بریدههایی از کتاب آبنبات دارچینی
۴٫۶
(۱۱۲۹)
زندگی تلخی داره. شیرینی داره. ولی مهم اینه بدانیم همهش زندگیه؛ مثل این شکلاتای تلخ. شیرینه، ولی تلخه. تلخه، ولی شیرینه. زندگی همینه آقا محسن!"
shirin
ها ... خداییش، آدم کنکور که داره همهچیز جز درس خواندن خوش میآد.
shirin
اول خوب گوش کن، سکوت کن، فکر کن، بعد حرف بزن.
کاربر ۱۵۷۵۹۰۱
مثلاً کسی هست که درس بخوانه و از خودش ناراضی باشه؟ ولی خا حتماً اگه تقلب کنه، بعدش پشیمان مشه.
ـ اجازه، ما یک بار برای همین فیزیک تقلب کردیم. ولی بعدش پشیمان شدیم که چرا درست تقلب نکردیم و گیر افتادیم!
بچهها خندیدند. آقای جاجرمی لبخند زد. اما، برای اینکه کنترل کلاس از دستش خارج نشود، فوراً جدی شد و گفت: "مطمئناً اگه گیر نمیافتادی، بعداً پشیمان مشدی. یا اینکه عادت مکردی به تقلب، ولی یک روز در جای بدتری گیر میافتادی. بگذریم و برگردیم سر حرف قبلی. مثلاً کسی هست از اینکه به کسی کمک کرده باشه ناراضی باشه؟"
ـ اجازه، ما یک بار با پدرِمان به یکی کمک کردیم ماشینشِ که خاموش بود هل بدیم تا روشن بشه. بعداً فهمیدیم داشته ماشینِ مدزدیده. رانندهٔ اصلی که آمد و دید ماشینشِ بردهان همچی به پدرِمان یک سِلّی زد که پدرمان دو دور داشت دور خودش مچرخید. از اون موقع گفتیم دیگه غلط کنیم به کسی کمک کنیم.
نگار
اصلاً بهترین کار این است که اگر پزشک شدم و آقای دکتر مریضم شد، به خاطر شببیداریها و عذابوجدانهای زمان کنکور، یک بار دیگر او را ختنه کنم.
Akbar Aghaii
همهٔ ما مِگیم اگه توی کربلا بودیم، نمذاشتیم عاشورا اتفاق بیفته. ولی خا همهش حرفه. هر روز جلوی چشم همه صد تا علیاصغر قربانی مِشن و کک هیشکی یَم نمگزه ...
Dayana
زندگی به این نیست که بقیه بگن بزرگی؛ به اینه خودت و دنیا رِ چطور بشناسی
Dayana
دایی، که انگار خیلی سرخوش شده بود، با صدای بلند به زندایی گفت: "چطوری عشق من؟" آقاجان با صدایی بلندتر، از توی حمام، گفت: "خوبم." مامان هم با خنده گفت: "نه، مثل اینکه همون خسرو و فرهاد درست بوده."
Dayana
خداییش یک درصد تصور کنین اگه شما توی اون لحظه به جای حضرت یوسف بودین و زلیخا ... نه، هیچی ... نمخواد تصور کنین. برپا ... بشین ... برپا ... بشین ... اصلاً بذارین یک چیز دیگه بگم. گفتم نمخواد تصور کنین! حواستان کجایه؟ ... غلامی ... گم شو بیرون!"
Dayana
"نگو نمتانم. تو مِتانی. آدم، اگه بخواد، بدون پا متانه اورستم فتح کنه."
Dayana
هیچیک از فرمولهای فیزیک نمیتوانستند محاسبه کنند سعید چطور نشسته است. اگر موتور براوو حیوانی زنده بود، راحتتر میتوانستم توضیح بدهم سعید کجای موتور نشسته است.
B-vafa
"زندگی همینه آقا محسن ..."
مینو
"بعضی تغییرا انقدر تدریجی اتفاق میافته که طرف خودش باورش نمشه بعداً اینطوری مشه. اگه از اول جلوی لَغزشای کوچیکِ نگیری، یکوقت به خودت میآی که ... نه، شایدم اصلاً هیچوقت به خودت نیای!"
میچکا
"عاشق شدن چیزِ بدی نیست. ولی کسی که زیاد عاشق مشه یعنی که هنوز عاشق نشده." تا آن روز هیچ بزرگتری با من آنطور حرف نزده بود.
ـ وقتی بزرگتر بشی مفهمی خیلی از اونا اصلاً عشق نبوده. تو فقط تصور مکردی عشقان. ولی عاشقی فقط یک بار میآد سراغت. بعد، تازه به خودت مفهمی که عشق چیه.
میچکا
من نمدانم چرا شما اینجوریاین! تا مخوام به یکی کمک کنم فوری به آدم تهمت مزنین.
M ، A
آقای کریمینژاد گفت: "خلاصه اینکه فقط سه چیز متانه شما رِ در برابر این خویِ وحشی کنترل کنه: ایمان، تقوی، عمل صالح، و ازدواج."
ـ این که شد چار تا!
ـ برو بیرون.
M ، A
مهمانا حدودِ پونصد تا. ولی خا چترباز خیلی آمده بودن؛ حدود شصتاد تا.
احتمالاً میخواست بگوید شصت یا هفتاد تا؛ و چون هول شده بود، گفت شصتاد تا.
M ، A
ـ ها ... خداییش، آدم کنکور که داره همهچیز جز درس خواندن خوش میآد.
M ، A
مطمئنم شاید توی درس خواندن چیزی نشی، ولی، با شناختی که از تو و تواناییات دارم، صد درصد توی ارگ زدنم چیزی نمشی.
ـ از حمایتت ممنونم.
M ، A
اگه کارای خوب کنی، خودِ خدا همچی خوشش میآد که راه جلوی پات باز مُکنه تا به هر چی و هر کی مخوای برسی.
M ، A
حجم
۳۰۴٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۹۸ صفحه
حجم
۳۰۴٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۹۸ صفحه
قیمت:
۲۲۰,۰۰۰
۱۱۰,۰۰۰۵۰%
تومان