بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب آبنبات دارچینی | صفحه ۶۶ | طاقچه
تصویر جلد کتاب آبنبات دارچینی

بریده‌هایی از کتاب آبنبات دارچینی

نویسنده:مهرداد صدقی
امتیاز:
۴.۶از ۱۱۲۸ رأی
۴٫۶
(۱۱۲۸)
تا آن روز کسی برای من چنین حرف‌هایی نزده بود. تنها جملهٔ فلسفی‌ای که تا آن روز به من گفته شده بود این بود که یک روز دایی اکبر از من پرسید: "محسن، تو که درس‌خوانده و باهوشی، مدانی چرا آدم وقتی مِره دستشویی همه‌ش به دسترنجش نگاه مُکنه؟" و من هیچ جوابی برایش نداشتم.
کاربر 14
"انسان خیلی موجودِ عجیبیه آقا محسن. من هر روز که اخبارِ گوش مِدم، وقتی مثلاً مِگه یک ستاره در چندصدهزار کیلومترِ نوری کشف شد، اولش با خودم مگم اون ستاره برای چی کشف شد؟ این خبرِ من برای چی شنیدم؟ بعد با خودم فکر مُکنم شاید مخواسته بگه ما چی کوچیکیم. شاید، برعکس، مخواد بگه چی بزرگیم و اصلاً مخواسته بگه این همه ستاره و کهکشان برای من یکی به وجود آمده. اصلاً این دنیا با همهٔ عظمتش برای من خلق شده. منم برای این دنیا خلق شده‌م. پس نه اون ستاره الکی خلق شده، نه الکی کشف شده، نه من الکی خلق شده‌م. فقط باید، برخلاف اون ستاره، خودمان خودمانِ کشف کنیم."
کاربر 14
آقاجان، موقع گرفتن هدایا، ضمن تشکر، به پاشنه‌کش اشاره کرد و گفت: "از کجا پیداش کردهٔ؟" بعد هم به‌شوخی گفت: "برای روسری سرِ مادرتِ بوسیدی. پس برای جوراب و پاشنه‌کش باید پای منِ بوس کنی." برای اینکه نشان دهم برایم فرقی نمی‌کند، الکی خم شدم تا مثلاً پای آقاجان را ببوسم. اما هر چه خم می‌شدم خبری از "نمخواد. شوخی کردم." نبود. به پاها که نزدیک شدم، بالاخره آقاجان، با فروتنی و تواضع کامل، به پاهایش اشاره کرد و گفت: "هر دوش!" البته، خوشبختانه، قبل از سرپیچی کردن من و اعتراض و دعوایِ مامان با او، بلافاصله جان مرا نجات داد و گفت: "شوخی کردم." و هزار تومان بابتِ اینکه کار کرده‌ام به من پاداش داد. هم پیشانی آقاجان و هم هزاری‌اش را بوسیدم.
گل یاس
ملیحه گفت: "مگه سال دیگه کنکور نداری؟ برو بشین درس بخوان." بی‌بی هم گفت: "مَلی جان، به محسن برای درساش کار نگیر. راست مگه. خودم دیدم مشقاشِ همچی خوب نوشت که چی. عینِ دعا توی کاغذای قِچِّک مِنوشت. بعدشم اونا رِ تو شلوارش جا کرد." جز ملیحه و دایی اکبر کسی نفهمید منظور بی‌بی چیست. هم‌زمان جمله‌های "خاک تو سرت!" و "دمت گرم!" از دو طرف به گوشم رسید. از خجالتِ افشا شدن تقلب، خودم رفتم توی اتاق درس بخوانم.
گل یاس
همان‌طور که حدس می‌زدم، فرنی کم بوده و دوست داشته باز هم فرنی بخورد و با خودش گفته کاش کسی باز هم فرنی بیاورد. حالت خوش‌خیالانه‌اش این بود که گفته باشد کاش همان پسر فرنی بیاورد و حالا که بحث خیال‌بافی است چه بهتر که گفته باشد اصلاً همان پسر باشد، فرنی هم نیاورد نیاورد. داشتم رؤیاپردازی می‌کردم که صدای نرگس آمد. ـ همون پسر سیاهه بود؟ همهٔ خوش‌خیالی‌هایم در کسری از ثانیه پودر شد. البته، به قول دایی اکبر، که با رنگی تیره‌تر از من دربارهٔ خودش می‌گفت: "من عین هنرپیشه‌های هندی مِمانم."، با خودم گفتم رنگ مهم نیست؛ صداقت و یک‌رنگی مهم است.
گل یاس
اینکه بدانی تهِ سال تحصیلی باید امتحان نهایی و کنکور بدهی باعث می‌شود از هیچ‌چیز لذت‌بخشی لذت نبری و قیافهٔ جلسهٔ کنکور جلوی چشم‌هایت بیاید.
محمد علی
مامان ادامه داد: "داداش جان، تو یَم یک‌کم با خانمت با محبت حرف بزن. شما که مثلاً عاشق و معشوق بودین که! همه توی فامیل شما رِ مثل لیلی و مجنون و خسرو و فرهاد و ..." من زدم زیر خنده. اما دایی انگار متوجه حرف مامان نشده بود. در حال خنده به‌شوخی گفتم: "یوسف و زلیخا و ..." دایی با اخم به من نگاه کرد. زیر نگاه سنگین و معنادار او شرمنده شدم. دایی، بعد از چند لحظه، با خونسردی گفت: "چاق و لاغر و ..." معلوم بود در همهٔ لحظاتی که با اخمِ سنگین فلسفی به من نگاه می‌کرده داشته تمرکز می‌کرده تا عبارت "چاق و لاغر" یادش بیاید.
