بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب آبنبات دارچینی | صفحه ۱۰ | طاقچه
تصویر جلد کتاب آبنبات دارچینی

بریده‌هایی از کتاب آبنبات دارچینی

نویسنده:مهرداد صدقی
امتیاز:
۴.۶از ۱۱۲۸ رأی
۴٫۶
(۱۱۲۸)
همهٔ ما مِگیم اگه توی کربلا بودیم، نمذاشتیم عاشورا اتفاق بیفته. ولی خا همه‌ش حرفه. هر روز جلوی چشم همه صد تا علی‌اصغر قربانی مِشن و کک هیشکی یَم نمگزه ...
هانیه سادات
دایی، که انگار خیلی سرخوش شده بود، با صدای بلند به زن‌دایی گفت: "چطوری عشق من؟" آقاجان با صدایی بلندتر، از توی حمام، گفت: "خوبم." مامان هم با خنده گفت: "نه، مثل اینکه همون خسرو و فرهاد درست بوده.
NZ
خیلی از هم‌کلاسی‌ها می‌گفتند روزی ده تا دوازده ساعت درس می‌خوانند و چند بار کتاب‌ها را دوره کرده‌اند خیلی نگرانم می‌کرد. با خودم می‌گفتم آدم اگر روزی دوازده ساعت روی صندلی بنشیند که اعضای نرمِ بدنش، عین مواد نیمه‌جامد، کم‌کم شبیه همان صندلی می‌شود.
Parvane
وقتی دوباره و با احتیاط برانکارد را برداشتیم فهمیدم آقای دکتر چقدر سنگین است. البته حدس می‌زدم سنگین باشد؛ اما نه تا این حد. یاد حرف مامان افتادم که موقعی که وقتِ جواب دادنِ ملیحه شد به همه می‌گفت آقای دکتر پسر خوب و سنگینی است. باید یک طرف برانکارد را برمی‌داشت تا به این نتیجه می‌رسید که داماد سبک‌تر بهتر است!
aseman
فقط چون من و مامان توی خانه بودیم گفت: "خلاصه، فقط همین محسن و عروسم به فکر من‌ان." و تا مامان رفت آشپزخانه با صدایی آهسته‌تر جمله‌اش را کامل کرد. ـ بیشتر همی محسن. و وقتی هم من رفتم توی اتاقم، جمله‌اش را کامل‌تر کرد. ـ اونم نه همیشه.
aseman
وقتی بیرون آمدم رنگ به صورتِ آقاجان نمانده بود. حالا آقاجان همهٔ تلاشش را به کار گرفته بود تا دگمهٔ شلوارش را باز کند. اما باز نمی‌شد. آن‌قدر عجله داشت که می‌خواست آن را بکَند. اما مامان چنان آن را محکم دوخته بود که کَنده نمی‌شد. ـ معلوم نیست اینِ دوختهٔ یا جوش دادهٔ. خا چرا باز نمشه؟ صدای دایی آمد که به آقاجان گفت: "تازه یک شلوار دیگه یَم از زیرش هست!" شنیدنِ این جمله طاقتِ آقاجان را نصف کرد و با همهٔ توان دگمه را کند. نفسِ راحتی کشید و پرید توی دستشویی.
محمد
خداحافظ روزهای خوب بچگی ...
گیتی
دایی، که انگار خیلی سرخوش شده بود، با صدای بلند به زن‌دایی گفت: "چطوری عشق من؟" آقاجان با صدایی بلندتر، از توی حمام، گفت: "خوبم." مامان هم با خنده گفت: "نه، مثل اینکه همون خسرو و فرهاد درست بوده."
Mrziye
من، چون خیلی درس داشتم و امتحاناتِ پایانِ سال نزدیک بود، بلافاصله از پیشنهاد آقاجان استقبال کردم. با خودم گفتم آدم دو روز هم به خاطر سفر درس نخواند غنیمت است.
جمیله اخلاقی
"مِگن آمریکا و شوروی با یک دکمه متانن کل دنیا رِ منفجر کنن. ولی تو همین دکمهٔ شلوارِ منِ نمتانی محکم بدوزی." چون رویم نشد، چیزی را که به ذهنم رسید فقط توی دلم گفتم: "خا، اگه دکمه‌تان یک‌دفعه باز بشه، شما یَم با همین دکمه متانین همه رِ تو بازار منفجر کنین؛ ولی خا از خنده!"
