بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب اوضاع خیلی خراب است | صفحه ۸۵ | طاقچه
تصویر جلد کتاب اوضاع خیلی خراب است

بریده‌هایی از کتاب اوضاع خیلی خراب است

۳٫۶
(۴۲۱)
همان‌طور که ماهی به آب نیاز دارد، روانِ ما هم برای بقا به امید نیاز دارد. امید سوختِ موتورِ ذهنِ ماست. امید مثل کره برای مربای ماست. البته این‌جور استعاره‌ها زیادی لوث شده‌اند؛ اما به‌هرحال بدون امید، ماشین ذهن‌تان یا خاموش می‌شود یا سوخت به آن نمی‌رسد. اگر ما به این اعتقاد نداشته باشیم که برای آینده‌ای بهتر از حال، امیدی وجود دارد، و امید نداشته باشیم که زندگی‌هامان به‌نحوی بهبود خواهد یافت، از لحاظ روحی خواهیم مُرد.
الهام
چگونه دشمنان‌تان را انتخاب کنید؟ هیچ آیینی بدون دشمنِ مشترکی که بتوانید غوغای درون‌تان را روی او خالی کنید، کامل نیست. زندگی به‌هم‌ریخته و نابه‌سامان است، اما چرا با مشکلات خودتان دست‌وپنجه نرم کنید وقتی می‌توانید تقصیر را گردن کس دیگری بیندازید؟ درست است، بهترین راه را نشان‌تان خواهم داد. برای چه؟ برای انتخابِ لولوخورخوره‌ای خبیث و قانع‌کردنِ پیروانِ خود به تنفرداشتن از او! هیچ‌چیزی مثل تنفر از دشمنی واحد ما را متحد نمی‌کند. اسلحه‌هاتان را آماده کنید!
Lniv Lniv
«شما و تمام کسانی که دوست‌شان دارید، روزی خواهید مُرد. تنها بخش کوچکی از چیزهایی که گفته‌اید یا کارهایی که انجام داده‌اید برای تعداد کمی از مردم اهمیت خواهند داشت، آن‌هم صرفاً برای یک مدت کوتاه. این حقیقتِ ناخوشایندِ زندگی‌ست. تمام مسائلی که به آن‌ها فکر می‌کنید یا کارهایی که انجام می‌دهید، تنها گریزِ استادانه‌ای از این حقیقت‌اند. ما غبارهای کیهانیِ بی‌اهمیتی هستیم که در یک نقطهٔ آبی پرسه می‌زنیم و به هم برخورد می‌کنیم. عظمتی برای خودمان تجسم می‌کنیم و اهدافی برای خودمان می‌سازیم. اما راستش را بخواهید، ما هیچ نیستیم. پس از قهوهٔ لعنتی‌تان لذت ببرید!»
niloofarmyl
کمونیست‌ها در سال ۱۹۴۷ پیلکی را دستگیر کردند و اصلاً هم برخورد نرمی با او نداشتند. او یک سال تمام شکنجه می‌شد. این شکنجه‌ها به‌قدری پیوسته و سخت بود که او به همسرش گفته بود آشویتس در مقایسه با آن، یک شوخی بوده!
niloofarmyl
پس چیزی به‌اسم "بی‌ایمان" وجود ندارد. البته بستگی دارد منظورتان از بی‌ایمان چه باشد. منظورم این است که هر کدام از ما چیزی داریم که از روی ایمان به اهمیتِ آن معتقدیم. حتی اگر پوچ‌گرا باشید، از روی ایمان معتقدید که هیچ‌چیز مهم‌تر از چیزی دیگر نیست. پس درنهایت همه به چیزی ایمان دارند.
عباس
