بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب اوضاع خیلی خراب است | صفحه ۴ | طاقچه
تصویر جلد کتاب اوضاع خیلی خراب است

بریده‌هایی از کتاب اوضاع خیلی خراب است

۳٫۶
(۴۲۱)
متا بعدها کارهای بزرگی انجام داد. او در اتریش و آلمان برای حق رأی زنان راهپیمایی‌های متعددی برگزار کرد تا این‌که بالاخره موفق به کسب آن شد. او الهام‌بخش هزاران زن در سراسر دنیا بود که پای اهداف خود بایستند و برای رستگاری و رهایی خود بجنگند. او ناشناس و بی‌سروصدا جهان را دگرگون کرد. او نسبت به نیچه و دیگر مردان بزرگ، انسان‌های بیش‌تری را رها و آزاد کرد؛ اما این کار را پشت پردهٔ تاریخ و در سایه انجام داد. امروزه او را بیش‌تر به‌خاطر این‌که دوست نیچه بوده می‌شناسند، نه به‌عنوان ستارهٔ آزادیِ زنان، فقط به‌عنوان شخصیتِ مکمل در نمایشی دربارهٔ مردی که به‌درستی، دورانی صدساله از نابودیِ ایدئولوژیک را پیش‌گویی کرده بود.
k.t
ارزش والای عده‌ای دیگر هم فردِ دیگری‌ست. این مسئله معمولاً "هم‌وابستگی" نامیده می‌شود. این آدم‌ها همهٔ امیدشان را از رابطهٔ خود با فردی دیگر به دست می‌آورند، و خودشان و منافع‌شان را برای آن فرد قربانی می‌کنند. بعد، تمام رفتارها، تصمیمات و باورهای خود را براساس چیزی قرارمی‌دهند که فکر می‌کنند آن فرد، یعنی همان خدای کوچکِ شخصی‌شان را خوشحال خواهد کرد.
k.t
«من هم یه زمانی احساس می‌کردم گم شده‌م. احساس تنهایی، انزوا و ناامیدی. من هم بدون هیچ دلیلی شب‌ها بیدار می‌موندم و با خودم فکر می‌کردم لابد مشکلی چیزی دارم. فکر می‌کردم این نیروی نامرئی‌ای که بین من و آرزوهام واستاده چیه. می‌دونم که تو هم همین حس رو داری؛ این‌که انگار یه‌جورایی یه چیزی رو از دست دادی، ولی نمی‌دونی چی.»
بهنام
یکی از اولین مسائلی که در رشتهٔ بازاریابی می‌آموزید این است که چطور "نقاط درد" مشتری را بیابید... و زیرکانه باعث شوید احساسِ بدتری پیدا کند. ایده این است: به شرم و تردیدهای مردم تلنگر می‌زنید و بعد برمی‌گردید و به آن‌ها می‌گویید کالای شما آن شرم را از بین می‌بَرَد و آن‌ها را از آن تردیدِ درونی خلاص می‌کند. درواقع بازاریابی مشخصاً شکاف‌های اخلاقیِ مشتری را شناسایی یا برجسته می‌کند و بعد راهی برای پرکردنِ آن‌ها ارائه می‌دهد.
محمدرضا
آدم‌ها هم که همیشه چیزی را که حسِ خوبی دارد با چیزی‌که واقعاً خوب است اشتباه می‌گیرند.
امیر
تنها راهِ جلوگیری از دیوانه‌شدنِ مردم این بود که به آن‌ها وعدهٔ امید در زندگیِ پس از مرگ داده شود.
vahid alizadeh
ناامیدی ریشهٔ اضطراب، بیماری‌های روانی و افسردگی‌ست. منبع تمام بدبختی‌ها و اعتیادهاست. اغراق نمی‌کنم؛ اما اضطرابِ مزمنْ بحرانی مربوط به امید است، ترس از آینده‌ای ناموفق
Zahra.kazemi6
ما مردم و فرهنگی هستیم که به امید نیاز داریم.
" بامِ آسمون "
فرمول انسانیت می‌گوید که رفتار با هر انسانی یا هر وجدانی به‌عنوان وسیله‌ای برای رسیدن به مقصودی دیگر، اساسِ تمامِ رفتارهای غلط است.
sobhan m
آن‌هایی که ذهن‌شان ماشینِ دلقکی‌ست، به‌راحتی کنترلِ خود را در اختیار هر شخص یا گروهی می‌گذارند که مدام حسِ خوبی به آن‌ها بدهد، چه آن افراد پیشوایی عقیدتی باشند،‌ چه سیاست‌مدار، استادِ خودیاری، یا یک انجمنِ شیطانیِ اینترنتی.
RDH
ما به این داستانِ خویشتن‌داری چسبیده‌ایم چون باور به این‌که روی خودمان کنترلِ کامل داریم، منبعِ بزرگی از امید است. ما می‌خواهیم باور کنیم که تغییردادنِ خودمان به‌سادگیِ این است که بدانیم چه چیزی را می‌خواهیم تغییر دهیم. می‌خواهیم باور کنیم که تواناییِ انجام چیزی، به‌سادگیِ تصمیم‌گرفتن برای آن و جمع‌کردنِ ارادهٔ کافی برای رسیدن به آن است. می‌خواهیم باور کنیم که خدای سرنوشتِ خودمان هستیم و قادریم هر چیزی‌که رؤیایش را داریم، عملی کنیم.
