- طاقچه
- داستان و رمان
- رمان
- کتاب برفک
- بریدهها
بریدههایی از کتاب برفک
۳٫۶
(۲۷)
وقتی آگهیهای ترحیم را میخوانم همیشه سن متوفی را نگاه میکنم. ناخودآگاه عدد را با سن خودم مقایسه میکنم. فکر میکنم، چهار سال مانده. نُه سال دیگر. دو سال دیگر میمیرم. قدرت اعداد هیچگاه به اندازهٔ وقتی که برای محاسبهٔ زمان مرگمان ازشان استفاده میکنیم نمایان نمیشود.
صاد
«استفی داره از اون حموماش میکنه.»
گفتم «دیروقته.»
«فقط وسط اونهمه آب کثیف میشینه.»
استفی از آنطرف در گفت «کثیفیِ خودمه.»
«کثیفی کثیفیه.»
«کثیفی خودمه و برام هم مهم نیست.»
دنیس گفت «کثافته.»
«کثافت خودمه.»
«کثافت کثافته.»
«نه وقتی مال خودمه.»
صاد
هاینریش گفت «هر کس تو این ماشین بتونه بگه به ساکنین بولیوی چی میگن پنج دلار جایزه پیش من داره.»
دخترم گفت «بولیویاییها.»
خانواده مهد تمام اطلاعات غلط دنیاست. فکر کنم در زندگی خانوادگی چیزی وجود دارد که گزارههای اشتباه تولید میکند.
صاد
صاحبخانه مردی بود عظیمالجثه با صورتی چنان سرخ که انگار درست در همان لحظهای که نگاهش میکردیم سکته کرده بود.
صاد
گفتم «بارون میآد یا نمیآد؟»
«نمیخوام مجبور به گفتن بشم.»
«اگه یکی تفنگ بذاره رو سرت چهطور؟»
«کی؟ تو؟»
«یکی. یه یارو با بارونی و عینکدودی. یه تفنگ میگذاره روی سرت و میگه، بارون میآد یا نمیآد؟ حقیقت رو به من بگو تا من تفنگم رو بردارم و با اولین پرواز از اینجا برم.»
صاد
دوست دارم برای نگاه کردن به ساعت دستم را از لای چینهای لباسم درآورم. عمل پیشپاافتادهٔ چک کردن زمان با این ژست دگرگون میشود. ژستهای نمایشی به زندگی هیجان اضافه میکنند.
صاد
آژیر سنسور دود در راهرو طبقهٔ بالا به صدا درآمد، میخواست به ما اطلاع بدهد که یا باتریاش تمام شده یا خانهمان آتش گرفته. ناهارمان را در سکوت تمام کردیم.
صاد
گفت من از معایبش حسن میسازم چون ذاتاً آدمی هستم که دوست دارم از عزیزانم در برابر حقیقت دفاع کنم. گفت یک چیزی در حقیقت کمین کرده.
صاد
زمانی که دلیلو برای برفک جایزهٔ ملی کتاب امریکا را دریافت کرد و از او خواستند که برای سخنرانی پشت تریبون بیاید، تنها از جای خود بلند شد و گفت «ببخشید که امشب نتوانستم اینجا باشم، ولی از همهٔ شما متشکرم که آمدید.» و نشست.
صاد
«نویسندگان باید با سیستمها مخالفت کنند. نوشتن علیه قدرت مهم است، علیه شرکتها، دولت و نظام مصرف و سرگرمیهای سستیآور. بهنظرم وظیفهٔ نویسندگان است که با چیزها ستیز داشته باشند، باید با هر چه که قدرت قصد تحمیلش را دارد مخالفت کنند.»
صاد
قبلاً به ذهنم خطور نکرده بود که تلاش یک انسان برای تصحیح خطایش میتواند شادی ارتکاب جنایتی را که حالا سعی در جبرانش داشت دوچندان کند
نسیم رحیمی
دوستی دارم که میگه مردم برای همینه که میرن تعطیلات. نه برای استراحت و خوش گذروندن و دیدن جاهای جدید، میخوان از مرگی فرار کنن که تو چیزهای روزمره وجود داره.»
