بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب آبنبات دارچینی | صفحه ۴۶ | طاقچه
تصویر جلد کتاب آبنبات دارچینی

بریده‌هایی از کتاب آبنبات دارچینی

نویسنده:مهرداد صدقی
امتیاز:
۴.۶از ۱۱۲۸ رأی
۴٫۶
(۱۱۲۸)
آقاجان، که به دگمه‌دوزی مامان نگاه می‌کرد، برای اینکه او را به محکم‌تر دوختن ترغیب کند، گفت: "مِگن آمریکا و شوروی با یک دکمه متانن کل دنیا رِ منفجر کنن. ولی تو همین دکمهٔ شلوارِ منِ نمتانی محکم بدوزی." چون رویم نشد، چیزی را که به ذهنم رسید فقط توی دلم گفتم: "خا، اگه دکمه‌تان یک‌دفعه باز بشه، شما یَم با همین دکمه متانین همه رِ تو بازار منفجر کنین؛ ولی خا از خنده!"
mal£k@
به این نتیجه رسیدم که "زندگی یک نامردآدمیه!" یعنی اگر قرار است چیزی به تو بدهد، چیزی هم از تو می‌گیرد. گاهی هم اگر قرار است چیزی به تو بدهد، دو تا چیزِ هم‌زمان می‌دهد تا در زمانی که مانده‌ای کدام را انتخاب کنی هر دو را از تو بگیرد.
شکوفه
"عاشق شدن چیزِ بدی نیست. ولی کسی که زیاد عاشق مشه یعنی که هنوز عاشق نشده."
ftmenini
بدیِ سالِ کنکور این است که هر کاری که می‌خواهی بکنی همه می‌گویند: "مگه تو کنکور نداری؟" ولی خوبی‌اش هم این است که برای هر کاری که دیگران به تو می‌گویند انجام بده و حوصله‌اش را نداری می‌توانی بگویی: "من کنکور دارم." با این همه، نه یادآوری مداومِ دیگران باعث می‌شود تو درس بخوانی نه گفتنِ اینکه درس داری باعث می‌شود به تو کاری واگذار نکنند.
ftmenini
حس می‌کردم لهجه‌ام با دمپایی ملایی شلوار لی پوشیده است.
ftmenini
آقاجان، درحالی‌که خودش هم نفس‌نفس می‌زد، به من گفت: "رهرو آن نیست که آهسته و پیوسته رود ..." هم من هم آقاجان حدس می‌زدیم یک جای مصرع اشکال دارد؛ اما، به خاطر خستگی، لااقل به ذهن من که نرسید. آقاجان، بعد از چند لحظه، با اعتمادِبه‌نفسِ بیشتری، مصرع بعدی را با صدای بلندتری خواند. رهرو آن است که آهسته و پیوسته رود.
Fafa
"عشق اگه آمد سراغت، یعنی زندگی در حقت لطف کرده.
sara._book
"بعضی تغییرا ان‌قدر تدریجی اتفاق می‌افته که طرف خودش باورش نمشه بعداً این‌طوری مشه. اگه از اول جلوی لَغزشای کوچیکِ نگیری، یک‌وقت به خودت می‌آی که ... نه، شایدم اصلاً هیچ‌وقت به خودت نیای!
کاربر ۲۱۲۱۳۲۳
به سعید گفتم: "اصلاً ولش کن. از این به بعد فقط از درس حرف بزنیم ... خا تِستای قبلی رِ چند درصد زدی؟" ـ سی درصد. ـ خوبه. همین‌جور پیش بری صد درصد قبولی. ـ کجا؟ ـ صفرچارِ بیرجند.
M Banoo
و گفت: "بیاین. بشینین پشت موتور تا مدرسه ببرمتان. کدوم مدرسه مِرین؟" ـ دبیرستان دانش. ـ خا من تو رِ مرسانم. ولی چون جا نیست، این رفیقت باید پشت سرِ ما بدو کنه. و فوراً لبخند زد تا سعید بفهمد که دارد شوخی می‌کند و ادامه داد: "حالا بیا. یک‌جور مشینیم."
فاطمه
