بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب فلسفه‌ای برای زندگی | صفحه ۱۳ | طاقچه
۴٫۲
(۱۳۷)
به بهترین نحو و با تمام توان بازی کردن و پیروزی در مسابقه تنیس رابطه‌ای علّی با هم دارند. چه راهی بهتر از این برای بردن مسابقه هست که فرد بهترین بازی ممکنش را انجام دهد؟ رواقیون به این باور رسیده بودند که اهداف درونی ما بر عملکرد بیرونی‌مان هم تأثیر می‌گذارد، همچنین به این نکته پی برده بودند که اهدافی که آگاهانه برای خودمان انتخاب می‌کنیم، تأثیر چشمگیری بر وضعیت روحی‌مان دارند. اگر هدفمان این باشد که حتما مسابقه تنیس را ببریم، با این کار بخت برنده‌شدنمان را بیشتر نمی‌کنیم. در واقع، ممکن است بالعکس بختمان کمتر هم شود: اگر در همان آغاز مسابقه حس کنیم داریم بازی را می‌بازیم، ممکن است مضطرب و عصبی شویم و این اضطراب بر ادامه بازیمان تأثیر منفی بگذارد و احتمال برنده‌شدنمان را کمتر کند. به‌علاوه، اگر هدفمان صرفا برنده‌شدن در مسابقه باشد، احتمال اینکه نتیجه بازی ناراحتمان کند بیشتر می‌شود. اما اگر هدفمان این باشد که بهترین بازی ممکنمان را انجام دهیم، شانس برنده‌شدنمان را کمتر نمی‌کنیم، بلکه با این کار احتمال ناراحت شدن از نتیجه مسابقه را کم کرده‌ایم. بنابراین درونی‌کردن هدف در بازی تنیس کار بدی نیست: اینکه هدفمان بازی‌کردن به بهترین نحو ممکن باشد، نه تنها هیچ ضرری ندارد بلکه کاملاً مفید هم هست چون ناراحتی و اندوه بعدی را کاهش می‌دهد
Ahmad
وقتی یک فرد رواقی سراغ اموری می‌رود مثل برنده شدن در بازی تنیس که اختیار محدودی بر آنها دارد، حواسش به هدف‌هایی که برای خودش تعیین می‌کند هست. مخصوصا مراقب است در این گونه موارد برای خودش هدف‌هایی درونی انتخاب کند، نه هدف‌هایی بیرونی. در نتیجه وقتی مشغول بازی تنیس می‌شود هدفش صرفا پیروزی در مسابقه نیست (که هدفی بیرونی‌ست و کنترل محدودی بر آن دارد)، بلکه به دنبال این است که به بهترین نحوی که می‌تواند بازی کند (این هدف، یک هدف درونی‌ست و اختیار و کنترل کاملی بر آن دارد). با این کار اگر هم بازی را ببازد، دلسرد و ناامید نمی‌شود. چون هدفش پیروزی در مسابقه نبوده، بلکه بازی‌کردن به بهترین نحو ممکن بوده است، پس در رسیدن به هدفش ناکام نبوده است و آرامشش هم از دست نمی‌رود.
Ahmad
به دو صورت ممکن است چیزی کاملاً در ید قدرت و اختیار ما نباشد: یکی اموری که کاملاً خارج از اختیار ما هستند و دیگر اموری که تا حدی در اختیار ما هستند ولی کنترل کاملی بر آنها نداریم. این یعنی می‌توانیم دسته دوم را به دو زیرگروه تقسیم کنیم: اموری که به‌هیچ‌وجه در اختیار ما نیستند (مثل اینکه آیا فردا خورشید طلوع می‌کند یا نه) و اموری که تا حدی در اختیار ما هستند ولی کنترل کاملی بر آنها نداریم (مثل اینکه مسابقه تنیس را می‌بریم یا نه). این تقسیم‌بندی این امکان را به ما می‌دهد که دوگانه اپیکتتوس را به صورت یک سه‌گانه بازنویسی کنیم: بعضی چیزها به‌طور کامل در اختیار ما هستند، بعضی چیزها کاملاً از اختیار ما هستند، بعضی چیزها کاملاً از اختیار و کنترل ما خارجند و بعضی چیزها تا حدی در اختیار ما هستند ولی کنترل کاملی بر آنها نداریم. هر چیزی که در زندگی با آن مواجه می‌شویم ذیل یکی و فقط یکی از این مقولات می‌گنجد. اپیکتتوس با معرفی این دوگانه، به این نکته اشاره می‌کند که کار احمقانه‌ای است اگر وقت خودمان را صرف نگرانی در مورد چیزهایی کنیم که خارج از دایره در اختیار ما هستند. چون این چیزها از قلمرو اختیار ما خارجند، نگران بودن در موردشان کار پوچ و بیهوده‌ای است. به جای این کار باید به چیزهایی بپردازیم که کاملاً در اختیار ما هستند.
