بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب راهنمای مردن با گیاهان دارویی | صفحه ۲۹ | طاقچه
تصویر جلد کتاب راهنمای مردن با گیاهان دارویی

بریده‌هایی از کتاب راهنمای مردن با گیاهان دارویی

۳٫۶
(۵۵۰)
کتابخانه بدون تردید مهم‌ترین شی خانه است. چون دروازهٔ ورود من به جهان دیگر است.
هانیه
اگر یاد بگیرم معنای همین کارهای کوچک را بفهمم، زندگی حقیقی یا همان چیزی که روح ساری در جهان می‌نامدش، درونم به راه می‌افتد.
هانیه
سورئال به چیزی می‌گویند که در جهان واقعی نیست، یعنی بخشی از آن هست و بخشی‌اش نیست. در واقع چیزی که در جهان دیگری اتفاق می‌افتد که همان جهان خیال است. به این ترتیب من هم از جهاتی سورئالم.
هانیه
من از هفت‌سالگی هر روز از ساعت نه صبح تا دوازده ظهر درس خوانده‌ام. برنامهٔ درسی‌ام این است که مادر برایم کتاب می‌خواند و بعد درباره‌اش حرف می‌زنیم. مادر می‌گوید حرف زدن دربارهٔ خوانده‌ها از خواندن‌شان مهم‌تر است، تازه آن وقت است که می‌توانیم رابطه‌مان را با کتاب‌ها بفهمیم و خودمان را در آن‌ها پیدا کنیم.
هانیه
مادر هر روز بعد از بیدار شدن مویم را شانه می‌کند و از پشت می‌بافد. موی خودش کوتاه است و از وقتی به این خانه آمده‌ایم از ارتفاع انگشتان دست من بلندتر نشده. می‌گوید مویش را یک‌بار در کاشان و بار دیگر در خوی گذاشته.
هانیه
می‌گویی کلماتْ نجات‌دهنده‌اند. زهر اتفاقات را می‌گیرند و در خود حل‌شان می‌کنند.
هانیه
در بیمارستان همه‌چیز سفید است و من اشیا را آرام‌آرام میان این حجم سفید خالی تشخیص می‌دهم، اما در ربط دادن حس لمس اشیا با خودشان مشکل پیدا می‌کنم. چاقو آن چیزی نیست که پیش‌تر لمس کرده بودم.
هانیه
زیرزمین ما انباری است برای نگه‌داری گیاهان دارویی و مانند قلب انسان دو بطن دارد که بین‌شان دری چوبی است. در یکی‌شان داروهای آماده را نگه می‌داریم و در دیگری مواداولیه و وسایل ساخت داروها را.
هانیه
هر موجود زنده قلبی دارد، عضوی که با چشم دیده نمی‌شود و برای دیدنش باید سطح را شکافت و به عمق رفت.
هانیه
در همین تنهایی است که من شروع می‌کنم به دیدن، دیدن چیزهایی که آدم‌های معمولی به چشم‌شان نمی‌آید. آن‌ها به‌قدری به دیدن چیزها با دو چشم عادت کرده‌اند که توانایی حقیقی دیدن را از دست داده‌اند. در کتابی شنیده‌ام حسِ دیدن مانند حس جهت‌یابی به مرور زمان در نوع آدمیزاد از بین رفته است. قدیم‌ها که نه نقشه‌ای در کار بود و نه جاده و خیابانی، آدم‌ها مانند پرندگان چشم‌های‌شان را بستند و مسیرشان را حدس می‌زدند، اما حالا ناچارند نام خیابان‌ها و کوچه‌ها را حفظ کنند و مدام توی نقشه‌ها بگردند تا خودشان را پیدا کنند. دیدن هم همین‌طور است، اگر از آن استفاده نکنی ذره‌ذره از دستش می‌دهی. در این صورت وقتی به یک چیز نگاه می‌کنی فقط خود آن چیز را می‌بینی نه چیزهای دیگری را. حسِ دیدن را فقط می‌توانی در تنهایی بازبیابی و تنهایی چیزی است فراوان در خانهٔ ما.
