«آدمهای سیاهدل خوابهای تیره میبینند. آنها که قلبهایشان سیاهتر است، اصلاً خواب نمیبینند.»
یك رهگذر
شب وقتیه که افکار بد معمولاً به ملاقات میآن.
یك رهگذر
بو میکشم. همونطوری که پولدارها میتونن بوی همدیگه رو تشخیص بدن، فقرا هم میتونن بو بکشن که کی فقیره
pejman
چیزی به نام نوشتهٔ کامل وجود ندارد؛ درست همانطور که چیزی به نام یأسِ کامل وجود ندارد.
pejman
همهٔ ما با شرایط یکسان به دنیا میآیم؛ انگاری همهمون باهم سوار یه هواپیمای خرابیم. البته، بعضیهامون خوششانسترن. بعضی ضعیفن و بعضیا قوی. بعضیا پولدار و بعضیا فقیر. اما هیچکی سوپرمن نیست، از این نظر همه ضعیفیم. اگه چیزی داشته باشیم، میترسیم از دستش بدیم؛ اگه هیچی نداشته باشیم نگران اینیم که همیشه همینطوری بمونیم. همهمون یهجوریم. هر چی زودتر این رو بفهمی، میتونی تلاش کنی خودت رو قویتر کنی،
کاربر ۱۵۲۲۰۲۰
جایی که فهمیدم تبدیل به آدمی شدهام که بیش از نیمی از آنچه را حس میکند نمیتواند بیان کند.
پروا
زیبا نبود. بههرحال احتمالاً منصفانه نباشد که بگوییم زیبا نبود. مناسبتر است بگوییم به اندازهای که لیاقتش را داشت زیبا نبود.
پروا
هیچکس به تعداد سیگارهایی که کشیده بودم یا تعداد پلههایی که بالا رفته بودم یا اندازهٔ ابعادم، کمترین علاقهای نداشت. وقتی این را فهمیدم، علت وجودیام را از دست دادم و بهکلی تنها شدم.
پروا
داشتن چیزی برای برقرار کردن ارتباط، میتوانست اثبات این باشد که من واقعاً وجود دارم.
پروا
حرف زدن از کسانی که در شرایط طبیعی مُردهاند، به اندازهٔ کافی سخت است، اما صحبت کردن دربارهٔ دختران جوانی که در جوانی مردهاند، سختتر است؛ آنها با مُردن تا ابد جوان میمانند.
ما، از طرف دیگر، هر سال، هر ماه، هر روز، سنمان بالاتر میرود. زمانهایی هست که بالا رفتنِ ساعتبهساعت سنم را حس میکنم. مسئلهٔ وحشتناک حقیقت داشتن این موضوع است.
صبا