Ahmad
اغلب مردم برای رسیدن به رضایت خاطر به دنبال تغییر جهان پیرامونشان هستند، امّا توصیه اپیکتتوس این است که برای رسیدن به رضایت خاطر خودمان را ــ و به تعبیر دقیق‌تر، خواسته‌هایمان راــ تغییر دهیم. او تنها کسی نیست که چنین توصیه‌ای می‌کند. تقریبا تمام فیلسوفان و اندیشمندان مذهبی که به بررسی امیال و علل ناخرسندی بشر می‌پردازند، چنین راهی را پیشنهاد می‌کنند. همه آنها در این مطلب همداستانند که اگر به دنبال رضایت خاطر هستید، بهتر و راحت‌تر این است که خودتان و خواسته‌هایتان را تغییر دهید تا اینکه به دنبال تغییر جهان پیرامونتان باشید. اپیکتتوس می‌گوید باید مهمترین میل و خواسته‌تان این باشد که بخواهید با میل به چیزهایی که از پس تأمینشان برنمی‌آیید، سرخورده نشوید. امیال دیگرتان هم باید با این میل سازگار باشد و اگر چنین نبود باید تمام همّ خود را بگذارید تا این امیال را از دلتان پاک کنید. اگر توانستید این کار را بکنید، دیگران نگران رسیدن یا نرسیدن به خواسته‌هایتان نخواهید بود و بعد از این، از اینکه به خواست دلتان نرسیده‌اید، دلسرد و ناامید نمی‌شوید. در واقع به عقیده اپیکتتوس، شما با این کار شکست‌ناپذیر می‌شوید: اگر وارد رقابتی که احتمال شکست خوردنتان هست نشوید، هیچ‌وقت شکست نمی‌خورید.
Ahmad
فکر کردن به اتفاقات ناگوار به ما یاد می‌دهد همین زندگی را که داریم بپذیریم و از ذره‌ذره آن لذّت ببریم. اما همزمان این نکته را هم به ما گوشزد می‌کند که باید آماده دگرگونی‌هایی باشیم که این چیزهای لذّتبخش را از ما می‌گیرند. به عبارت دیگر، فکر کردن به اتفاقات ناگوار به ما یاد می‌دهد از چیزهایی که داریم لذّت ببریم بی‌آنکه وابسته آنها شویم. و این به نوبه خودش یعنی با فکر کردن به اتفاقات ناگوار نه فقط امکان تجربه‌های لذّتبخشمان را افزایش می‌دهیم، بلکه احتمال دوام و ماندگاری این تجارب و بی‌گزند ماندنمان بر اثر زیر و بالاهای زندگی بیشتر می‌کنیم. پس، می‌توانیم با فکر کردن به اتفاقات ناگوار امید داشته باشیم که به آنچه سنکا خیر اصلی مکتب رواقی می‌داند یعنی «لذّتی بی‌انتها، پایدار و نامتغیر» برسیم.
Ahmad
فکر کردن به اتفاقات ناگوار در عین اینکه به ما کمک می‌کند قدر دنیا و چیزهای آن را بدانیم، ما را آماده پذیرش تغییراتی در جهان هم می‌کند. فکر کردن به اتفاقات ناگوار یعنی فکر کردن به ناپایداری این جهان. بنابراین، پدری که این تکنیک را به کار می‌گیرد، اگر آن را درست انجام دهد، به دو مطلب پی می‌برد: اول اینکه خیلی خوشبخت است که فرزندی دارد و دیگر اینکه چون نمی‌تواند به همیشگی بودن حضور او در زندگی‌اش مطمئن باشد، باید خودش را برای از دست دادنش آماده کند.
