بریدههایی از کتاب مردی به نام اوه
۴٫۳
(۲۲۶)
«هر آدمی دوست داره زندگی شرافتمندانهای داشته باشه، اما تعریف آدمها از شرف متفاوته.
Hossein shiravand
تو دو بچه به دنیا آوردی و بهزودی سومیش رو هم تف میکنی بیرون. تو از یک کشور بیگانه اومدی اینجا و تو کشورت احتمالاً شاهد شلوغی و جنگ بودی. تو یک زبان جدید یاد گرفتی، دوره دیدی، کار میکنی، ستونِ خانواده رو که از جمعی بیدستوپا تشکیل شده، حفظ میکنی. پس گمون نمیکنم چیزی تو این دنیا باشه که ازش بترسی.»
Hossein shiravand
هیچوقت از اُوِه سؤال نشد که قبل از آشنایی با سونیا چگونه زندگی کرده بود. اگر کسی از او میپرسید، جوابش این بود که اصلاً زندگی نکرده بود.
Hossein shiravand
او اصلاً نمیتواند حرف کسانی را بفهمد که میگویند منتظر دوران بازنشستگیشان هستند. چهطور میتوان یک عمر منتظر دوران اضافی بودن نشست؟ ول گشتن و سربار جامعه بودن، کدام مرد آرزوی رسیدن به این نقطه را دارد؟ به خانه بروی و فقط منتظر مرگ باشی؟ یا بدتر از آن: یکی بیاید و تو را به خانهٔ سالمندان ببرد، چون دیگر نمیتوانی از عهدهٔ کارهایت بربیایی.
سپهر
شش ماه از مرگ همسرش میگذرد و اُوِه هنوز هم دوبار در روز در خانه میچرخد و به رادیاتورها دست میزند، مبادا همسرش درجه را زیاد کرده باشد.
abolfazl
اُوِه هیچوقت نتوانست بفهمد که چرا سونیا او را به همسری برگزید. سونیا فقط به چیزهای انتزاعی علاقه داشت؛ کتاب، موسیقی، و کلمات منحصربهفرد. اُوِه به چیزهایی علاقه داشت که بتوان آنها را لمس کرد. به آچارکشی و فیلتر روغن علاقه داشت. اُوِه دستدرجیب از وسط زندگی عبور میکرد، همسرش میرقصید.
ali mohseni
دیگر کسی به کیفیت کوچکترین اهمیتی نمیدهد. نه رونه، نه سایر همسایگان نه مدیران شرکت. امروزه همهچیز روی کاکل کامپیوتر میچرخد. پنداری آدم تا قبل از اینکه یک مشاور، با پیراهن حسابی تنگش درِ لپتاپش را باز نکند، دیگر نمیتواند خانه بسازد. انگار کولوسئوم و اهرام ثلاثه هم به همین شکل ساخته شدهاند. خدای من، در سال ۱۸۸۹ توانستند برج ایفل را بسازند، ولی امروزه نمیتوانند نقشهٔ سادهٔ یک خانهٔ یکطبقه را عین آدم بکشند، چون یک نفر مجبور است بدود و باتری گوشیاش را شارژ کند.
ali mohseni
خدای من، در سال ۱۸۸۹ توانستند برج ایفل را بسازند، ولی امروزه نمیتوانند نقشهٔ سادهٔ یک خانهٔ یکطبقه را عین آدم بکشند، چون یک نفر مجبور است بدود و باتری گوشیاش را شارژ کند.
ali mohseni
«پدرت همیشه میگفت کسی که زیاد اهل وراجی نباشه، بهندرت از دهنش چرتوپرت خارج میشه.»
ali mohseni
«اُوِه، وقتی آدم به یک نفر چیزی میبخشه، گیرنده که طرف رحمت قرار نمیگیره، بلکه این بخشنده است که موردلطف الهی قرار میگیره.»
Faezeh ☕
میدانست که غیرممکن است بتواند او را فراتر از آنچه دوست داشت، دوست داشته باشد.
شمع
«آقای مدیر پیغام داده که تو موقعی که نهساله بودی، کیف پول رو برای خودت نگه نداشتی، و میدونه که اینبار هم تو بیگناهی،
شمع
اعتراف به اشتباه کار آسانی نیست، مخصوصاً وقتی آدم مدتهاست همان کار اشتباه را انجام میدهد.
Mahsa Bi
یکی از همکاران قدیمی برایش تعریف کرد: «پدرت همیشه میگفت کسی که زیاد اهل وراجی نباشه، بهندرت از دهنش چرتوپرت خارج میشه.»
Amir10
او نه وامی دارد، نه هیچ بدهکاری دیگری. هیچکس مجبور نیست بعد از مرگ او به دردسر بیفتد.
کاربر ۱۸۵۲۶۶۱
اگر آدمها غم را باهم تقسیم نکنند، غم آدمها را تقسیم میکند.
fatemeh77
گاهی توضیح دادنش سخت است که چرا تعدادی از مردها ناگهان آن کاری را انجام میدهند که انجام میدهند. تعدادی از آنها این کار را انجام میدهند، چون میدانند دیر یا زود باید آن را انجام دهند. و در مورد بعضی از مردها عکس آن صدق میکند؛ وقتی متوجه شوند که باید این کار را مدتها قبل انجام میدادند. اُوِه هم از مدتها قبل میدانست که باید این کار را انجام بدهد، ولی در واقع تمام آدمها نسبت به زمان خوشبین هستند. همهٔ ما فکر میکنیم هنوز به اندازهٔ کافی زمان داریم تا با دیگران یکسری کارها را انجام دهیم و به آنها چیزهایی را که میخواهیم و باید، بگوییم. و بعد ناگهان اتفاقی میافتد که باعث میشود بایستیم و به کلماتی مثل «اگر» و «ای کاش» فکر کنیم.
daneshmand74
البته اُوِه اعتراف میکرد که خودش شخصاً از این کودکان تنبل و بهدردنخور خوشش نمیآمد، ولی نهایتاً آنها را دوست داشت، چون سونیا را سر ذوق میآوردند.
اینطور میگفتند که هر انسانی باید میدانست برای چه چیزی مبارزه میکند. و سونیا برای هر چیز خوب مبارزه میکرد. و برای کودکی که صاحب آن نشد. و اُوِه هم برای او مبارزه کرد.
adilipour
وقتی زنگ در به صدا درمیآید، احساس میکند یک نفر او را بهزور از خواب ناز بیدار کرده است. چشمانش را محکم میمالد و طوری به اطرافش نگاه میکند، انگار یک نفر او را زیرنظر گرفته باشد.
صدای زنگ دوباره بلند میشود. اُوِه رویش را برمیگرداند و طوری به در نگاه میکند، انگار در باید خجالت بکشد.
نازنین عظیمی
دوباره سکوت برقرار میشود؛ سکوتی مثل سکوت بین دو هفتتیرکش قهار که ناگهان متوجه میشوند اسلحههایشان را در خانه جا گذاشتهاند. اُوِه مدتی طولانی به جعبه خیره میشود، انگار منتظر باشد که جعبه به گناهش اعتراف کند.
نازنین عظیمی
حجم
۳۹۸٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۵۴ صفحه
حجم
۳۹۸٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۵
تعداد صفحهها
۳۵۴ صفحه
قیمت:
۶۰,۰۰۰
۳۰,۰۰۰۵۰%
تومان