RDH
اگر ما به این اعتقاد نداشته باشیم که برای آینده‌ای بهتر از حال، امیدی وجود دارد، و امید نداشته باشیم که زندگی‌هامان به‌نحوی بهبود خواهد یافت، از لحاظ روحی خواهیم مُرد.
RDH
«شما و تمام کسانی که دوست‌شان دارید، روزی خواهید مُرد. تنها بخش کوچکی از چیزهایی که گفته‌اید یا کارهایی که انجام داده‌اید برای تعداد کمی از مردم اهمیت خواهند داشت، آن‌هم صرفاً برای یک مدت کوتاه. این حقیقتِ ناخوشایندِ زندگی‌ست. تمام مسائلی که به آن‌ها فکر می‌کنید یا کارهایی که انجام می‌دهید، تنها گریزِ استادانه‌ای از این حقیقت‌اند. ما غبارهای کیهانیِ بی‌اهمیتی هستیم که در یک نقطهٔ آبی پرسه می‌زنیم و به هم برخورد می‌کنیم. عظمتی برای خودمان تجسم می‌کنیم و اهدافی برای خودمان می‌سازیم. اما راستش را بخواهید، ما هیچ نیستیم. پس از قهوهٔ لعنتی‌تان لذت ببرید!»
سبا
از تجربهٔ رنج نمی‌توانیم فرار کنیم، بلکه تجربه همان رنج است.
A PERSON
به‌بلوغ‌رسیدن یعنی دستیابی به تواناییِ انجامِ آن‌چه درست است، فقط به این دلیل که درست است.
نیما اکبرخانی
ذهن عقلانی معمولاً در حال تصحیح ذهن عاطفی‌ست و به آن نشان می‌دهد که کجا مسیر را اشتباهی پیچیده. بنابراین ساکت‌کردنِ ذهن عقلانی، در کوتاه‌مدت احساسِ بی‌نهایت خوبی دارد. آدم‌ها هم که همیشه چیزی را که حسِ خوبی دارد با چیزی‌که واقعاً خوب است اشتباه می‌گیرند.
RDH
قهرمان‌بودن یعنی تواناییِ فراخواندن امید
امین
«همیشه تلاش کردم طوری زندگی کنم که لحظهٔ مرگم به جای ترسْ احساسِ شادی کنم.» و اگر این تکان‌دهنده‌ترین چیزی‌که شنیده‌اید نیست، پس لطفاً آدرس ساقی‌تان را به من هم بدهید!
philodendron
امید درست مثل چاقوی جراحی، می‌تواند زندگی ببخشد و زندگی بگیرد. می‌تواند ما را به اوج برساند یا نابودمان کند.
zahra🌱
این موضوع قرار است به صریح‌ترین شکلِ ممکن، جوابِ این سؤال همیشگی را بدهد: چرا چیزهایی را که می‌دانیم باید انجام‌شان بدهیم، انجام نمی‌دهیم؟ جوابْ ساده است: چون حس‌اش را نداریم. هر مشکلی در خویشتن‌داری، ناشی از مشکل در اطلاعات یا نظم یا منطق نیست، بلکه بیش‌تر اوقات احساسی‌ست. ناخویشتن‌داریْ مشکلی احساسی‌ست. تنبلیْ مشکلی احساسی‌ست. عقب‌انداختنِ کارها مشکلی احساسی‌ست. کم‌بازدهی مشکلی احساسی‌ست. تصمیماتِ نسنجیده مشکلی احساسی‌ست. این افتضاح است! چون سروکله‌زدن با مشکلات احساسی خیلی سخت‌تر از مشکلات منطقی‌ست. برای کمک به شما در محاسبهٔ پرداخت‌های ماهیانهٔ اقساط ماشین‌تان معادلاتی وجود دارد؛ اما برای کمک به شما در پایان‌دادن به یک رابطهٔ بد، معادله‌ای وجود ندارد. ضمناً همان‌طور که احتمالاً تاکنون متوجه شده‌اید، درک منطقی از این‌که باید رفتارتان را تغییر دهید باعث تغییرِ رفتار شما نمی‌شود. باور کنید من تا الان دوازده کتاب دربارهٔ تغذیه خوانده‌ام و همین حالا که دارم این‌ها را می‌نویسم، در حال خوردنِ یک بوریتو هستم. ما می‌دانیم که باید سیگارکشیدن یا خوردنِ شیرینی‌جات یا غیبت‌کردن پشت سر دوستان‌مان را متوقف کنیم، اما همچنان مرتکبِ این کارها می‌شویم. دلیلش این نیست که بهتر نمی‌دانیم؛ دلیلش این است که حسِ بهتری نداریم.
Mina Hoseiny

حجم

۳۶۱٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۳۲ صفحه

حجم

۳۶۱٫۳ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۸

تعداد صفحه‌ها

۲۳۲ صفحه

قیمت:
۶۵,۰۰۰
۱۹,۵۰۰
۷۰%
تومان