Ahmad
دو پدری را که قبلاً صحبتشان بود در نظر بگیرید. پدر اولی، گهگاه به از دست دادن فرزندش فکر می‌کند و همین باعث می‌شود به بودنش عادت نکند و بالعکس خیلی هم قدر بودنش را بداند. پدر دوم فکر می‌کند فرزندش همیشه پیشش خواهد بود و به همین دلیل به بودن او عادت می‌کند. ممکن است کسی بگوید چون پدر دوم چندان دلبستگی به فرزندش ندارد، در صورت مرگ او خم به ابرو نمی‌آورد؛ اما چون پدر اولی دلبستگی زیادی به فرزندش دارد، وقتی او را از دست بدهد دچار رنج و عذاب شدیدتری می‌شود. به نظر من، رواقیون در پاسخ به این نقد خواهند گفت: یقینا پدر دوم از فقدان فرزندش دچار اندوه عمیقی می‌شود و از اینکه به او عادت کرده و نادیده‌اش گرفته بود سخت متأسف می‌شود. مخصوصا فکر «کاش»ها عذابش می‌دهند یعنی فکر کارهایی که می‌توانسته بکند و نکرده است: «کاش بیشتر با او بازی می‌کردم! کاش شب‌ها قبل از خواب بیشتر برایش قصّه می‌گفتم! کاش به جای گلف بازی کردن می‌رفتم و اجرای ویولونش را می‌دیدم!» اما پدر اول چنین افسوس‌هایی ندارد. او چون قدر دخترش را می‌دانسته از فرصت‌های با او بودن بیشترین بهره را برده است.
Ahmad
فکر کردن به اینکه چیز بدی ممکن است اتفاق بیفتد با نگرانِ آن بودن فرق می‌کند. تأمل کردن یک عمل ذهنی‌ست، و می‌توان به چیزی فکر کرد بی‌آنکه عواطف و احساساتمان درگیر آن بشود. مثلاً یک هواشناس بدون اینکه نگران مرگ ناشی از توفان و گردباد باشد، می‌تواند روزها درباره این چیزها فکر بکند. به همین صورت، یک فرد رواقی هم می‌تواند بدون اینکه دچار اضطراب و نگرانی شود به اتفاقات بدی که ممکن است بیفتد فکر کند. نهایتا اینکه فکر کردن به اتفاقات ناگوار نه تنها آدم را غمگین و افسرده نمی‌کند، بلکه چون اجازه نمی‌دهد به چیزها عادت کنیم، امکان لذّت بردن از جهان اطراف را بیشتر هم می‌کند.
Ahmad
رواقیون تمام وقتشان را صرف فکر کردن به مصیبت‌های بالقوه نمی‌کنند. رواقیون هرازگاهی این کار را می‌کنند: مثلاً چند بار در روز یا چند بار در هفته، درحالی‌که از زندگی لذّت می‌برند، اندکی درنگ می‌کنند و به این فکر می‌کنند که چطور ممکن است همه این چیزهای خوب و لذّتبخش را از دست بدهند.
Ahmad
اپیکتتوس در کتاب راهنمایش این نوع «تفکر فرافکنانه» را توصیه می‌کند. او می‌گوید: فرض کنید خدمتکارتان فنجانی را شکسته است. چنین اتفاقی که می‌افتد معمولاً از کوره درمی‌رویم. یک راه برای جلوگیری از این عصبانیت این است که فکر کنیم اگر این اتفاق به جای ما برای کس دیگری می‌افتاد، چه حسی پیدا می‌کردیم. در واقع، اگر در خانه کس دیگری می‌بودیم و خدمتکارش فنجانی را می‌شکست، نه تنها عصبانی نمی‌شدیم بلکه تلاش می‌کردیم میزبانمان را آرام کنیم. مثلاً می‌گفتیم: «فقط یک فنجان بود. این‌جور چیزها پیش می‌آید.» اپیکتتوس معتقد است با این تفکر فرافکنانه می‌توانیم به کم‌اهمیتی اتفاق بدی که برایمان می‌افتد پی ببریم و اجازه ندهیم این چیزها آرامشمان را به هم بزنند.
