بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب اوضاع خیلی خراب است | صفحه ۸۷ | طاقچه
تصویر جلد کتاب اوضاع خیلی خراب است

بریده‌هایی از کتاب اوضاع خیلی خراب است

۳٫۶
(۴۲۱)
"جذابیت" محصولِ سلسله‌مراتبِ ارزش‌های ماست. وقتی از ارزش‌قائل‌شدن برای چیزی دست می‌کشیم، دیگر آن‌چیز برای‌مان جذاب یا جالب نخواهد بود. بنابراین وقتی از انجام آن دست می‌کشیم، حس فقدان یا دلتنگی سراغ‌مان نمی‌آید.
Miriam
این اساساً "رشد" است: اولویت‌بندیِ مجددِ سلسله‌مراتبِ ارزش‌های خود به‌شکل بهینه.
Miriam
درواقع مشکل این نیست که نمی‌دانیم چطور کاری کنیم که از کسی سیلی نخوریم. مشکل این است که زمانی، احتمالاً خیلی وقت پیش، سیلی‌ای به صورت‌مان خورده و ما به جای این‌که در جوابْ سیلی بزنیم، به این نتیجه رسیده‌ایم که حق‌مان بوده است.
mahbob
نتیجهٔ این تداومِ رنج چیزی‌ست که آن‌را "تردمیلِ لذت" می‌نامیم. شما به‌دنبال دهِ خیالی‌تان روی آن می‌دوید و می‌دوید و می‌دوید، اما تحت هر شرایطی باز هم به هفت می‌رسید. درد همیشه وجود دارد. چیزی‌که تغییر می‌کند استنباط شما از آن است، و به‌محض این‌که زندگی‌تان پیشرفت می‌کند انتظارات‌تان بالا می‌رود و دوباره کمی نارضایتی به‌سراغ‌تان می‌آید.
rahgozar
همان‌طور که ماهی به آب نیاز دارد، روانِ ما هم برای بقا به امید نیاز دارد. امید سوختِ موتورِ ذهنِ ماست. امید مثل کره برای مربای ماست. البته این‌جور استعاره‌ها زیادی لوث شده‌اند؛ اما به‌هرحال بدون امید، ماشین ذهن‌تان یا خاموش می‌شود یا سوخت به آن نمی‌رسد. اگر ما به این اعتقاد نداشته باشیم که برای آینده‌ای بهتر از حال، امیدی وجود دارد
ghomes
اگر توی فروشگاه استارباکس کار می‌کردم، به جای نوشتنِ اسم مردم روی فنجان قهوه‌شان، جملات زیر را می‌نوشتم: «شما و تمام کسانی که دوست‌شان دارید، روزی خواهید مُرد. تنها بخش کوچکی از چیزهایی که گفته‌اید یا کارهایی که انجام داده‌اید برای تعداد کمی از مردم اهمیت خواهند داشت، آن‌هم صرفاً برای یک مدت کوتاه. این حقیقتِ ناخوشایندِ زندگی‌ست. تمام مسائلی که به آن‌ها فکر می‌کنید یا کارهایی که انجام می‌دهید، تنها گریزِ استادانه‌ای از این حقیقت‌اند. ما غبارهای کیهانیِ بی‌اهمیتی هستیم که در یک نقطهٔ آبی پرسه می‌زنیم و به هم برخورد می‌کنیم. عظمتی برای خودمان تجسم می‌کنیم و اهدافی برای خودمان می‌سازیم. اما راستش را بخواهید، ما هیچ نیستیم. پس از قهوهٔ لعنتی‌تان لذت ببرید!»
ghomes
درک منطقی از این‌که باید رفتارتان را تغییر دهید باعث تغییرِ رفتار شما نمی‌شود. باور کنید من تا الان دوازده کتاب دربارهٔ تغذیه خوانده‌ام و همین حالا که دارم این‌ها را می‌نویسم، در حال خوردنِ یک بوریتو هستم. ما می‌دانیم که باید سیگارکشیدن یا خوردنِ شیرینی‌جات یا غیبت‌کردن پشت سر دوستان‌مان را متوقف کنیم، اما همچنان مرتکبِ این کارها می‌شویم. دلیلش این نیست که بهتر نمی‌دانیم؛ دلیلش این است که حسِ بهتری نداریم.
کاربر ۱۱۱۹۶۶۵
