بریدههایی از کتاب مردی به نام اوه
۴٫۳
(۲۲۶)
میگویند وقتی آدم سقوط میکند مغزش سریعتر کار میکند، انگار نیروی انفجاری ضربهای که به آدم وارد میشود، چنان شتابی به افکار میبخشد که سرعت عوامل بیرونی بسیار آهسته میشوند.
سپهر
اُوِه دیروز سر کار چنین حرفی را شنید. به او گفتند دیگر کار به اندازهٔ کافی نیست و میخواهند «نسل قدیم کارمندان» را اخراج کنند. سی و سه سال سابقهٔ خدمت صادقانه، و حالا او را کارمند نسل قدیم خطاب میکنند. یک نسل «لعنتی»، چون حالا تمام کارمندان ۳۱ سال سن دارند، شلوارهای بسیار تنگ میپوشند و قهوهٔ واقعی نمینوشند. هیچکدامشان هم نمیخواهند مسئولیت قبول کنند. همهجا پُر شده از مردهایی که ریشهای مسخره میگذارند و مدام شغل و همسر و مدل ماشینشان را عوض میکنند؛ با دلیل یا بیدلیل.
سپهر
مرگ یک پدیدهٔ منحصربهفرد است. انسانها طوری زندگی میکنند انگار این پدیده اصلاً وجود خارجی ندارد، و با این وجود مرگ یکی از اساسیترین و مهمترین دلایلی است که آدمیزاد اصلاً زندگی میکند. بعضی از ما به وجود این پدیده زود پی میبریم، به نحوی که عمیقتر، سرسختانهتر یا دیوانهوارتر زندگی میکنیم. بعضیها به حضور دایمی آن نیاز دارند تا اصلاً متوجه شوند خلافش چیست.
سپهر
در زندگی یک مرد لحظهای میرسد که باید تصمیم بگیرد میخواهد چه مردی باشد، مردی که به دیگران اجازه میدهد او را زیر پا له کنند، یا نه.
Mahsa Bi
این روزها دیگر کسی زیر بار مسئولیت نمیرود. امروز همهچیز دوروبر کامپیوتر میچرخد، و مشاوران و آدمهای کلهگندهای که به کلابهای زیرزمینی میروند و قراردادهای سیاه میبندند. بعد پولهای سیاهشان را از کشور خارج میکنند و با آنها سهام شرکتها را میخرند. مملکت پُر شده از افرادی که تمام روز فقط به وقت ناهارشان فکر میکنند.
محدثه
از نظر خیلیها، او آدم یکدنده و لجبازی است و در زندگی به هیچکس اعتماد نمیکند. ولی دلیل سادهاش این بود که همین مردم هیچوقت نتوانسته بودند به او ثابت کنند که قابلاعتمادند.
یک مشکل لاینحل، sky
از آن به بعد هربار که یکی از دوستانش از او میپرسید چرا اُوِه را انتخاب کرده، پاسخ میداد به این دلیل که تمام مردها از آتش فرار میکنند، ولی اُوِه به سمت آتش میرود
کتابخوان_پردیس
اُوِه دستدرجیب از وسط زندگی عبور میکرد، همسرش میرقصید.
Perseus
دو مرد لحظهای بههم نگاه کردند. پدر سونیا سرش را به علامت رضایت تکان داد و اُوِه هم سرش را برای او تکان داد. بعد هر دو مصمم و جدی از جایشان بلند شدند، مثل دو مرد که باهم به توافق رسیدهاند که خدمت نفر سوم برسند.
Ehsan A
امروزه باید با هر دیوانهای که به طور اتفاقی با او برخورد میکنی، دربارهٔ موضوعهای مختلف حرف بزنی، چون نشانهٔ اجتماعی بودن است.
MahShid Pourhosein
اغلب ما برای زمانی زندگی میکنیم که پیشِ رویمان قرار دارد؛ چند روز، چند ماه، چند سال. یکی از دردآورترین لحظات زندگی، لحظهای است که آدم میبیند در وضعیت فعلیاش، احتمالاً میتواند بیشتر به گذشته نگاه کند تا به آینده
o.m
اگر آدمها غم را باهم تقسیم نکنند، غم آدمها را تقسیم میکند.
Ali
اینطور نبود که اُوِه با مرگ سونیا بمیرد؛ او فقط دیگر زندگی نکرد.
kazhal
همیشه بزرگترین وحشت این است که مرگ ما را جا بگذارد، و ما تنها و بیکس باقی بمانیم.
son son
در زندگی هر مرد لحظهای فرا میرسد که باید تصمیم بگیرد میخواهد چه مردی باشد و اگر آدم از این ماجرا خبر نداشته باشد، پس آن مرد را هم نشناخته است.
ددد
بهخوبی میدانست که از نظر خیلیها، او آدم یکدنده و لجبازی است و در زندگی به هیچکس اعتماد نمیکند. ولی دلیل سادهاش این بود که همین مردم هیچوقت نتوانسته بودند به او ثابت کنند که قابلاعتمادند.
راضیه عین
هیچوقت از اُوِه سؤال نشد که قبل از آشنایی با سونیا چگونه زندگی کرده بود. اگر کسی از او میپرسید، جوابش این بود که اصلاً زندگی نکرده بود.
Ali Esmaeili
همسرش اغلب میگفت تمام راهها به «چیزی» ختم میشوند که سرنوشت را رقم میزند.
شاید برای او «چیزی» بود.
ولی برای اُوِه «یک نفر» بود.
فوقِ معمولی
چرا مردم در زندگیشان سعی میکنند راجعبه هر مسئلهای بیندیشند، و آن را هضم کنند، درحالیکه میتوانند آن را همانطور که هست قبول کنند. آدم همین است که هست و آن کاری را میکند که میتواند، و باید با شرایط کنار بیاید.
Hossein shiravand
اعتراف به اشتباه کار آسانی نیست. مخصوصاً وقتی آدم مدتهاست همان کار اشتباه را انجام میدهد.
مهدیه...
حجم
۳۹۸٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۵۴ صفحه
حجم
۳۹۸٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۵۴ صفحه
قیمت:
۶۰,۰۰۰
۳۰,۰۰۰۵۰%
تومان