آن‌ها استدلال می‌آوردند که نظام جهانی از بالا تا پایین فاسد است. باور داشتند که جنگ عراق تنها به این دلیل راه افتاده بود که دوستانِ بوش پول بیش‌تری می‌خواستند. آن‌ها عقیده داشتند چیزی به‌اسم تروریسم و تیراندازی‌های کشتارجمعی وجود ندارد و چنین وقایعی تنها تلاش‌های به‌شدت برنامه‌ریزی‌شدهٔ دولت برای کنترل جمعیت است. نگران نباشید دوستانِ راست‌گرا! سال‌ها بعد آن‌ها همان سبیل هیتلر را روی عکس اوباما گذاشتند و همان ادعاها را راجع‌به اوباما مطرح کردند؛ البته اگر این بتواند مرحمی بر دل‌های شما باشد، که گمان نکنم. کار جنبش جوانان لاروش نبوغ مطلق است.
عباس
بدون این روایت‌ها ـ بدون ایجاد چشم‌اندازی روشن از آینده‌ای که می‌خواهیم، از ارزش‌هایی که قصد داریم اتخاذ کنیم، از هویت‌هایی که می‌خواهیم رها کنیم یا به دست بیاوریم ـ همواره محکوم به تکرار ناتوانی و رنج‌های گذشته‌ایم.
عباس
البته روان‌درمانیِ خوب هم اصولاً همین است: پذیرشِ خویشتن و هوشمندیِ احساسی و این حرف‌ها. درواقع همهٔ این «به ذهن عقلانی‌ات یاد بده به جای این‌که دربارهٔ ذهن عاطفی‌ات قضاوت کند و فکر کند او یک تکه آشغال است، آن‌را رمزگشایی و با او همکاری کند.» اساسِ سی‌بی‌تی (درمانِ رفتاری‌شناختی) و اِی‌سی‌تی (درمانِ پذیرش ـ تعهد) و کلی عبارت‌های اختصاریِ بامزهٔ دیگر است که کلینیک‌های روان‌شناسی برای بهترکردنِ زندگی‌مان اختراع‌شان کرده‌اند.
سمانه انصاف جو
«شما و تمام کسانی که دوست‌شان دارید، روزی خواهید مُرد. تنها بخش کوچکی از چیزهایی که گفته‌اید یا کارهایی که انجام داده‌اید برای تعداد کمی از مردم اهمیت خواهند داشت، آن‌هم صرفاً برای یک مدت کوتاه. این حقیقتِ ناخوشایندِ زندگی‌ست. تمام مسائلی که به آن‌ها فکر می‌کنید یا کارهایی که انجام می‌دهید، تنها گریزِ استادانه‌ای از این حقیقت‌اند. ما غبارهای کیهانیِ بی‌اهمیتی هستیم که در یک نقطهٔ آبی پرسه می‌زنیم و به هم برخورد می‌کنیم. عظمتی برای خودمان تجسم می‌کنیم و اهدافی برای خودمان می‌سازیم. اما راستش را بخواهید، ما هیچ نیستیم. پس از قهوهٔ لعنتی‌تان لذت ببرید!»
Yamad
شاید حالا بگویید: دست بردار نیوتن! یعنی بیش‌تر آدم‌ها برای چیزهای یکسانی ارزش قائل نیستند، یا مثلاً بیش‌ترشان فقط دنبال یک قرص نان و سرپناهی امن برای گذراندن شب نیستند؟ در پاسخ باید بگویم که درست است دوستِ من.
Omid
ذهن عقلانی چرت‌وپرتی می‌بافد که ذهن عاطفی می‌خواهد آن‌را بشنود. درعوض، ذهن عاطفی قول می‌دهد از جاده خارج نشود و کسی را به کُشتن ندهد. خیلی ساده است که بگذارید ذهن عقلانی‌تان در دام ترسیم همان نقشه‌هایی بیفتد که ذهن عاطفی‌تان می‌خواهد آن‌ها را دنبال کند. این پدیده "تعصب خودمنفعت‌بینانه" نامیده می‌شود و تقریباً مبنای همهٔ مزخرفاتِ مربوط به بشریت است.