یه آدم
یک بچه از باباش مپرسه: "دیگ چیه؟" باباش مِگه: "دیگ دیگه دیگه."
Aysa
می‌خواستم یک فحش مناسب به سعید بدهم که حرفم را خوردم. البته، فحش مناسب که وجود ندارد. همهٔ فحش‌ها نامناسب‌اند. اما، بین همان نامناسب‌ها دنبال یک مناسب‌تر می‌گشتم.
takhtary
در لهجه‌ام توازنی بین کلمات وجود نداشت. حس می‌کردم لهجه‌ام با دمپایی ملایی شلوار لی پوشیده است.
Book
وقتی می‌خواهی زودتر بخوابی، دیرتر از همیشه خوابت می‌برد.
ahmad
زندگی تلخی داره. شیرینی داره. ولی مهم اینه بدانیم همه‌ش زندگیه؛ مثل این شکلاتای تلخ. شیرینه، ولی تلخه. تلخه، ولی شیرینه. زندگی همینه آقا محسن!"
شهاب
بی‌بی، به علت سال‌ها چشم‌انتظاری برای دیدن دوبارهٔ حرم، از اشتیاق زیاد، بی‌طاقت شده بود. طفلک توی راه هم هر مسجدِ بزرگی که می‌دید تصور می‌کرد رسیده‌ایم به حرم. حتی به برج‌های نیروگاه برق توس هم سلام داده بود.
جودی‌آبــوت
"انسان خیلی موجودِ عجیبیه آقا محسن. من هر روز که اخبارِ گوش مِدم، وقتی مثلاً مِگه یک ستاره در چندصدهزار کیلومترِ نوری کشف شد، اولش با خودم مگم اون ستاره برای چی کشف شد؟ این خبرِ من برای چی شنیدم؟ بعد با خودم فکر مُکنم شاید مخواسته بگه ما چی کوچیکیم. شاید، برعکس، مخواد بگه چی بزرگیم و اصلاً مخواسته بگه این همه ستاره و کهکشان برای من یکی به وجود آمده. اصلاً این دنیا با همهٔ عظمتش برای من خلق شده. منم برای این دنیا خلق شده‌م. پس نه اون ستاره الکی خلق شده، نه الکی کشف شده، نه من الکی خلق شده‌م. فقط باید، برخلاف اون ستاره، خودمان خودمانِ کشف کنیم."
sagheb|Terme|🌸
ـ سعید، کار نداری؟ من فردا مِرم مشهد. ـ نه. دعا کن نتیجه‌مون خوب بیاد. ـ نتیجهٔ ما که خوب نمی‌آد. مگه اینکه بقیه یَم خراب کرده باشن. راستی، فردا قبلِ رفتن مخوام عیادتِ آقای جاجرمی هم برم. ـ دیوانه ... اونِ که اعزام کردن مشهد که! ـ پس توی همون مشهد مرم عیادتش. ـ چی صمیمی شدهٔ باهش! حتماً دختر داره؛ ها؟ ـ دیوانه ... چرا تو هر چیزِ به این چیزا نسبت مِدی؟ ... محض اطلاعت، دختر داره؛ ولی خیلی‌خیلی کوچیکه. دیگه نبینم از این حرفا بزنیا! ـ ببخش ... راستی مستأجرای ما یَم دارن بلند مِشن ... یک مستأجر دیگه قراره بیاد. مامانم دیگه خانه به دانشجو نِمده. این سری یک خانواده‌ین. دو تا دختر و یک پسرم دارن.
جودی‌آبــوت
آقای اسماعیلی به برگه نگاه کرد و گفت: "چهار و نیم." ـ اجازه، انفاق نمُکنین؟ ـ منظورت ارفاقه؟ ـ بعله. ـ خاک تو سرت! جز اسمت همه رِ اشتباه نوشته بودی. چهار نمره‌ش ارفاقه تازه. اون نیم نمره یَم معلوم نیست از روی کی نوشته بودی.
norris
"عاشق شدن چیزِ بدی نیست. ولی کسی که زیاد عاشق مشه یعنی که هنوز عاشق نشده."
~fatemeh♡

حجم

۳۰۴٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۹۸ صفحه

حجم

۳۰۴٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۹۸ صفحه

قیمت:
۲۲۰,۰۰۰
۱۱۰,۰۰۰
۵۰%
تومان