Ahmad
بعضی‌ها به ناتوانی در لذت بردن از دنیای اطرافشان افتخار می‌کنند. این‌جور آدم‌ها فکر می‌کنند با لذت نبردن از دنیای اطرافشان پختگی عاطفی‌شان را نشان می‌دهند: فکر می‌کنند کیف کردن از چیزها کار بچگانه‌ای است. یا شاید به این نتیجه رسیده‌اند لذت نبردن از زندگی و جهان با مُد روز سازگارتر است. مثل مُدِ سفید نپوشیدن بعد از روز کارگر که خیلی‌ها بی‌آنکه دلیلش را بدانند از آن پیروی می‌کنند. خلاصه اینکه، به نظر آنها لذّت نبردن از دنیا نشانه فرهیختگی است. اگر نظر این افراد ناراضی را در مورد آدم‌های شادی که پیش‌تر توصیف کردیم بپرسید، یا از این هم بدتر، اگر بپرسید در مورد آن رواقی‌های خوشبینی که با تفصیل در مورد شگفت‌انگیز بودن لیوان‌ها صحبت می‌کنند، چه نظری دارند، احتمالاً با تعابیر تحقیرآمیزی خواهند گفت: «این جور آدم‌ها احمقند. نباید به کم قانع باشند. باید بیشتر و بیشتر بخواهند و تا زمانی که به آن نرسیده‌اند، دست از تلاش برندارند.» به نظر من آنچه واقعا احمقانه است این است که وقتی می‌توانید با تغییر دیدگاه به‌راحتی به رضایت خاطر برسید عمرتان را صرف یک جور نارضایتی خودخواسته بکنید. اگر هدف رسیدن به رضایت باشد، به کم راضی شدن نه تنها عیب نیست بلکه موهبت هم هست. و اگر دنبال چیزی غیر از رضایت خاطر هستید با کمال میل مشتاقم بدانم چه چیزی برای شما از رضایت خاطر هم خواستنی‌تر است؟
Ahmad
کسانی را که قبل از غذا دعای شکرگزاری می‌خوانند در نظر بگیرید. بعضی از آنها احتمالاً از سر عادت این کار را می‌کنند. بعضی‌ها هم ممکن است از روی ترس از مجازات خداوند این دعا را بخوانند. اما شکرگزاریِ قبل از غذا و هر چیزی که به عنوان دعا برای این کار خوانده می‌شود اگر درست فهمیده شود، نوعی فکر کردن به اتفاقات ناگوار است. کسانی که پیش از خوردن غذا خدا را شکر می‌کنند، لحظه‌ای درنگ می‌کنند و به این می‌اندیشند که ممکن بود این غذا را نمی‌داشتند و گرسنه می‌ماندند. یا حتی اگر هم داشتند ممکن بود نتوانند با کسانی که اکنون با آنها سر یک سفره نشسته‌اند، هم‌غذا بشوند. خواندن دعای شکرگزاری با چنین فکری می‌تواند یک وعده معمولی غذا را بدل به یک جشن تمام‌عیار کند.
Ahmad
یکی از دلایل خوشی بچه‌ها این است که تقریبا به هیچ چیز دنیا عادت نمی‌کنند. دنیا برای آنها به طرز شگفت‌آوری تازه و حیرت‌انگیز است. گذشته از این، آنها هنوز به سازوکار این جهان آشنایی ندارند: شاید چیزهایی که امروز دارند، فردا به‌طور مرموزی ناپدید شوند. برای بچه‌ها سخت است به چیزی عادت کنند که اصلاً نمی‌دانند لحظه بعد همچنان هست یا نه. همین‌طور که بچه‌ها بزرگتر می‌شوند، دلزده‌تر و بی‌حوصله‌تر می‌شوند. تا رسیدن به نوجوانی احتمالاً دیگر به همه چیز و همه کس عادت کرده‌اند. و آن وقت شروع می‌کنند به غر زدن درباره زندگی، خانه، پدر و مادر و خواهر و برادرهایشان. و متأسفانه، اغلب اوقات، این بچه‌ها به بزرگترهایی تبدیل می‌شوند که نه فقط توان لذّت‌بردن از دنیا را به‌کلّی از دست داده‌اند بلکه به این ناتوانی افتخار هم می‌کنند. این آدم‌ها در یک چشم به هم زدن یک فهرست طولانی پیش رویتان می‌گذارند از چیزهایی که در مورد خودشان و زندگی‌شان دوست ندارند و آرزوی تغییرشان را دارند؛
Ahmad
خوگیری به لذت آنقدر قوی است که می‌تواند توانایی لذت بردن از زندگی و جهان را در ما بکشد. این فرایند باعث می‌شود به جای لذّت بردن از زندگی و چیزهایی که داریم، اصلاً یادمان برود که چنین چیزهایی را داریم. اما فکر کردن به اتفاقات ناگوار راه‌حل قدرتمندی برای مقابله با خوگیری به لذت است. اگر به از دست دادن داشته‌هایمان فکر کنیم، می‌توانیم دوباره آنها را کشف کنیم و با تجدید احساس قدردانی از داشتن آنها توان لذت بردن از آنها را هم در وجودمان احیا کنیم.
