- طاقچه
- داستان و رمان
- رمان
- کتاب برفک
- بریدهها
بریدههایی از کتاب برفک
۳٫۶
(۲۷)
در تاریکی، ذهن مثل یک ماشین بلعنده کار میکند، تنها چیز بیدار در کهکشان
کاربر mim_ alf
بدنش تبدیل شد به جایگاه قرارم، سکونم.
کاربر mim_ alf
فرقی نیست میان زندگان و مُردگان. هر دو یک مجرای واحد برای نیروی حیات هستن
کاربر mim_ alf
باستانشناسی کودکی، چیزهایی که دنیس از سهسالگی تا حالا نگه داشته بود، از ساعتهای کارتونی تا پوستر گرگینهها. از آن مدل بچههایی است که یکجور موضع حمایتگرانه نسبت به تمام اعمال آغازین خود دارند. در این دنیای بههمریخته بخشی از استراتژیاش است که تا جایی که میتواند برای حفظ و نگهداری تلاش کند، چیزها را بابت ارزششان در یادآوری خاطرات حفظ کند، روشش برای الصاق خود به زندگی.
کاربر mim_ alf
ما موجوداتی هستیم شکننده و آسیبپذیر در محاصرهٔ دنیایی از حقایق ستیزهجو. حقایقی که شادی و امنیت ما را تهدید میکنند. هر چه بیشتر در طبیعتِ چیزها تعمق میکنیم بهنظر میآید شالودهمان سستتر میشود. خانواده ما را از جهان جدا میکند. اشتباهات کوچک بزرگ میشوند و افسانهها شاخوبرگ پیدا میکنند
کاربر mim_ alf
عشق به ما کمک میکند تا هویتی پدید آوریم آنقدر خاطرجمع که راحت بتواند خود را تحت حمایت و توجه فردی دیگر قرار دهد.
کاربر mim_ alf
«حواسمون؟ حواسمون بیشتر از اینکه اطلاعات درست بدن، اطلاعات غلط میدن. تو آزمایشگاه اثبات شده. تو راجعبه قضایایی که میگن هیچی اون چیزی نیست که بهنظر میآد، نشنیدی؟ بیرون از ذهن ما نه گذشتهای هست و نه حال و نه آیندهای. تمام اون به اصطلاح قوانین حرکت یه کلاهبرداری بزرگن. حتا صدا هم میتونه ذهن رو گول بزنه. چون چیزی نمیشنوی دلیل نمیشه که صدایی وجود نداره. سگها میشنونش.
کاربر mim_ alf
یکبار به من گفت هنر پیشرفت در نیویورک این است که آدم یاد بگیرد چهطور برای نارضایتیاش بیانی جذاب پیدا کند. آنجا فضا پُر از خشم و شکایت است. مردم حوصلهٔ شنیدن بدبختیهایت را ندارند مگر اینکه بتوانی از آن طریق سرگرمشان کنی.
m.dehnavi
تو راجعبه قضایایی که میگن هیچی اون چیزی نیست که بهنظر میآد، نشنیدی؟ بیرون از ذهن ما نه گذشتهای هست و نه حال و نه آیندهای. تمام اون به اصطلاح قوانین حرکت یه کلاهبرداری بزرگن. حتا صدا هم میتونه ذهن رو گول بزنه. چون چیزی نمیشنوی دلیل نمیشه که صدایی وجود نداره. سگها میشنونش. بقیهٔ حیوونا. و من مطمئنم صداهایی وجود دارن که حتا سگها هم نمیشنون. ولی تو هوا وجود دارن، به شکل موج. شاید هیچوقت متوقف نشن. صداهای زیر، زیر، زیر، که از یه جایی میآن.»
m.dehnavi
جالب اینجاست که من دیوانهٔ بدن زنها نیستم. عاشق ذهنشونم. ذهن یه زن. جریان دقیق و بینقص یکجهته مثل حرکت گلوله توی لولهٔ تفنگ، مثل یه آزمایش فیزیکی. چهقدر لذت داره حرف زدن با یه زن روشنفکر که جوراب مشکی پوشیده و پاهاش رو میندازه روی هم. این صدای خشخش جزئیِ کشیده شدن نایلون از خیلی جهات خوشحالم میکنه. طنز ماجرا اینه که بدون استثنا من جذب پیچیدهترین و دیوانهترین و مشکلترین زنها میشم. من مردهای ساده دوست دارم و زنهای پیچیده.»
m.dehnavi
گرما از پیادهروها بلند میشه و از آسمون مسموم میریزه پایین. از دهن اتوبوسها گرما میآد بیرون. جمعیت مغازهرو و کارمند از خودشون گرما ساطع میکنن. اساس تمدن ما گرماست، گرما مصرف میکنه که گرمای بیشتر تولید کنه.
m.dehnavi
«شاید مرگشون اون چیزی نیست که ما فکر میکنیم.
az_kh
«تو به بهشت اعتقاد نداری؟ یه راهبه؟»
«اگه تو نداری چرا من باید داشته باشم؟»
«اگه تو داشتی شاید من هم داشتم.»
«ولی اگه تو داشتی باز هم من نداشتم.»
صاد
قبلاً به ذهنم خطور نکرده بود که تلاش یک انسان برای تصحیح خطایش میتواند شادی ارتکاب جنایتی را که حالا سعی در جبرانش داشت دوچندان کند.
صاد
«بحث من دقیقاً همینه. دندان مار. نیش. هر سال پنجاه هزار نفر در اثر مارگزیدگی میمیرن. تلویزیون همین دیشب گفت.»
اورست گفت «همهچیز رو تلویزیون همین دیشب گفته.»
از جوابش خوشم آمد. فکر کنم از خودش هم خوشم میآمد
صاد
موری میگوید این امکان وجود دارد که آدم برای جایی که همان لحظه در آن قرار دارد دلتنگ شود.
صاد
خاکستر سیگارش حدود سه سانتیمتر شده بود و داشت میافتاد. عادتش بود، دوست داشت خاکستر سیگارش آویزان شود. بهنظر بابِت این کار را برای القای حس تعلیق و اضطراب به بقیه انجام میداد. بخشی از آشوبی که درش زندگی میکرد.
صاد
چیزهای روزمره رو اگه تا ته خط ادامه بدی میتونن مرگبار باشن ورن. دوستی دارم که میگه مردم برای همینه که میرن تعطیلات. نه برای استراحت و خوش گذروندن و دیدن جاهای جدید، میخوان از مرگی فرار کنن که تو چیزهای روزمره وجود داره.
صاد
«خیلی نمیشناختمش. راستش اصلاً نمیشناختمش.»
«وقتی یکی میمیره بد نیست که طرف رو خوب نشناسی. بهتر که اون مُرد نه ما.»
صاد
در هنگامهٔ بحران حقایق همانی هستند که مردم میگویند. غیرقابلاعتمادترین اطلاعات همانهایی است که خودت داری.
صاد
حجم
۳۹۳٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۳۴۰ صفحه
حجم
۳۹۳٫۹ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۴
تعداد صفحهها
۳۴۰ صفحه
قیمت:
۷۶,۰۰۰
۳۸,۰۰۰۵۰%
تومان