بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب رومی (جلال الدین محمد) | صفحه ۵ | طاقچه
تصویر جلد کتاب رومی (جلال الدین محمد)

بریده‌هایی از کتاب رومی (جلال الدین محمد)

نویسنده:بهمن شکوهی
انتشارات:انتشارات نگاه
دسته‌بندی:
امتیاز:
۴.۳از ۴۹ رأی
۴٫۳
(۴۹)
سرتان نزد خدا بالا باشد سروری عالم کنید،
n re
اگر خدای کسی را برگزیند که محبوبش باشد، بلاها برجانش بریزد و او را در آتش ابتلا اندازد تا مردی بزرگ شود، مخاطب ابتلائات خدا زندگی آسوده‌ای ندارد و نه هر که برگزیده شد رستگار شد. این فقط یک امتحان است
n re
تقدیر همه ما مقدّر است؛ ما در آنچه برای خودمی سازیم مقدّریم، تقدیرمان را خودمان می‌نویسیم مثل تور صیدی که خرد خرد می‌بافیم، فرار از هر گره تور کار سهلی به نظر می‌رسد امّا وقتی گره‌ها از حد گذشت و تور تمام شد صیدِ ساخته خود می‌شویم، یکی برای خودش تورمی بافد و گرفتار می‌شود و یکی برای خودش بال می‌بافد پرواز می‌کند،
n re
جلال‌الدین، تمام زندگی یک اتّفاق بیشتر نیست، اتّفاق بین تولد و مرگ.
):)
فقیهان شارع می‌گویند مال تو مال خودت مال من مال خودم، امّا طریقت می‌گوید مال تو مال خودت و اگر خواستی مال من هم مال تو، این است فرق فقیه و صوفی. حتی عارفان می‌گویند نه مال منی هست نه مال تویی، و اگر به حقایق معانی دست یابی خواهی فهمید نه تو هستی و نه من! همه ما رویاییم. رویایی در ذهن دانای کل.
مروارید ابراهیمیان
برای هر انسانی یک زمان عاشق شدن هست، یک‌زمان مردن، نه یک ثانیه زودتر می‌شود نه ثانیه‌ای دیرتر
مروارید ابراهیمیان
ظهیر شاه ایوبی به هر مدرسی که در فقه، فلسفه و کلام و نحو رساله‌ای می‌نوشت پنج دینار صله می‌داد، که موجب تشویق آنها به نوشتن رسالات جدید شود. امّا چون شهاب‌الدین محبوب زوجه ظهیر شاه بود به رساله‌های او چهل دینار صله داد. شهاب‌الدین ابتدا این سنت را رد کرد امّا چون صله به توصیه زوجه ظهیر شاه بود مغلوب او شد و نتوانست صله را رد کند و آن را پذیرفت و همان شد که سرش را بر سر آن باخت چون به عاقبت کارش فکر نکرد. شهاب‌الدین می‌خواست رسم درهم و دینار را از بین مردم بردارد و این ناشدنی بود، بیماری پول از بین جماعت بر نخواهد خاست، فقط نباید به آن آلوده شد.
مروارید ابراهیمیان
زنی که عاشق مردش نباشد نمی‌تواند عاشق پروردگار شود و من عاشق شدم
مروارید ابراهیمیان
خدا فارس و عرب و ترک نیست. به هر زبانی با او سخن بگویی او می‌شنود و می‌فهمد و اعتراضی نمی‌کند، خدا حتی مسلمان و یهودی و ترسا نیست. تجربهٔ حضرت مصطفی عالی‌ترین تجربهٔ عالمِ دین است امّا هر انسانی حتی من هم تجربهٔ دینیِ خود را دارم. تجربهٔ من برایم عزیزتر از تکرار بی‌روح تجربهٔ دیگران است حتی اگر آن تجربه، تجربهٔ مصطفی باشد.
مروارید ابراهیمیان
قصابی، زنی را دوست داشت از طریق کنیز او خاتون را پیغام داد که چنینم و چنانم و عاشقتم و می‌سوزم و آرامش ندارم و برمن ستم‌ها می‌رود و دیروز چنین بودم و دوش چنان گذشت و قصه‌های دراز خواند تا به خاتون گوید. کنیزک به خانه خاتون که رسید گفت: قصاب سلام رساند و می‌گوید که بیا با تو چنین کنم و چنان کنم، امشب به بسترش بروید تا با شما چنین کند و چنان کند. خاتون گفت: به همین سردی گفت؟ کنیزک گفت: او دراز گفت ولی مقصودش همین بود باقی همه دردسر بود.
مروارید ابراهیمیان