هانیه
مادر می‌گوید با دانستن ابعاد دقیق هر چیز می‌توان آن را فتح کرد
هانیه
زمانْ حجم بی‌شکلی شده است و انگار روزهاست که من روی همان صندلی آهنی نشسته‌ام و محکم به آن کوبیده می‌شوم. تکان می‌خورم. دست مادر را محکم‌تر فشار می‌دهم. همان موقع می‌گوید که داریم به تهران می‌رویم، به خانه‌ای که مادرش، خانم‌کوچک، برای‌مان گذاشته. پدر اما دیگر نیست. این جمله را خیلی راحت می‌گوید، انگار بگوید پنیر دیگر در رژیم غذایی‌مان جایی ندارد.
هانیه
در این جهان چیزهایی هست که هیچ‌وقت نمی‌شود کامل گفت‌شان، چیزهایی که وقتی به کلمه درمی‌آیند از ابعادشان کاسته می‌شود. مثلاً اگر کسی بگوید ترس یا تنهایی یا اگر بگوید من از تنهایی می‌ترسم، هیچ‌جوره نمی‌شود ابعادِ این ترس را فهمید. نمی‌شود گفت منظور ترسی است که تا عضلهٔ ران بالا می‌آید یا ترسی که اتاق را پُر می‌کند یا ترسی که به اندازهٔ جهان است. ابعاد دقیق تنهایی را هم نمی‌شود معین کرد.
Mrym
و تنهایی چیزی است فراوان در خانهٔ ما.
mina
مادر همیشه نزدیک است و من بویش را از میان همهٔ بوهای جهان تشخیص می‌دهم، بوی نارنج و نعنا و کمی یاس وحشی که با تعقیب کردنش خودم را در خانه پیدا می‌کنم. هر روز دستم را می‌گیرد و توی حیاط و اتاق می‌گرداند.
mina
باید همیشه به جزئیات دقت کرد. جزئیات اهمیتی ابدی دارند چرا که تنها در صورتِ فهم آن‌هاست که می‌توان با کلیات و سرآخر با جهان هماهنگ شد.
mina
تعداد ریشه‌های بیرون‌زدهٔ درخت موِ باغچه‌مان که هفت‌تاست، برآمدگی پلهٔ سوم ایوان که رویش گیاه کوچکی جوانه زده، یا حتا شیر آب دست‌شویی‌مان که سال‌هاست هر کار می‌کنیم سفت شود همچنان چکه می‌کند، همگی جزئیاتی‌اند که توجه به‌شان ما را با خانه و زندگی در آن هماهنگ‌تر می‌کند. این از حرف‌های همیشگی مادر است، این‌که چیزهای کوچک اهمیت ابدی دارند.
mina
در اصل این را از گوته یاد گرفته که جایی می‌گوید: اگر می‌خواهید انسانی آزاد باشید باید هر روز آزادی خود را فتح کنید.
mina
می‌گویی کلماتْ نجات‌دهنده‌اند. زهر اتفاقات را می‌گیرند و در خود حل‌شان می‌کنند.
Faeqe Mousavi Khatat
سردار هم مثل من دیوانهٔ رصد ستارگان است. می‌گوید ستاره‌ها استادانِ آدمیان‌اند. فقط کافی است به قدر کافی به ستاره‌ای نگاه کرد تا شروع به حرف زدن کند. نه آن‌طور که همه بفهمند، نه، جوری که همان آدم فقط خودش می‌شنود.
Sky_Blue

حجم

۵۸۳٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۱۷ صفحه

حجم

۵۸۳٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۵

تعداد صفحه‌ها

۱۱۷ صفحه

قیمت:
۳۶,۰۰۰
۱۸,۰۰۰
۵۰%
تومان