بریدههایی از کتاب وزارت ترس
۴٫۴
(۸)
کلمات، حتا کلمات بیمعنا و توخالی را اگر زیاد تکرار کنید، بالاخره تبدیل به عادت میشوند، بالاخره روزی میرسد که با کمال تعجب متوجه میشوید دارید همان کاری را میکنید که فکر میکردهاید غیرقابل تصور است.
sepid sh
امروز بهم میگفت تابهحال با یک قاتل روبهرو نشده. میگفت قاتلها کمیاباند و معمولاً آدمهای باکلاس و باشخصیتی هم نیستند.»
هیلف گفت: «این روزها همهجا ریختهاند. من خودم لااقل ششتا قاتل میشناسم. یکیشان وزیر کابینه بود، یکی دیگر متخصص قلب، سومی رئیس بانک و چهارمی نمایندهٔ شرکت بیمه بود...»
دوشیزه هیلف گفت: «بس کن، خواهش میکنم بس کن.»
هیلف گفت: «تنها چیزی که عوض شده این است که این روزها قتل منبع درآمد شده و هر کاری هم که درآمدش خوب باشد بقیه بهش احترام میگذارند. مثلاً کسی که دست به سقط جنین میزند، به خودش میگوید متخصص زنان و زایمان و دزد ثروتمند رئیس بانک است. این دوست شما خیلی از واقعیات امروزی عقب مانده است.»
Mahtab
باتردید نگاهشان کرد. ولی فکر کرد ادامهٔ زندگی بدون اعتماد و اطمینان یعنی زندانی بودن در بدترین سلول دنیا، در نفس و درون خود، امکانپذیر نیست
Mahtab
فکر کرد که شاید اگر در زندگی برای آنها که دوستشان دارد به اندازهٔ کافی فداکاری کند، بتواند بهراحتی به استقبال مرگ برود.
یونا
مردی که شهامت ابراز عقایدش را به طور آشکار ندارد، قابل احترام نیست،
AS4438
هنوز هم به ضربههای غیرمنتظره عادت نکرده بود: تنها زمانی که معشوق دستنیافتنی باشد عشق کامل میشود.
☆Nostalgia☆
مردم بارها و بارها فالشان را پشت پرچینهای روستاها، و قهوهخانهها میشنوند اما حتا وقتی هم که میدانند یک غیرحرفهای در یک گاردنپارتی برایشان پیشگویی میکند، باز هم جذب پیشگویی میشوند. همیشه، حتا اگر برای لحظهٔ زودگذری هم باشد، سفری به آن سوی دریاها، زن سبزهٔ غریبه و نامهٔ حاوی خبر خوش را تا حدودی باور میکنند. یکبار فالگیری از پیشگویی برای آرتور خودداری کرده بود ــ البته این کار را فقط برای مهم جلوه دادن کارش کرده بود ــ اما آن سکوت از هر چیز دیگری به حقیقت زندگیاش نزدیکتر بود.
Mahtab
«آدمهای معمولی که چیزی نمیدانند، آنهایی هم که میدانند چیزی نمیگویند.»
reza66bnd
زندگی معمولاً برای آدم بهملایمت جا میافتاد. وظایف آنقدر بهتدریج جمع میشوند که وجودشان بهسختی احساس میشود. حتا یک ازدواج موفق هم بهکندی شکوفا میشود. عشق کمک میکند تا در بند بودنِ آدم نامحسوس شود.
reza66bnd
«عجب دنیای کوچکی است.» و «من خود نیز در اینجا غریبهای بیش نیستم.» پرمعناترین جملاتی است که در توصیف سرنوشت بشر گفته شده است.
reza66bnd
حجم
۲۶۰٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۵۰ صفحه
حجم
۲۶۰٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۵۰ صفحه
قیمت:
۴۰,۰۰۰
تومان