Ahmad
در نتیجه، به‌سختی می‌توان کسی را تصور کرد که نتواند از فکر کردن به اتفاقات ناگوار استفاده کند. حرف رواقیون این نیست که فکر کردن به اتفاقات ناگوار زندگی آدم‌های مفلس را به اندازه زندگی آدم‌های متمول لذّت‌بخش می‌کند. حرف آنها صرفا این است که با فکر کردن به اتفاقات ناگوار، و به‌طورکلی با پذیرش مکتب رواقی، رنج نداری کمی التیام پیدا می‌کند و کسانی که چیزی ندارند، کمتر از قابل احساس بیچارگی می‌کنند.
Ahmad
اپیکتتوس می‌گوید همین‌طور که به مرگ عزیزان و دوستانمان فکر می‌کنیم، باید به مرگ خودمان هم فکر کنیم. سنکا هم شبیه همین توصیه را به دوستش لوکیلیوس می‌کند: هر روز چنان زندگی کن که انگار آخرین روز زندگی توست. سنکا حتی از این هم پیش‌تر می‌رود و می‌گوید: باید چنان زندگی کنیم که انگار همین لحظه آخرین دم زندگی ماست. اما یعنی چه که هر روز چنان زندگی کنیم که انگار آخرین روز زندگی ماست؟ بعضی‌ها فکر می‌کنند این توصیه یعنی داشتن یک زندگی بی‌بندوبار و سرگرم شدن به همه جور لذّت‌جویی بی‌حساب و کتاب. بالاخره، اگر امروز روز آخر زندگی ما باشد، هیچ هزینه‌ای هم برای این زندگی بی‌بندوبار بر دوشمان نخواهد بود. می‌توانیم بدون ترس از معتادشدن، مواد مصرف کنیم و بدون نگرانی از پرداخت صورت‌حساب‌هایی که فردا به دستمان می‌رسد، هر قدر که دلمان خواست خرج کنیم.
Ahmad
برای اینکه ببینید چطور تصور مرگ فرزند باعث می‌شود قدر او را بیشتر بدانیم، دو پدر را در نظر بگیرید. یکی توصیه اپیکتتوس را جدی می‌گیرد و مرتبا به میرا بودن فرزندش فکر می‌کند و دیگری از فکر کردن به چنین تصورات غم‌انگیزی پرهیز می‌کند. در عوض خیال می‌کند که فرزندش بیش از خود او عمر خواهد کرد و همیشه برای لذت بردن از حضورش فرصت باقی‌ست. پدر اولی یقینا از پدر دومی مهربان‌تر و دلسوزتر خواهد بود. وقتی سر صبح دخترش را می‌بیند خوشحال می‌شود که او هنوز هم در زندگی‌اش هست. در طول روز هم از هر فرصتی استفاده می‌کند تا با دخترش ارتباط برقرار کند. بالعکس، بعید است پدر دومی وقتی سر صبح فرزندش را می‌بیند چندان به وجد بیاید. در واقع شاید حتی سرش را هم از روی روزنامه بلند نکند که ببیند او در اتاق هست یا نه. در طول روز هم از فرصت‌های بودن با فرزندش استفاده نمی‌کند و با خودش فکر می‌کند امروز نشد، فردا. وقتی هم که در نهایت با دخترش وقت می‌گذراند، لذتی که از بودن با او می‌برد، قابل مقایسه با لذت پدر اولی از چنین تجربه‌ای نیست.
