بریدههایی از کتاب آبنبات دارچینی
۴٫۶
(۱۱۲۸)
توی آرایشگاه، به جز من و آرایشگر و مارهای توی شیشهٔ الکل، کسی نبود.
ــسیّدحجّتـــ
خداییش یک درصد تصور کنین اگه شما توی اون لحظه به جای حضرت یوسف بودین و زلیخا ... نه، هیچی ... نمخواد تصور کنین. برپا ... بشین ... برپا ... بشین ... اصلاً بذارین یک چیز دیگه بگم. گفتم نمخواد تصور کنین!
𝕄𝕖𝕧🍹🥢
خدایی نِگا ... اسم کالیفرنیا که میآد آدم یاد عشق و حال میافته. ولی اسمِ هُذلولی که میآد آدم پَرچه مشه و یاد بدبختیاش میافته. خا اینا یَم اسمه؟
از فشار درسها، هر دو قاتی کرده بودیم و برای شکایت از درسها اراجیف میگفتیم.
سیّد جواد
تو که درسخوانده و باهوشی، مدانی چرا آدم وقتی مِره دستشویی همهش به دسترنجش نگاه مُکنه؟
سیّد جواد
من، که از آموزش نظامی فقط "بشین ... پا شو ..." بلدم، وقتی میخواهم نارنجک پرت کنم، میشوم مثل چارلی چاپلین، که موقع پرت کردن نارنجک نارنجک توی آستینش افتاد. اما نارنجک من توی شلوارم میافتد و متأسفانه، چون مثل آقاجان دو تا شلوار پوشیدهام، نمیدانم نارنجک توی کدام شلوارم افتاده و ...
Parvane
"ولی خا مشهها ... آدم اگه بخواد، همهچیز مشه ... خدایی، من فکر نمکردم فیزیکِ تجدید بشم. ولی خا دیدی که شد!"
z.taghipour
بهسرعت مشغول تست زدن شدم. اما، بعد از نیم ساعت، مثل بقیه، کمکم سرعتم کم شد. از وسطهای جلسه، مثل خیلیها، فقط تهِ مدادم را میجویدم. بعضیها کلاً به روبهرو خیره شده بودند و معلوم بود کل علم و دانششان در همان پنج دقیقهٔ اول تمام شده است و بیشتر از نتیجهٔ کنکور منتظر کِیک و ساندیساند
ایران
باز هم خودم را متقاعد کردم که این فرنی بردن ناشی از حسِ مهربان بودن با دیگران است و دریا، به جای اینکه اینقدر مرا دچار عذابوجدان کند، باید این قضیهٔ فرهنگی را درک کند و اینقدر حسادت زنانه نداشته باشد.
آبرنگ
از آقای اشرفی یک سؤال مهم پرسیدم.
ـ راستی، شما وقتی به منیژه خانم دروغ مگین عذابوجدان نمگیرین؟
ـ چرا. یادت باشه هیچوقت به زنت دروغ نگی. اولین دروغی که گفتی مجبوری تا آخر همینجور دروغ بگی.
ـ خا پس چرا دروغ مگین؟
آبرنگ
" باز کمی فکر کردم و به این نتیجه رسیدم که "زندگی یک نامردآدمیه!" یعنی اگر قرار است چیزی به تو بدهد، چیزی هم از تو میگیرد. گاهی هم اگر قرار است چیزی به تو بدهد، دو تا چیزِ همزمان میدهد تا در زمانی که ماندهای کدام را انتخاب کنی هر دو را از تو بگیرد.
فرو
از مزایای کار کردن این بود که دیگر دلم نمیآمد پولهایم را خرج کنم. از معایب کار کردن هم این بود که دیگر دلم نمیآمد پولهایم را خرج کنم.
M Banoo
و من هر چیزی را میتوانم تحمل کنم جز اینکه یک نفر به من دروغ بگوید یا دروغم را بفهمد.
Marzieh □ soltani
خیلی ناراحت بودم، طبق معمولِ همهٔ اوقاتِ ناراحتیام، برای تخلیهٔ روحی و روانی، رفتم ساندویچی.
ـ داداش، همبِر دونون برام مذاری؟
ـ باشه ... مخوری یا مبری؟
ـ پس دو تا بذار. اولیشِ مخورم، دومیشَم مبرم که توی راه بخورم.
ـ مخوای سومیشم بدم به خانه رسیدی بخور. چهارمیشم توی بیمارستان که بیکار شدی بخور. ها؟
سودا
خیلی تلاش کردم تا تحویلش نگیرم. اما او، بدون هیچگونه تلاشی، داشت من را تحویل نمیگرفت.
n re
همین خرخوانا زندگی همه رِ خراب کردهان. قبول داری یا نه؟
AVA
طبق معمولِ همیشه، وقتی میخواهی زودتر بخوابی، دیرتر از همیشه خوابت میبرد.
مژگان
"هر نسیمی که به من بوی خراسان آرَد/ چون دم عیسی در کالبدم جان آرَد"
ایران
حضرت یوسف در زندگی پاک باشین تا درهای سعادت، هم در دنیا هم در آخرت، به روتان باز بشه. خداییش یک درصد تصور کنین اگه شما توی اون لحظه به جای حضرت یوسف بودین و زلیخا ... نه، هیچی ... نمخواد تصور کنین. برپا ... بشین ... برپا ... بشین ... اصلاً بذارین یک چیز دیگه بگم. گفتم نمخواد تصور کنین! حواستان کجایه؟ ... غلامی ... گم شو بیرون!"
sosuka
"زندگی یک نامردآدمیه!" یعنی اگر قرار است چیزی به تو بدهد، چیزی هم از تو میگیرد. گاهی هم اگر قرار است چیزی به تو بدهد، دو تا چیزِ همزمان میدهد تا در زمانی که ماندهای کدام را انتخاب کنی هر دو را از تو بگیرد. باز با خودم فکر کردم کاش میشد زندگی هر دو را به آدم میداد.
StarShadow
آقاجان گفت: "محسن، احسان، از اونا که جلو زدیم، یککم دست بزنین و شلوغی کنین. بذارین اونا فکر کنن داره به ما خوش مگذره." آقا برات گفت: "با این وانت متانیم از اونا جلو بزنیم؟"
ک.ت.ا.ب
حجم
۳۰۴٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۹۸ صفحه
حجم
۳۰۴٫۶ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۳۹۸ صفحه
قیمت:
۲۲۰,۰۰۰
۱۱۰,۰۰۰۵۰%
تومان