موعظهٔ ویتس دربارهٔ لوبوتومی ما را به خنده می‌اندازد؛ اما نوعی خِرَدِ پنهان پشتِ آن نهفته است: این‌که او ترجیح می‌دهد مشتاقِ بطریِ مشروبش باشد تا این‌که نسبت به آن هیچ اشتیاقی نداشته باشد، و این‌که اگر امید را در زمینه‌هایی پَست پیدا کنید بهتر از این است که اصلاً امیدی نداشته باشید. ما بدون انگیزه‌های سرکشانه‌مان، هیچ نیستیم.
کاربر ۱۱۱۹۶۶۵
قهرمان‌بودن یعنی تواناییِ فراخواندن امید؛ آن‌هم در جایی‌که ذره‌ای امید وجود ندارد، مثل برافروختنِ کبریتی برای روشن‌کردنِ دنیایی تاریک. یعنی نشان‌دادنِ احتمالِ وجودِ جهانی بهتر؛ نه آن جهانِ بهتری که می‌خواهیم وجود داشته باشد، بلکه آن جهانِ بهتری که اصلاً نمی‌دانستیم ممکن است وجود داشته باشد. یعنی در شرایطی قرار بگیریم که به نظر می‌رسد همه‌چیز کاملاً در آن به فنا رفته، اما هر طور شده شرایط را به‌سمت بهبود پیش ببریم.
کاربر ۱۱۱۹۶۶۵
افلاطون بااین‌که پدرخواندهٔ تمدن غرب بود، عنوان کرد دموکراسی مطلوب‌ترین شکلِ دولت نیست. او باور داشت که دموکراسی به‌طور ذاتی بی‌ثبات است و به‌ناچار بدترین جنبه‌های طبیعتِ ما را نمایان می‌کند و جامعه را به‌سمت استبداد سوق می‌دهد. او نوشت: «از آزادیِ افراطی نمی‌توان انتظار داشت راهنمای چیزی جز تغییر به برده‌داریِ افراطی باشد.»
محمدرضا
پیشرفت مادی و امنیتْ لزوماً به ما آرامش نمی‌دهد یا باعث نمی‌شود امیدداشتن به آینده آسان‌تر شود. برعکس، ظاهراً با ازبین‌بردنِ ناملایمات و چالش‌های سالم، افرادْ کشمکشِ بیش‌تری خواهند داشت و خودخواهانه‌تر و بچگانه‌تر رفتار خواهند کرد. در زمینهٔ رشد و بلوغ و خروج از نوجوانی با شکست مواجه می‌شوند. از هر گونه فضیلتی دور می‌مانند. از کاه کوه می‌سازند و جوری سرِ هم داد می‌کشند که انگار دنیا مدام شیشه‌شیرشان را روی زمین ریخته است.
محمدرضا
فرمول انسانیتْ اثری موجی دارد: تواناییِ صداقتِ بیش‌تر با خودتان میزانِ صداقت‌تان با دیگران را افزایش می‌دهد و صداقت شما با دیگران آن‌ها را تحت‌تأثیر قرار خواهد داد که با خودشان صادق‌تر باشند تا بتوانند رشد کنند و بالغ شوند. تواناییِ شما در این‌که از خود به‌عنوان وسیله‌ای برای تحقق هدفی دیگر استفاده نکنید به شما اجازه می‌دهد بهتر بتوانید با دیگران به‌عنوان هدف برخورد کنید. بنابراین روشن‌کردنِ تکلیفِ رابطه‌تان با خودْ اثرِ جانبیِ مثبتی دارد که باعث می‌شود تکلیف رابطه‌تان با دیگران هم روشن شود و به آن‌ها هم کمک می‌کند تا تکلیف رابطه‌هاشان را با خودشان روشن کنند و الی آخر.
محمدرضا
"کنترل" یعنی احساس کنیم مهار زندگی‌مان را در دست داریم، یعنی در تقدیر خود نقش داریم. "ارزش" یعنی چیزی را بیابیم که به‌قدری برای‌مان اهمیت داشته باشد که در راستای رسیدن به آن کار کنیم، چیزی بهتر، چیزی‌که ارزش تلاش‌کردن داشته باشد. "جامعه" هم یعنی ما بخشی از گروهی هستیم که برای چیزهای مشترکی ارزش قائل هستند و برای دستیابی به چیزهای مشترکی تلاش می‌کنند. بدون وجود جامعه، احساس انزوا می‌کنیم و ارزش‌هامان بی‌معنی می‌شوند. بدون ارزش‌ها دیگر هیچ‌چیزی ارزشِ دنبال‌کردن ندارد. بدون کنترل، حس می‌کنیم دیگر قدرتی برای دنبال‌کردنِ چیزی نداریم. اگر یکی از این سه را از دست بدهید، آن دو موردِ دیگر را هم از دست داده‌اید. اگر یکی از آن‌ها را از دست بدهید، انگار امید را از دست داده‌اید.