آقاجان دگمهٔ شلوارش را به مامان نشان داد و گفت: "این دکمهٔ شلوارم باز شل شده. اگه خدای‌نکرده توی بازار یک‌دفعه باز بشه و جلوی بقیه شلوارم بیفته چی؟" مامان گفت: "تو که همیشه از زیرش یک شلوار داری که." آقاجان گفت: "شانس منه که اونم همون موقع کِشش درمِره ..."
فاطمه
"عشق اگه آمد سراغت، یعنی زندگی در حقت لطف کرده. به هر حال، قانونای زندگی رِ دست‌کم نگیر. شاید الان فکر کنی توانایی خاصی نداری یا فعلاً سرت به درس و مشق و شیطنتای بچگی گرم باشه. ولی شاید زندگی ازت چیزی مخواد که همه‌ش داره، خواسته یا ناخواسته، تو رِ به همون طرف سوق مِده."
کاربر ۴۹۶۱۳۷۴
بدیِ سالِ کنکور این است که هر کاری که می‌خواهی بکنی همه می‌گویند: "مگه تو کنکور نداری؟" ولی خوبی‌اش هم این است که برای هر کاری که دیگران به تو می‌گویند انجام بده و حوصله‌اش را نداری می‌توانی بگویی: "من کنکور دارم."
کاربر ۴۹۶۱۳۷۴
آقاجان گفت: "محسن، احسان، از اونا که جلو زدیم، یک‌کم دست بزنین و شلوغی کنین. بذارین اونا فکر کنن داره به ما خوش مگذره."
کاربر ۴۹۶۱۳۷۴
قانونای زندگی آقا محسن! ... زندگی تلخی داره. شیرینی داره. ولی مهم اینه بدانیم همه‌ش زندگیه؛ مثل این شکلاتای تلخ. شیرینه، ولی تلخه. تلخه، ولی شیرینه. زندگی همینه آقا محسن!"
TUSKA
دریا، به جای اینکه این‌قدر مرا دچار عذاب‌وجدان کند، باید این قضیهٔ فرهنگی را درک کند و این‌قدر حسادت زنانه نداشته باشد.
about_narges
سرویس بهداشتی، به قول دایی، بیشتر سرویسِ غیربهداشتی بود. درِ همهٔ دستشویی‌ها بسته بودند و نمی‌دانستم پدرِ تنها عشق واقعیِ زندگی‌ام پشتِ کدام‌یک از درها در حال زور زدن است. بدترین جا برای دیدار با پدرزنِ احتمالی بود.
هانی
وسایل را که توی ساک می‌چیدم دلم گرفته بود. هم خوشحال بودم هم ناراحت. از قیافهٔ مامان معلوم بود که او هم چنین حسی دارد. از قیافهٔ آقاجان چیزی معلوم نمی‌شد. اما از قیافهٔ بی‌بی هم معلوم بود که باز گرسنه شده است.
هانی
صدای آقای دکتر هم، که تا آن لحظه ساکت بود، درآمد. تا آن روز صدایِ فریاد کشیدن یک دکتر را نشنیده بودم و نمی‌دانستم آن‌ها هم بَلَدند فریاد بزنند.
هانی
یکی از دوستان دایی اکبر وقتی کنکور داده بود مدعی شده بود که پدربزرگش، که دعانویس بوده، دعایی برایش خوانده که توانسته سرِ جلسهٔ کنکور کلیدِ سؤالات را پیدا کند. گفته بود کلید سؤالات چیزی شبیه بالِ پروانه بوده و پیش‌بینی کرده بود به نیتِ چهارده معصوم رتبه‌اش بین ۱۴ و حداکثر ۱۱۰ خواهد شد که آن ۱۱۰ هم در حروف ابجد نام حضرت علی (ع) است. البته، وقتی نتایج آمد، رتبه‌اش از تعداد صد و بیست و چهار هزار پیامبر هم بیشتر شده بود.
هانی

حجم

۳۰۴٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۹۸ صفحه

حجم

۳۰۴٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۹۸ صفحه

قیمت:
۲۲۰,۰۰۰
۱۱۰,۰۰۰
۵۰%
تومان