عباس
آه، پیلکی! ای اسطوره، ای قهرمان، ای کسی‌که بر فرازِ ژرفا در حال پروازی، آخر چطور توانستی با کارگذاشتنِ پیام‌ها در سبدِ رختشویی، شبکه‌ای اطلاعاتی ایجاد کنی؟ چطور توانستی به‌شکلی خارق‌العاده با قطعات قراضه و باتری‌های دزدی، رادیوی ترانزیستوریِ خودت را بسازی و بعد نقشهٔ حمله به کمپ زندانیان را با موفقیت به ارتش سرّیِ لهستان در ورشو مخابره کنی؟ چطور توانستی برای واردکردنِ غذا، دارو و لباس برای زندانیان، شبکهٔ قاچاق ایجاد کنی و جان افراد بی‌شماری را نجات دهی و ارمغان‌آورِ امید برای دورافتاده‌ترین بخش‌های کویریِ قلبِ انسان باشی؟ مگر این دنیا چه کرده بود که لیاقتِ تو را داشته باشد؟
mjsafarzadeh
احساسْ الهام‌بخشِ عمل است و عملْ الهام‌بخشِ احساس.
saeed_vadi
اهمیت می‌دهید، چون برای اجتناب از حقیقتِ ناخوشایند، برای اجتناب از غیرقابل‌فهم‌بودنِ هستی و برای اجتناب از له‌شدن زیر بار سنگین پوچیِ مادیِ خود نیاز دارید آن اهمیت را حس کنید. شما هم مثل من و مثل همه آن احساسِ خیالیِ مهم‌بودن را به جهان اطراف‌تان منتقل می‌کنید، چراکه این کار به شما امید می‌دهد. هنوز برای شروع این گفت‌وگو زود است؟ بفرمایید قهوهٔ دیگری میل کنید! من حتی با کف شیر شکلک خندانی روی قهوه درست کردم. بامزه نیست؟ صبر می‌کنم تا عکس آن‌را توی اینستاگرام‌تان بگذارید. خیلی خب، کجا بودیم؟ اوه، بله. غیرقابل‌فهم‌بودنِ هستی. حالا ممکن است شما این‌طور فکر کنید: «خیلی خب مارک! فکر می‌کنم همهٔ ما به یه دلیلی این‌جاییم و هیچی اتفاقی نیست و همه مهم‌ان، چون کارهای ما بالاخره روی کسی تأثیر می‌ذاره. اگه ما بتونیم حتی به یه نفر کمک کنیم، باز هم ارزشش رو داره. مگه نه؟» آخی! چقدر بامزه!
روزبه افشار
در گسترهٔ بی‌نهایتِ فضا/ زمان، برای جهان مهم نیست عملِ لگنِ مصنوعیِ مادرِ شما خوب پیش رفته یا نه، یا این‌که بچه‌هاتان دانشگاه قبول می‌شوند یا نه، یا این‌که رئیس‌تان می‌داند صفحهٔ اسپرد شیتی که درست کرده‌اید چقدر خوب است. برای جهان مهم نیست دموکرات‌ها انتخابات ریاست‌جمهوری را می‌برند یا جمهوری‌خواهان. برای جهان مهم نیست که شخصیتی معروف در حال مصرف کوکائین در سرویس‌بهداشتیِ هواپیما رسوا شده. برای جهان مهم نیست که جنگل‌ها به خاکستر تبدیل شوند، یخ‌ها ذوب شوند، سطح آب بالا بیاید، هوا به گند کشیده شود، یا نژاد برترِ موجوداتِ فضایی ما را به بخار تبدیل کنند. این شما هستید که اهمیت می‌دهید. شما اهمیت می‌دهید و به همین دلیل عاجزانه خود را قانع می‌کنید که چون اهمیت می‌دهید، پس حتماً پشت تمام چیزها دلیلِ کیهانیِ بزرگی نهفته.
روزبه افشار