مرتضی ش.
"زندگی یک نامردآدمیه!" یعنی اگر قرار است چیزی به تو بدهد، چیزی هم از تو می‌گیرد. گاهی هم اگر قرار است چیزی به تو بدهد، دو تا چیزِ هم‌زمان می‌دهد تا در زمانی که مانده‌ای کدام را انتخاب کنی هر دو را از تو بگیرد.
fatemeh.amiri3871
"بعضی تغییرا ان‌قدر تدریجی اتفاق می‌افته که طرف خودش باورش نمشه بعداً این‌طوری مشه. اگه از اول جلوی لَغزشای کوچیکِ نگیری، یک‌وقت به خودت می‌آی که ... نه، شایدم اصلاً هیچ‌وقت به خودت نیای!
کاربر ۱۵۳۱۱۳۵
آقاجان گفت: "ولی خا من همون‌جا به همه تذکر دادم که رهرو آن نیست که آهسته و پیوسته رود."
shima
باز کمی فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که "زندگی یک نامردآدمیه!" یعنی اگر قرار است چیزی به تو بدهد، چیزی هم از تو می‌گیرد. گاهی هم اگر قرار است چیزی به تو بدهد، دو تا چیزِ هم‌زمان می‌دهد تا در زمانی که مانده‌ای کدام را انتخاب کنی هر دو را از تو بگیرد.
فریبا
"انسان خیلی موجودِ عجیبیه آقا محسن. من هر روز که اخبارِ گوش مِدم، وقتی مثلاً مِگه یک ستاره در چندصدهزار کیلومترِ نوری کشف شد، اولش با خودم مگم اون ستاره برای چی کشف شد؟ این خبرِ من برای چی شنیدم؟ بعد با خودم فکر مُکنم شاید مخواسته بگه ما چی کوچیکیم. شاید، برعکس، مخواد بگه چی بزرگیم و اصلاً مخواسته بگه این همه ستاره و کهکشان برای من یکی به وجود آمده. اصلاً این دنیا با همهٔ عظمتش برای من خلق شده. منم برای این دنیا خلق شده‌م. پس نه اون ستاره الکی خلق شده، نه الکی کشف شده، نه من الکی خلق شده‌م. فقط باید، برخلاف اون ستاره، خودمان خودمانِ کشف کنیم."
فاطمه
حتی پیکاسو هم نمی‌توانست نقاشی یک پرنده را آن شکلی دربیاورد. معلوم بود خاله رقیه خودش آن‌ها را دوخته است. احتمالاً قرار بوده طاووس یا هدهد باشند. اما چیزی شبیه آرکوپتریکسی که به دُمشان جارو وصل کرده باشند درآمده بودند.
juudy_abut
مادر نشدهٔ که بدانی که!
mahsa
زندگیه؛ مثل این شکلاتای تلخ. شیرینه، ولی تلخه. تلخه، ولی شیرینه. زندگی همینه
mahsa
"خا آدم مگه مجبوره این همه بره بالای کوه تا باز بیاد پایین؟ خا الان همین پایینیم دیگه."
mahsa
"نتیجهٔ اخلاقی: هیچ‌وقت هرزه‌چنهٔ مردم نباش."
mahsa
بدیِ سالِ کنکور این است که هر کاری که می‌خواهی بکنی همه می‌گویند: "مگه تو کنکور نداری؟" ولی خوبی‌اش هم این است که برای هر کاری که دیگران به تو می‌گویند انجام بده و حوصله‌اش را نداری می‌توانی بگویی: "من کنکور دارم." با این همه، نه یادآوری مداومِ دیگران باعث می‌شود تو درس بخوانی نه گفتنِ اینکه درس داری باعث می‌شود به تو کاری واگذار نکنند.
bluestar
"زندگی یک نامردآدمیه!" یعنی اگر قرار است چیزی به تو بدهد، چیزی هم از تو می‌گیرد. گاهی هم اگر قرار است چیزی به تو بدهد، دو تا چیزِ هم‌زمان می‌دهد تا در زمانی که مانده‌ای کدام را انتخاب کنی هر دو را از تو بگیرد.
حسینی
"بعضی تغییرا ان‌قدر تدریجی اتفاق می‌افته که طرف خودش باورش نمشه بعداً این‌طوری مشه. اگه از اول جلوی لَغزشای کوچیکِ نگیری، یک‌وقت به خودت می‌آی که ... نه، شایدم اصلاً هیچ‌وقت به خودت نیای!"
حسینی

حجم

۳۰۴٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۹۸ صفحه

حجم

۳۰۴٫۶ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۳۹۸ صفحه

قیمت:
۲۲۰,۰۰۰
۱۱۰,۰۰۰
۵۰%
تومان