نسیم رحیمی
بیشتر ما احتمالاً مرگ خودمون رو دیدیم ولی نمیدونیم چهطور تصویرش رو احضار کنیم. شاید وقت مردن اولین چیزی که میگیم این باشه: این حس برام آشناست، من قبلاً اینجا بودم.»
نسیم رحیمی
«بهنظرم جالبه به فاجعهای که برای خودت و خانوادهت و چند هزار آدم اتفاق افتاده به عنوان یه فرصت برای لاغر شدن نگاه میکنی.»
نسیم رحیمی
عشق به ما کمک میکند تا هویتی پدید آوریم آنقدر خاطرجمع که راحت بتواند خود را تحت حمایت و توجه فردی دیگر قرار دهد.
نسیم رحیمی
هر چیزی که توی زندگیت در جریانه نتیجهٔ حرکت یهسری مولکوله که یه جای مغزت دارن بهسرعت اینطرف و اونطرف میرن.
mahii
این ذات مرگ مدرنه. زندگیش از ما مستقله. منزلت و گسترهش روبهافزایشه. دامنهای داره که هرگز نداشته. ما اون رو عینی بررسی میکنیم. ظاهرش رو پیشبینی میکنیم، ردش رو توی بدنمون پِی میگیریم. ازش عکسهای مقطعی میگیریم، لرزهها و امواجش رو ضبط میکنیم. هرگز تا این حد بهش نزدیک نبودیم. تا این اندازه به عادات و رفتارش آشنایی نداشتیم. از نزدیک میشناسیمش. ولی اون همچنان رشد میکنه، وسعت و قلمروش افزایش پیدا میکنه، خروجیهای جدید، مجاری و اهداف جدید.
mahii
کی میدونه دوست دارم چیکار کنم؟ کی میدونه کی دوست داره چیکار کنه؟ چهطور میشه راجعبه همچین چیزی مطمئن بود؟ تمام اینها شیمی مغز نیست؟ سیگنالهایی که میرن و برمیگردن؟ الکتریسیتهٔ توی کورتکس مغز؟ یه اتفاق کوچک تو یه جای بیاهمیت توی نیمکرهٔ مغز میافته و یکهو من دوست دارم برم مونتانا یا دوست ندارم برم مونتانا. از کجا بدونم من واقعاً چیزی رو میخوام یا اینکه یه واکنش عصبی تو مغزم اتفاق افتاده؟ شاید فقط یه جرقهٔ اتفاقیه توی بصلالنخاع و بعد به خودم میآم و میبینم تو مونتانا هستم و متوجه میشم اصلاً از اول دوست نداشتم برم اونجا. من نمیتونم اتفاقاتی رو که توی مغزم میافته کنترل کنم، پس از کجا بدونم ده ثانیه بعد میخوام چیکار کنم؟ چه برسه به تابستون سال بعد. اینها تمامش فعالیتهای مغزه و تو نمیدونی چی شخصیت توئه و چی واکنشهای درست یا غلط اعصاب.
mahii
یه آدم چهطور میتونه با خودش خداحافظی کنه؟ یه مسئلهٔ غامض جالب اگزیستانسیالیستی
شراره
هدف تکنولوژی همینه. از یهطرف اشتهای همه رو برای جاودانگی تحریک میکنه، از طرف دیگه ممکنه عاملی باشه برای یه انقراض جهانی. تکنولوژی شهوتیه که از طبیعت برداشته شده.
شراره
حجم
۳۹۳٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۳۴۰ صفحه
حجم
۳۹۳٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۳۴۰ صفحه
قیمت:
۷۶,۰۰۰
۳۸,۰۰۰۵۰%
تومان