بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب گیله‌مرد | صفحه ۳ | طاقچه
تصویر جلد کتاب گیله‌مرد

بریده‌هایی از کتاب گیله‌مرد

نویسنده:بزرگ علوی
انتشارات:انتشارات نگاه
امتیاز:
۴.۲از ۱۲۳ رأی
۴٫۲
(۱۲۳)
بسیاری از مردم چوب ریختشان را می‌خورند.
Bookworm
آیا زندگی به اندازه دردی که آدم می‌کشد، می‌ارزد!
MDH_
آدم رخت چرک خودشو جلوی همسایه‌هاش نمی‌شوره.
شایان
هروقت یک نفر رییس اداره شد که این کاره نبود به شما قول می‌دهم که من هم دیگر کار مردم را هروقتی که باشد، چه پنج دقیقه قبل از ظهر چه پنج دقیقه پس از دوازده راه بیندازم.
کاربر ۱۰۸۷۵۶۱
هروقت یک نفر رییس اداره شد که این کاره نبود به شما قول می‌دهم که من هم دیگر کار مردم را هروقتی که باشد، چه پنج دقیقه قبل از ظهر چه پنج دقیقه پس از دوازده راه بیندازم.
کاربر ۱۰۸۷۵۶۱
آیا زندگی به اندازه دردی که آدم می‌کشد، می‌ارزد!
امیرمحمد قرائی
ــ کجایش غریب است؟ امروز به نظر شما عجیب می‌آید. ولی آن روزها این فکرها ابدا به خاطر آدم نمی‌آمد. من جدا عقیده داشتم که دارم خدمت می‌کنم. بالاخره هر رژیمی یک عده مخالف دارد، مخالفین را باید سرکوب کرد. همه جا...
کاربر mim_ alf
لازم نبود که در این اجتماعی که به عقیده شما زجرش می‌داد، غرق شود. راه دیگر، راه مبارزه با این اجتماع و واژگون ساختن آن، هنوز باقی است.
کاربر mim_ alf
اقدس خانم خیلی چیزها داشت بگوید، اما بلد نبود. شرم، دودلی، میراث فشاری که چندین قرن اختیار زنها را ربوده، این‌ها مانع بود که حوادث را بفهمد، به ماهیت اشخاص پی ببرد.
کاربر mim_ alf
آن شعر روسی هنوز یادم هست. «دوستت دارم و بوسیدمت، اما تو به من خندیدی. ای چشم‌های سیاه ببین مرا به چه روزی انداختی!»
کاربر mim_ alf
«من عزادار هستم، پیراهن سیاه من گواه بدبختی من است من معشوق خود را از دست داده‌ام. شاید هنوز زنده است. هیچ چیز مرا دلداری نمی‌دهد. من هم آن موجودی که بودم دیگر نیستم، من شبحی از آنچه بودم هستم و دنبال شبح او می‌روم
کاربر mim_ alf
تن او داغ بود و مثل کوره آتش از آن شعله زبانه می‌کشید. اما من می‌لرزیدم، نه از سرما، نه، من سردم بود، سرد.
کاربر mim_ alf
ماه در کنار آسمان گوش ایستاده بود و ما را مسخره می‌کرد. چندتا قورباغه ناله می‌کردند. آهنگ یک‌نواخت مرغ حق شلاق‌کش انسان را به یاد فاجعه غم‌انگیزی که نصیب ماست می‌انداخت
کاربر mim_ alf
. بله، مگه من چه جوری هستم؟ چه جوری هستیم. همین بچه بزرگونها باید فرنگ برند و آدم بشند. ما را خداوند بدبخت خلق کرده.
کاربر mim_ alf
حمیده زن من توی همین اتاق پهلویی مرد. می‌دونین برای چه؟ برای آن‌که در این بیابان دوا نبود، حکیم نبود. ماما نبود. تمام این پنج شش تا ده یک ماما داره، اونهم کوره. بله.
کاربر mim_ alf
ــ چه مدرسه‌ای، آقا؟ این‌جا خود مدیر مدرسه‌اش شش کلاس ابتدایی را زورکی خونده.
کاربر mim_ alf
وقتی وجیهه یاد شوهر می‌افتاد، آن پسر خوشگلی که روزها در راه مدرسه عقب او می‌آمد بدون این‌که جرأت بکند حرفی بزند، در مخیله‌اش پدیدار می‌شد و یا آن بازرس وزارت فرهنگ که به او لبخند می‌زد و برای او تقدیرنامه صادر کرده بود
کاربر mim_ alf
در این اتاق که تمام دیوارها و تاقچه‌های آن از دود چراغ سیاه شده بود، بوی تخم‌مرغ گندیده از قلیابی که در سرکه می‌جوشید، با بوهای بادمجان ترشی و خاکه زغال و سوخته تریاک توی حقه مانده قاطی شده و در هوا سنگینی می‌کرد.
کاربر mim_ alf
در همین آن صدای تیری شنیده شد و گلوله‌ای به بازوی راست گیله‌مرد اصابت کرد. هنوز برنگشته، گلوله دیگری به سینه او خورد و او را از بالای ایوان سرنگون ساخت. مأمور بلوچ کار خود را کرد.
کاربر mim_ alf
نفیر باد نعره‌های عجیبی از قعر جنگل به سوی کومه همراه داشت: جیغ زن، غرش گاو، ناله و فریاد اعتراض.
کاربر mim_ alf

حجم

۱۳۶٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۷۷

تعداد صفحه‌ها

۲۰۴ صفحه

حجم

۱۳۶٫۴ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۷۷

تعداد صفحه‌ها

۲۰۴ صفحه

قیمت:
۶۳,۰۰۰
۴۴,۱۰۰
۳۰%
تومان