طبق خواستهٔ او، این نقلقول نیچه را بر سنگمزارش حک کردند:
«چگونه ممکن است، کسانی که در نور روز زندگی میکنند عمق شب را درک کنند؟»
mahsa
اگر کسی طبق این اصل عمل کند که همهچیز میتواند تجربهای برای یادگیری باشد، پس پابهسن گذاشتن نباید آنقدرها هم دردناک باشد.
یك رهگذر
نوشتن گامی کامل به سمت خوددرمانی نیست، تنها حرکتی بسیار تجربی و ناچیز در آن جهت است.
مژگان
اگر به هنر یا ادبیات علاقهمند هستید، پیشنهاد میکنم یونانیها را بخوانید. هنر ناب، تنها در جوامع بردهداران وجود دارد. یونانیها، بردههایی داشتند تا این بردهها در مزارعشان کشت کنند، غذایشان را آماده کنند و کشتیهایشان را برانند. درحالیکه خودشان روی سواحل آفتابگرفتهٔ مدیترانه دراز میکشیدند، شعر میسرودند و با معادلههای ریاضی گلاویز میشدند. هنر این است.
delilah
در کنار موسیقی، کتابها خوشی بزرگم بودند. مهم نبود چهقدر مشغول، بیپول یا خسته باشم. هیچکس نمیتوانست این لذتها را از من بگیرد.
صبا
«فکر کنم صد سال بعد مرگم، هیچکی یادش نباشه که من یه وقتی وجود داشتم.»
یك رهگذر
«چگونه ممکن است، کسانی که در نور روز زندگی میکنند عمق شب را درک کنند؟»
مژگان
میان آنچه تلاش میکنیم درک کنیم و آنچه واقعاً قادر به درکش هستیم، خلیجی قرار گرفته است که آن دو را از هم جدا میکند. هر قدر هم که خطکشمان بلند باشد، هرگز نمیتوانیم عمق این خلیج را حساب کنیم.
یك رهگذر
همهچی بههم ریخته؛ انگار تو یه باد بدشگون گیر افتاده باشم.»
«جهت بادها عوض میشه.»
«واقعاً اینجوری فکر میکنی؟»
«آره، اگه اونقدری که باید صبر کنی.»
یك رهگذر
کار نوشتن را بسیار دردناک مییابم. میتوانم یک ماهِ کامل را بدون نوشتنِ حتا یک خط بگذرانم، یا سه شبانهروز پشتسرهم بنویسم، و در آخر بفهمم، همهٔ چیزی که نوشتهام اشتباه است. گرچه، همزمان عاشق نوشتن هم هستم.
یك رهگذر