جلال‌الدین هیچ‌وقت اسب نداشت، پدرش از داشتن اسب حذر می‌کرد و می‌گفت اسب نشانه شوکت ثروتمندان است. ما درویشانیم و ما را با آداب ثروتمندان کاری نیست و وقتی شیخ محمد خادم به جانش غر می‌زد که چند اسب بخرد و از شر آن قاطر زبان‌نفهم خانه خلاص شوند، بهاءولد می‌گفت: پیامبر هرگز اسب سوار نشد، او بر شتر یا خر برهنه سوار می‌شد تا در نظر اشراف خوار باشد. شیخ محمد خادم هم می‌گفت: ای آقا، مگر مرکب آدم، نشانگر حسن و قبح سیرت آدم می‌شود؟
مروارید ابراهیمیان
منتخب بودن اقبال نیست برهان‌الدین تنها یک امکان است، محمد مصطفی چهل سال به عبادت نشست تا شراب جان شد، اگر این کودک منتخب هم باشد چیزی جز مرارت و ابتلا و سختی و شوریدگی در انتظارش نخواهد بود
مروارید ابراهیمیان
هیچ‌کدام و همه، چنان با همه باش که گویی یکی از آنانی و چنان از همه جدا باش که گویی با همه غریبه‌ای، به‌جز خدا در بند کس دیگر نباش، به ندای درونت گوش کن و آن باش. بدان جلال‌الدین خدا دین ندارد، خدا متعلق به همه است، حتی آنکه دین ندارد.
Soheila Khoshroi
من هزاران سال عمر دارم، هرگز نخواهم مرد من دیگر از این ابدیت می‌ترسم من با زنان آشنا می‌شوم و با آنها به گفتگو می‌نشینم امّا وقتی آنها می‌فهمند من هزار سال عمر دارم و پیر نمی‌شوم از من می‌ترسند و حتی همان زنی که تا دیروز در بازوان من به خواب می‌رفت دیگر به بسترم نمی‌آید من از جاودانگی خسته شده‌ام
مسلم عباسپور
شمس‌الدین مسلمان بود و خود را به آن متعهد می‌دانست امّا به مولانا می‌آموخت، برای پرستش خدا باید قواعدی داشت، امّا نباید با این قواعد دیگرانی که هم‌کیش تو نیستند را برانی و درباره‌شان قضاوت کنی، ایمانت بزرگ باشد امّا از آن برای نشان دادن بزرگی‌ات استفاده نکن، از همه بت‌ها بپرهیز و آنها را نپرست و خودستایی و مطلق‌انگاری دین خود یکی از آن بت‌ها است. اعتقادی که تو را از دیگران برتر بداند گمراهی است. همه در برابر خدا برابرند، دین و زبان و قومیت عارض بر انسان است، آنچه به انسان‌ها بهاء می‌دهد کرامت ذاتی اوست نه آنچه به او عارض می‌شود. روزی می‌رسد که زبان و قومیت و دین انسان‌ها از میان برمی‌خیزد امّا کرامت ذاتی آنها در روح آزاد همیشه با او همراه است، باید از این کرامت مراقبت کرد.
مسلم عباسپور
وجود وقتی معنا می‌دهد که شما در ذهن دیگران باشید، ذهنی که شما را ببیند، بفهمد و درک کند.
مسلم عباسپور
در جواب سؤال مولانا که پرسیده بود آیا راه رسیدن به خدا تمامی دارد؟ و آیا می‌شود به او رسید؟ برهان‌الدین گفته بود: راه رسیدن به خدا پایان دارد، امّا راه در راه خدا بی‌پایان است.
مسلم عباسپور
ماه‌ها مواعظ من گبری را مسلمان نمی‌کند امّا یک نگاه این پیرمرد قلب‌ها را ذوب می‌کند. با چشم خود دیدم چندی قبل یک یهودی از مشتریانش از او پرسید دین ما بهتر است یا دین شما و صلاح‌الدین گفت: البته که دین شما بهتر است و یهودی گفت: اگر این دین تو باشد که مرا بهتر از خود بدانی من مسلمان می‌شوم و در دم شهادتین را گفت!
مسلم عباسپور
بعد آن دو چشم ملتمس به جانم ریخت و گفت: روحم را به تو می‌بخشم، مرا با خودت به آسمان‌ها ببر. تنم مال این مرد باشد، امّا روحم را به شما می‌بخشم.
مسلم عباسپور
شیخ احمد خضرویه از غیرت می‌جوشید و آرام نمی‌گرفت به فاطمه تغیّر کرد و گفت: ام‌علی، گستاخی از حد گذرانده‌ای، زنان را چه به طریقت؟ ام‌علی مقابل شوهرش ایستاد، بزرگوارتر از امیری گفت: شیخ احمد راه‌بَر باش راه‌بُر مباش.
مسلم عباسپور

حجم

۵۱۰٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۵۷۵ صفحه

حجم

۵۱۰٫۰ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۵۷۵ صفحه

قیمت:
۱۸۷,۰۰۰
۱۳۰,۹۰۰
۳۰%
تومان