Ahmad
سنکا شگرد فکر کردن به اتفاقات ناگوار را در نامه‌ای که برای دلداری زنی به نام مارکیا نوشته، شرح می‌دهد. این زن با اینکه سهسال از مرگ پسرش می‌گذشت، هنوز مثل روز اول غمزده و اندوهگین بود. سنکا در این نامه به او یاد می‌دهد چطور بر اندوه کنونی‌اش غلبه کند و علاوه بر این، توصیه‌ای به او می‌کند تا در آینده قربانی چنین رنج و غم‌هایی نشود: او باید از قبل انتظار اتفاقاتی را که باعث غم و اندوهش می‌شوند داشته باشد. سنکا می‌گوید: او مخصوصا باید به خاطر داشته باشد که هرچه ما انسان‌ها داریم، «امانت» سرنوشت است و هر گاه سرنوشت اراده کند می‌تواند آن را بی‌اجازه و حتی بی‌خبر از ما پس بگیرد. پس «باید به همه عزیزانمان عشق بورزیم... اما نباید فراموش کنیم که تضمینی نیست آنها برای همیشه یا حتی برای مدتی طولانی پیش ما بمانند.» باید متناوبا و درحالی‌که از بودن با عزیزانمان لذّت می‌بریم، درنگ کنیم و لختی به این فکر کنیم که روزی این خوشی به پایان می‌رسد و اگر هیچ اتفاقی نتواند این خوشی را از بین ببرد، مرگ خود ما به آن خاتمه می‌دهد.
Ahmad
رواقیون گمان می‌کردند پاسخی برای این پرسش دارند. آنها توصیه می‌کردند که تصور کنیم همه چیزهای مورد علاقه‌مان را از دست داده‌ایم؛ به این فکر کنیم که همسرمان ما را ترک کرده، از کار اخراج شده‌ایم و ماشینمان را هم دزد برده است. به عقیده رواقیون با تصور چنین چیزهایی بیش از پیش قدر همسر، کار و ماشینمان را خواهیم دانست. رواقیون دست‌کم از زمان خروسیپوس به بعد، از این شگرد که آن را فکر کردن به اتفاقات ناگوار می‌نامیم، استفادهکرده‌اند. به نظر من این شگرد ارزشمندترین شگرد در جعبه ابزار روانشناختی رواقیون است.
Ahmad
در نتیجه فرایند خوگیری افراد مدام به دنبال ارضای امیالی می‌روند که هیچ‌وقت تمامی ندارند. و زمانی‌که می‌بینند میل و تمنّایی در وجودشان ارضانشده مانده، افسرده و غمگین می‌شوند. پس سخت تلاش می‌کنند این میل را ارضا کنند با این گمان که با ارضای آن به رضایت خاطر دست خواهند یافت. اما مشکل اینجاست که وقتی این میل و تمنّا را ارضا کردند، به آن خو می‌گیرند و برایشان عادی می‌شود. در نتیجه میلشان را به آن از دست می‌دهند یا دست‌کم دیگر به اندازه قبل میلشان به آن نمی‌کشد. و دست آخر درست به همان اندازه پیش از ارضای آن میل و تمنّا، ناخشنود می‌مانند. پس یک راه رسیدن به شادکامی این است که فرایند خوگیری را در همان نطفه خفه کنیم: وقتی به چیزی رسیدیم که برای داشتنش سخت تلاش کرده‌ایم، باید دست به کارهایی بزنیم تا آن چیز برایمان عادی نشود. و چون احتمالاً پیش‌تر دست به چنین کارهایی نزده‌ایم، بی‌گمان در زندگی‌مان چیزهای بسیاری هست که به داشتنشان خو کرده‌ایم، چیزهایی که زمانی خواب داشتنشان را می‌دیدیم اما اکنون برایمان عادی شده است. شاید حتی همسرمان، فرزندانمان، خانه‌مان، ماشینمان و شغلمان.
Ahmad

حجم

۳۳۰٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۳۸۷ صفحه

حجم

۳۳۰٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۳۸۷ صفحه

قیمت:
۱۳۰,۰۰۰
تومان