اگر توی فروشگاه استارباکس کار می‌کردم، به جای نوشتنِ اسم مردم روی فنجان قهوه‌شان، جملات زیر را می‌نوشتم: «شما و تمام کسانی که دوست‌شان دارید، روزی خواهید مُرد. تنها بخش کوچکی از چیزهایی که گفته‌اید یا کارهایی که انجام داده‌اید برای تعداد کمی از مردم اهمیت خواهند داشت، آن‌هم صرفاً برای یک مدت کوتاه. این حقیقتِ ناخوشایندِ زندگی‌ست. تمام مسائلی که به آن‌ها فکر می‌کنید یا کارهایی که انجام می‌دهید، تنها گریزِ استادانه‌ای از این حقیقت‌اند. ما غبارهای کیهانیِ بی‌اهمیتی هستیم که در یک نقطهٔ آبی پرسه می‌زنیم و به هم برخورد می‌کنیم. عظمتی برای خودمان تجسم می‌کنیم و اهدافی برای خودمان می‌سازیم. اما راستش را بخواهید، ما هیچ نیستیم. پس از قهوهٔ لعنتی‌تان لذت ببرید!»
روزبه افشار
مذهب این حالتِ دائمیِ ندانستن را تصدیق می‌کند و در قبالِ آن، از شما ایمان می‌طلبد. احتمالاً تا حدی به همین خاطر است که افراد مذهبی در مقایسه با افراد غیرمذهبی، آمار پایین‌تری از افسردگی و خودکشی دارند: آن ایمانِ عملی، آن‌ها را از حقیقتِ ناخوشایند حفظ می‌کند.
saeed_vadi
برای ایجاد و حفظ امید به سه چیز نیاز داریم: احساس کنترل، اعتقاد به ارزش هر چیزی، و جامعه. "کنترل" یعنی احساس کنیم مهار زندگی‌مان را در دست داریم، یعنی در تقدیر خود نقش داریم. "ارزش" یعنی چیزی را بیابیم که به‌قدری برای‌مان اهمیت داشته باشد که در راستای رسیدن به آن کار کنیم، چیزی بهتر، چیزی‌که ارزش تلاش‌کردن داشته باشد. "جامعه" هم یعنی ما بخشی از گروهی هستیم که برای چیزهای مشترکی ارزش قائل هستند و برای دستیابی به چیزهای مشترکی تلاش می‌کنند. بدون وجود جامعه، احساس انزوا می‌کنیم و ارزش‌هامان بی‌معنی می‌شوند. بدون ارزش‌ها دیگر هیچ‌چیزی ارزشِ دنبال‌کردن ندارد. بدون کنترل، حس می‌کنیم دیگر قدرتی برای دنبال‌کردنِ چیزی نداریم. اگر یکی از این سه را از دست بدهید، آن دو موردِ دیگر را هم از دست داده‌اید. اگر یکی از آن‌ها را از دست بدهید، انگار امید را از دست داده‌اید.
Babakarania
گزارش‌ها نشان می‌دهند که از سال ۱۹۸۵ تاکنون، مردان و زنان مرتباً سطوح پایین‌تری از رضایت از زندگی را تجربه کرده‌اند. احتمالاً بخشی از این مسئله به این دلیل است که طی سی سال گذشته سطح استرس افزایش یافته.
Babakarania
جنگ آزمونِ زمینیِ امید است. ملت یا مردمی که ارزش‌هاشان را طوری برگزیده‌اند که منابع و امیدِ مردمان‌شان را به حداکثر برسانند، درنهایت پیروز میدان خواهند بود.
" بامِ آسمون "

حجم

۳۶۱٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۳۲ صفحه

حجم

۳۶۱٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۳۲ صفحه

قیمت:
۶۵,۰۰۰
۱۹,۵۰۰
۷۰%
تومان