ریحانه عابدینی
همان‌طور که ماهی به آب نیاز دارد، روانِ ما هم برای بقا به امید نیاز دارد. امید سوختِ موتورِ ذهنِ ماست. امید مثل کره برای مربای ماست. البته این‌جور استعاره‌ها زیادی لوث شده‌اند؛ اما به‌هرحال بدون امید، ماشین ذهن‌تان یا خاموش می‌شود یا سوخت به آن نمی‌رسد. اگر ما به این اعتقاد نداشته باشیم که برای آینده‌ای بهتر از حال، امیدی وجود دارد، و امید نداشته باشیم که زندگی‌هامان به‌نحوی بهبود خواهد یافت، از لحاظ روحی خواهیم مُرد.
محمد خیرآبادی
ماشینِ هوشیاریِ شما آن وقتی به ماشینِ دلقکی تبدیل می‌شود که ذهن عقلانی‌تان کاملاً تسلیم ذهن عاطفی‌تان شود: وقتی توی زندگی‌تان چیزهایی را دنبال کنید که فقط‌وفقط برای رضایت نفس‌تان تعیین شده‌اند، وقتی حقیقت با کاریکاتوری از تعصباتِ خودمنفعت‌بینانه جایگزین شود، وقتی همهٔ باورها و اصول در دریایی از پوچی گم شوند.
محمدرضا
قهرمان‌بودن یعنی تواناییِ فراخواندن امید؛ آن‌هم در جایی‌که ذره‌ای امید وجود ندارد، مثل برافروختنِ کبریتی برای روشن‌کردنِ دنیایی تاریک. یعنی نشان‌دادنِ احتمالِ وجودِ جهانی بهتر؛ نه آن جهانِ بهتری که می‌خواهیم وجود داشته باشد، بلکه آن جهانِ بهتری که اصلاً نمی‌دانستیم ممکن است وجود داشته باشد. یعنی در شرایطی قرار بگیریم که به نظر می‌رسد همه‌چیز کاملاً در آن به فنا رفته، اما هر طور شده شرایط را به‌سمت بهبود پیش ببریم. شجاعت امری رایج است. انعطاف‌پذیری هم امری رایج است. اما قهرمانی یک روی فلسفی دارد.
محمدرضا
قهرمان‌بودن یعنی تواناییِ فراخواندن امید؛ آن‌هم در جایی‌که ذره‌ای امید وجود ندارد، مثل برافروختنِ کبریتی برای روشن‌کردنِ دنیایی تاریک. یعنی نشان‌دادنِ احتمالِ وجودِ جهانی بهتر؛ نه آن جهانِ بهتری که می‌خواهیم وجود داشته باشد، بلکه آن جهانِ بهتری که اصلاً نمی‌دانستیم ممکن است وجود داشته باشد. یعنی در شرایطی قرار بگیریم که به نظر می‌رسد همه‌چیز کاملاً در آن به فنا رفته، اما هر طور شده شرایط را به‌سمت بهبود پیش ببریم.
mimqaf
ماشینِ هوشیاریِ شما آن وقتی به ماشینِ دلقکی تبدیل می‌شود که ذهن عقلانی‌تان کاملاً تسلیم ذهن عاطفی‌تان شود: وقتی توی زندگی‌تان چیزهایی را دنبال کنید که فقط‌وفقط برای رضایت نفس‌تان تعیین شده‌اند، وقتی حقیقت با کاریکاتوری از تعصباتِ خودمنفعت‌بینانه جایگزین شود، وقتی همهٔ باورها و اصول در دریایی از پوچی گم شوند.
RDH
فرض کلاسیک می‌گوید اگر کسی بی‌نظم، سرکش، یا شرور است، به این خاطر است که تواناییِ کنترلِ احساساتش را ندارد، که ارادهٔ ضعیفی دارد یا کلاً به فنا رفته. فرض کلاسیک چیزهایی مثل اشتیاق و احساس را عیوب و اشتباهاتی در روانِ انسان می‌داند که باید بر آن‌ها غلبه و اصلاح‌شان کرد.
RDH
اگر امید را در زمینه‌هایی پَست پیدا کنید بهتر از این است که اصلاً امیدی نداشته باشید. ما بدون انگیزه‌های سرکشانه‌مان، هیچ نیستیم.
RDH

حجم

۳۶۱٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۳۲ صفحه

حجم

۳۶۱٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۳۲ صفحه

قیمت:
۶۵,۰۰۰
۱۹,۵۰۰
۷۰%
تومان
صفحه قبل۱
...
۸۶
۸۷
صفحه بعد