بریدههایی از کتاب وزارت ترس
۴٫۴
(۸)
ر صورتیکه کتابهایی که بعدها میخوانیم پیچیده و بغرنجاند و با تجربیاتمان مغایرت دارند. این کتابها با خاطرات دلسردکنندهٔ خودمان شکل گرفتهاند ــ از وکیلمدافعی فاسد در دادگاه، تقلب در پرداخت مالیات، گناههایی که در زوایای مختلف زندگی شاهدشان هستیم و صدای پرطنین و خالی از احساس مرد مورد تنفرمان که در مورد شهامت و صداقت برایمان موعظه میکند.
دوک کوچکِ ما مرده، فریبخورده و فراموششده. دیگر نمیتوانیم مقصر اصلی را شناسایی کنیم، پس به قهرمان داستان شک میکنیم و دنیا برایمان تبدیل به مکانی محدود و خفقانآور میشود. «عجب دنیای کوچکی است.» و «من خود نیز در اینجا غریبهای بیش نیستم.» پرمعناترین جملاتی است که در توصیف سرنوشت بشر گفته شده است.
Mahtab
در کودکی هنوز بر این باور بود که همه جاودانیاند و بهشت جایی است به نزدیکی ساحل دریا؛ که در ورای جزئیات پیچیده و بغرنج زندگی، سادگیها قرار دارند، که خدا خوب است، که یک مرد یا زن بالغ جواب همهٔ سؤالها را میداند، که چیزی به نام حقیقت واقعاً وجود دارد، و عدالت درست مثل یک ساعت دقیق بینقص است.
میپنداشت که قهرمانها نیز سادهاند، شجاعاند، دروغ نمیگویند و شمشیربازهای ماهری هستند که هرگز مغلوب نمیشوند و به همین دلیل است که کتابهایی که در سنین بالا میخوانیم هیچگاه به ما لذتی را که کتابهایی که در کودکی برایمان خواندهاند نمیدهد ــ چون آن کتابها به ما نوید همان سادگی و آرامشی را میدهند که قوانینش را میدانیم. در صورتیکه کتابهایی که بعدها میخوانیم پیچیده و
Mahtab
از دیدگاه سنت، قاتل آدمی است مخوف و بیرحم. ولی خود قاتل چنین احساسی ندارد.
او خودش را انسانی عادی میداند، انسانی که با صبحانهاش چای یا قهوه مینوشد، از خواندن کتابهای خوب لذت میبرد و احتمالاً زندگینامه را به رمان ترجیح میدهد، انسانی که در ساعات ازپیشتعیینشدهٔ متعارف میخوابد و بیدار میشود، ورزش میکند، از یبوست رنج میبرد، از سگ یا گربه خوشش میآید و دیدگاههای خاصی در مورد سیاست دارد.
تنها در صورتی میشود به یک قاتل به چشم هیولایی مخوف نگاه کرد که انسان خوبی باشد.
Mahtab
برگ خشکی از درخت افتاد و روی یقهٔ کتش نشست. قدیمیها میگفتند این نشانهٔ به دست آوردن پول و ثروت است، ولی کسی نگفته بود تا رسیدن پول چهقدر طول میکشید.
Mahtab
همه میگویند اندوه آدم را پیر میکند، اما به همان نسبت هم بعضیها را، با رهاییشان از زیر بار مسئولیت، به حالت جوانی بیاتکا درمیآورد.
Mahtab
شهامت یک کلیسا را ویران میکند، پایداری، مردم یک شهر را از گرسنگی به کام مرگ میکشاند و ترحم باعث قتل میشود... ما همه در دام فریب خصایلمان گرفتاریم.
Mahtab
رؤیاهای جوانی مضحک و خندهآور بودند، اما تا آنجا که امکان غرق شدن در این رویاها وجود داشت، این امکان هم بود که برخی از صفاتی را که در رویا میدیدی در بیداری هم به دست بیاوری. درست مثل یک قاعدهٔ مذهبی: کلمات، حتا کلمات بیمعنا و توخالی را اگر زیاد تکرار کنید، بالاخره تبدیل به عادت میشوند، بالاخره روزی میرسد که با کمال تعجب متوجه میشوید دارید همان کاری را میکنید که فکر میکردهاید غیرقابل تصور است.
Mahtab
سنتها، باارزشتر از اخلاقیات بود، خودش کشف کرده بود که بهمراتب سادهتر بود آدم خودش را به کشتن بدهد تا اینکه یک جمع دوستانه را بههم بریزد.
Mahtab
مثل داستانهای پلیسیجنایی است، نه؟
ولی داستانهای جنایی هم مثل زندگی هستند. آنها بیشتر به زندگی شباهت دارند تا شما، تا این چمن و باغ و این ساندویچها و آن درخت کاج. یادت میآید که به کتابهایی که از خانم سویج میخواندی میخندیدی؟ ــ کتابهای پلیسی و جنایی و جاسوسی و پر از خشونت و جنگ و گریز جنایتکاران و پلیسها در ماشینهای پرسرعت؟ اما مادرم، باید بگویم زندگی واقعی همینهاست. این دنیایی است که بعد از مرگ تو ساختهایم.
Mahtab
«این زندگی دیگر واقعیت ندارد، این چای بعدازظهر روی چمن پشت خانه و صدای موسیقی آرام و کروکه و به دیدن هم رفتن خانمهای مسن و شایعات بیضرر پخش کردن و باغبانی که با فرقونش برگهای خشک را از این طرف باغ به آن طرف میبرد. این زندگی دیگر وجود ندارد. بعضیها در موردش داستانهایی مینویسند و تظاهر میکنند که هنوز هم هست. خانمهای رماننویس در کلوبهای کتابِ ماه آن را بهتفصیل وصف میکنند، اما دیگر کسی اینطور زندگی نمیکند.»
Mahtab
حجم
۲۶۰٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۵۰ صفحه
حجم
۲۶۰٫۸ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۳
تعداد صفحهها
۱۵۰ صفحه
قیمت:
۴۰,۰۰۰
تومان