن مستحیل شویم، باور دارم و نیز به کلام الهی که جهانشمول است و «در خدا مستتر» و خود آن خداست، درمورد بقیهٔ چیزها هم استدلال به همین ترتیب تا بینهایت ادامه مییابد.
zohreh
من روحیهای اقلیدسی و خاکی دارم، چگونه میتوانم دربارهٔ چیزهایی که زمینی نیست داوری کنم؟
zohreh
«اگر خدا وجود نداشته باشد، باید اختراعش کرد.» درواقع انسان خدا را اختراع کرده است؛ ولی این
موضوع نیست که عجیب بهنظر میرسد و وجودداشتن خدا هم موضوع شگفتآوری نیست. موضوع مهم و شگفتآور این است که چنین فکری ــ فکر ضرورت وجودداشتن خداــ بتواند در مغز حیوانی اینهمه وحشی و بدطینت مانند انسان بهوجود آید، بس که این فکر مقدس، مؤثر و عمیقآ خردمندانه است و چنین شأن و شوکتی به انسان میبخشد.
zohreh
برای جوانهای واقعی ما، مسئلهٔ وجودداشتن خدا و جاودانگی، یا آنطور که تو میگویی، مسئله را از دیدگاهی دیگر نگاهکردن، مهمترین و اساسیترین مسئلههاست و مقدم بر هر چیزی دیگر.
zohreh
در نهایت همهٔ حرف به یکجا ختم میشود، همیشه همان پرسشها؛ ولی مطرح شده از دیدگاهی دیگر.
zohreh
ما همیشه وقت آن را خواهیم داشت تا دربارهٔ چیزهایی که مورد علاقهمان است با هم گفتوگو کنیم.
zohreh
همین الآن هم خیلی از او خوشم میآید، بااینهمه ترککردنش چه آسان است.
zohreh
تو باید آن چیزهایی را که در تو مردهاند از نو زنده کنی، چیزهایی که شاید هم هرگز نمرده باشند.
zohreh
تو میگویی نجات مییابم؛ ولی شاید از دست نرفته باشم که نجات پیدا کنم.
zohreh
دوستداشتن همانطور که تو گفتی باید مطلقاً مقدم بر منطق باشد، آنوقت است که آدم میتواند به مفهومش هم پی ببرد. این چیزی است که از مدتها پیش بهنظرم رسیده.
zohreh
حجم
۵۵۱٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۵۱۹ صفحه
حجم
۵۵۱٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۸
تعداد صفحهها
۵۱۹ صفحه
قیمت:
۹۹,۰۰۰
۴۹,۵۰۰۵۰%
تومان