بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب راهنمای مردن با گیاهان دارویی | صفحه ۳۶ | طاقچه
تصویر جلد کتاب راهنمای مردن با گیاهان دارویی

بریده‌هایی از کتاب راهنمای مردن با گیاهان دارویی

۳٫۶
(۵۵۰)
مادر می‌گوید باید به جای چیزهای بزرگ بر چیزهای کوچک تمرکز کرد. می‌گوید راز رستگاری بشر همین است. راه رهایی از قید وسواس ذهنی برای چیزِ دیگری بودن. زندگی در چیزهای کوچک گسترده است، یعنی همین چیزهای روزمرهٔ کسالت‌بار. هر وقت گرفتار افکار دردناکی می‌شوم که مثلاً چرا بورخس نیستم و تا کی باید عمرم را صرف جدا کردن برگ رازقی از ساقه و کوبیدن گل در هاون کنم، یاد این حرف مادر می‌افتم که اگر یاد بگیرم معنای همین کارهای کوچک را بفهمم، زندگی حقیقی یا همان چیزی که روح ساری در جهان می‌نامدش، درونم به راه می‌افتد.
Mahsa Bi
آیا ما انسان‌ها موجوداتی تصویرشده‌ایم که در واکنش به محرک‌های پیرامون به حرکت درمی‌آییم؟ آیا اگر جایی نگه‌مان دارند بی‌نور، بی‌صدا، بی‌بو، بدون گذشته و آینده و بدون کوچک‌ترین تحریکی از عالم خارج، طوری که نتوانیم ذره‌ای تکان بخوریم و تن‌مان را دریابیم، باز هم می‌توانیم فعل وجود داشتن را احساس کنیم؟ ما در کجا اتفاق می‌افتیم؟
Naz_stt
او می‌گوید هر انسان دور خودش جهانی دارد؛ جهانی که رنگ، بو و حتا کلمات خاص خودش را دارد و هر فرد آن را با خودش این‌طرف و آن‌طرف می‌برد. هنگامی که آدم‌ها از کنار یکدیگر عبور می‌کنند یا به‌هم فکر می‌کنند و یا با یکدیگر حرف می‌زنند، این جهان‌ها درهم فرو می‌روند و مشترکاتی پیدا می‌شوند. دلیل تفاوت جملات و افکار آدم‌ها، تفاوت همین جهان‌هاست. من اما فکر می‌کنم همهٔ ما در جهان مشترکی زندگی می‌کنیم و هر کدام‌مان برحسب قدرت درونی‌مان صورتی از همین جهان واحد را درک می‌کنیم.
کاربر ۱۴۲۸۴۶۷
تنهایی چیزِ پُری است و همزمان خالی. سرخ نیست چون شور نیست. گاهی ارغوانی است. یا آبی با طیف‌های گوناگون، از آبی دامن قدیمی مادر در خوی گرفته تا آبی آسمان. آدم را فرا می‌گیرد و ناگهان پُرش می‌کند. می‌ریزد پشت پلک‌ها، زیر گلو، روی شانه‌ها. پاها شروع می‌کنند به سنگین شدن و موجب می‌شود آدم به عمق برود. آن‌قدر سنگین می‌شود که نمی‌تواند از فرو رفتن سر باز بزند.
devilishlypretty
مادر همیشه می‌گوید معنای جهان در تنْ است. هر چیزی‌ام که باشد می‌گوید به تنم فکر کنم. مهم نیست کمرم گرفته باشد یا از چیزی ترسیده باشم یا مفاصلم بی‌دلیل صدا بدهند، فقط کافی است به تنم توجه کنم. می‌گوید ببینم تنم از من چه می‌خواهد، شاید باید مثل گربه‌ای در خودم فرو بروم. شاید باید جایی‌ام را کش بدهم، مثلاً عضلهٔ پشت پایم را. عضلهٔ پشت پایم را می‌کشم که هنوز به خاطر ایستادن روی یک پا درد می‌کند. مادر می‌گوید بگذارم بدنم با من حرف بزند. می‌گذارم تنم حرف بزند. می‌توانم صدایش را به‌وضوح بشنوم. فکر می‌کنم آدمیزاد واقعاً به هر چیزی توی این جهان عادت می‌کند. مثل تن من که به چیزی که نیست عادت کرده. انگار از ازل نبوده. انگار وضع تن من و جهان از اولش همین‌طور بوده.
F.saljoughi
قفسه‌ها همیشه سردند. به همین خاطر هر وقت گُر می‌گیرم، هر وقت می‌ترسم یا گرمی و تیزی‌ای در شکم یا زیر پوستم احساس می‌کنم که نفس کشیدنم را به شماره می‌اندازد، دست‌هایم را روی‌شان می‌گذارم و آرام می‌گیرم. در این جهان میان سردی، گرمی و بدن انسان رابطه‌ای هست. همان‌قدر که گرما خون را به جوش می‌آورد و منشأ همهٔ اضطراب‌هاست، سرما بدن را آرام می‌کند و فرصت فکر کردن به چیزهای عمیق می‌دهد.
F.saljoughi
مرگ‌هایی هستند که آرام‌آرام اتفاق می‌افتند. روح می‌خواهد از بدن جدا شود و همین‌طور که به‌آهستگی می‌رود، بدن ضعیف و ضعیف‌تر می‌شود تا جایی که انقطاع کاملِ روح از جسد رخ بدهد.
n re
نباید از چیزی ترسید. همه‌چیز همان‌طور اتفاق می‌افتد که باید.
n re
زمان برای مُرده‌ها و کسانی که نمی‌بینند بی‌معناست. مُرده‌ها و آن‌هایی که نمی‌بینند می‌توانند مدتی طولانی جایی بنشینند بی‌آن‌که کاری کنند و هیچ‌وقت نفهمند چه‌قدر آن‌جا نشسته‌اند. زمان برای آن‌ها حجمی بی‌رنگ است که هیچ‌جوره نمی‌شود درکش کرد. چیزی شبیه هوا برای زندگان و کسانی که می‌بینند. شیخ می‌گوید زمان فقط به واسطهٔ حرکت است که به وجود می‌آید. در واقع در این جهان زمان مقدار حرکت است و کسی که از بندِ حرکت رها باشد می‌تواند از بند زمان رها شود. این همان کاری است که سال‌هاست کرده‌ام. زمان که می‌ایستد همه‌چیز در آنِ واحد اتفاق می‌افتد.
n re
امروز برای اولین‌بار در زندگی‌ام به نبودنِ مادر فکر کردم. همان وقتی که قول دادم سید که آمد بیدارش کنم و نکردم. به نبودنش فکر کردم و ستون فقراتم لرزید. بوعلی می‌گوید در فواصل ستون فقرات صدها رشتهٔ ظریف‌اند که حامل احساس و آگاهی‌اند به سرتاسر بدن. لرزیدن ستون فقرات، لرزیدن کل جهان است در یک لحظهٔ خاص. جهان به‌وضوح برایم در این لحظه لرزید.
n re
هر انسان دور خودش جهانی دارد؛ جهانی که رنگ، بو و حتا کلمات خاص خودش را دارد و هر فرد آن را با خودش این‌طرف و آن‌طرف می‌برد. هنگامی که آدم‌ها از کنار یکدیگر عبور می‌کنند یا به‌هم فکر می‌کنند و یا با یکدیگر حرف می‌زنند، این جهان‌ها درهم فرو می‌روند و مشترکاتی پیدا می‌شوند. دلیل تفاوت جملات و افکار آدم‌ها، تفاوت همین جهان‌هاست. من اما فکر می‌کنم همهٔ ما در جهان مشترکی زندگی می‌کنیم و هر کدام‌مان برحسب قدرت درونی‌مان صورتی از همین جهان واحد را درک می‌کنیم.
n re
بوعلی می‌گوید عسل شگفت‌انگیزترین داروی طبیعی جهان است، تنها چیزِ فاسدنشدنی این زمین و می‌تواند جاودانه بماند. مایعی است که اعضای آسیب‌دیده را با همان خاصیت فسادناپذیری ذاتی‌اش به حالت اولیه برمی‌گرداند.
n re
تحمل کردن شبیه برزخ است، شبیه فرو بردن سر در تشت آب و محو شدن ناگهانی صدا. آدمی که از راه رفتن روی زمین، ریختن روغن در ظرف شیشه‌ای، کوبیدن رازقی در هاون و پایین رفتن آب از گلو خسته شده، آدمی است که در برزخ گام برمی‌دارد. پایش را که زمین می‌گذارد احساس می‌کند زمین از بخاراتِ جیوه است و هرآن ممکن است توی آن فرو برود. مثل این‌که بگویی تحمل‌کنندگان، ساکنان برزخ‌اند. ساکنان جهانی که نیست. آدم‌هایی که برای تحملِ هوایی که در ریه‌های‌شان فرو می‌رود راه‌هایی جدید پیدا می‌کنند. من بیست و دو سالم است و سال‌هاست ساکن برزخم.
n re
می‌نویسد: جهان نجات‌دادنی نیست.
n re
هر مُرده‌ای در زمین دل‌مشغولی‌ای دارد که نمی‌تواند از خیرش بگذرد. تا مُرده نتواند از بند دل‌مشغولی‌اش رها شود در همین دره باقی می‌ماند. گاهی جنگ‌هایی ناتمام هست، یا کتابی نیمه‌کاره، از این هم ساده‌تر، غذایی نخورده با معشوق؛ مهم‌تر اما کارهایی است نکرده برای نجات جهان. مُردهٔ خوشبخت کسی است که روی زمین دلبستگی نداشته باشد.
n re
سردار پیشِ پای مُرده‌ای می‌ایستد و نامش را می‌پرسد. مُرده هر چه فکر می‌کند به یاد نمی‌آورد. سردار می‌گوید نگران نباشد. آدم‌ها بی‌جهت نام‌ها را بر دوش می‌کشند. چه توفیری می‌کند اگر از این به بعد نام او سقراط باشد.
n re
در جهانِ خیال اما می‌توان صاحب ابدی همه‌چیز شد. می‌توان هر چیزی را به‌دلخواه ساخت. در جهان خیال هر انتخابْ امکانی دیگر را منتفی نمی‌کند. این‌جا جهان بدون مرز و دود و خون و تلخی است. می‌توان همه‌چیز را یک‌جا داشت. می‌توان ثروتمند شد یا اگر نه فقیر، و باز ثروتمند. حتا می‌توان مُرد و زنده شد و باز مُرد و باز زنده شد و تا ابد ادامه داد.
n re
آدم‌ها خودخواه‌تر از آن‌اند که بتوانند به کسی جز خودشان فکر کنند.
n re
مرگ ذاتِ همه‌چیز است.
n re
آدم‌ها برای بقای خودشان چیزهای عزیزشان را قربانی می‌کنند. این رسم روزگار است.
n re

حجم

۵۸۳٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۱۷ صفحه

حجم

۵۸۳٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۱۷ صفحه

قیمت:
۳۶,۰۰۰
۱۸,۰۰۰
۵۰%
تومان