بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب خالکوب آشویتس | صفحه ۴ | طاقچه
تصویر جلد کتاب خالکوب آشویتس

بریده‌هایی از کتاب خالکوب آشویتس

۴٫۳
(۳۰۴)
ترسْ نقطهٔ مشترک همهٔ آنهاست،
n re
وقتی به مرز اسلواکی می‌رسند، هوا دیگر روشن شده است. افسر پلیسی به لالی نزدیک می‌شود و از او مدارک شناسایی می‌خواهد. لالی آستینش را بالا می‌زند و تنها نشان هویتش را عیان می‌کند: ۳۲۴۰۷. می‌گوید: «من اهل اسلواکی هستم.» «خوش آمدید.»
Sayna sedigh
ما روی گند ایستاده‌ایم، اما نگذارید در آن فروبرویم.
مهدیس 🌙
ظاهراً برخی از کارگرانِ زنِ کارخانهٔ مهمات، زیر ناخن‌هایشان باروت قاچاق کرده و کم‌کم به بیرکناو آورده و مواد را به ساندِروکوماندوها داده بودند.
مروارید ابراهیمیان
«وقتی سال‌ها بدون اینکه بدونی تا پنج دقیقهٔ دیگه زنده می‌مونی یا نه، زندگی کنی، تقریباً چیزی نیست که نتونی تحمل کنی. تا وقتی زنده و سالم هستیم همه‌چیز روبه‌راه می‌شه.»
ملانی
ARBEIT MACHT FREI کارْ آزاد می‌کند. نمی‌داند اینجا کجاست یا قرار است چه کاری انجام دهد، اما اینکه کار او را آزاد کند، شوخی بی‌مزه‌ای به‌نظر می‌آید.
Ghazal Karavan
زنانی آسیب‌دیده و درهم شکسته‌اند. لالی می‌داند آنها هرگز آن زنانی که باید، نخواهند شد. آینده‌شان از مسیر خود منحرف شده است و بازگشتشان به مسیر قبلی محال است. تصوری که روزی از خود داشتند، در مقام یک فرزند، خواهر، همسر، مادر، کارگر، مسافر و عاشق برای همیشه براثر آنچه دیده‌اند و تاب آورده‌اند، خدشه‌دار خواهد شد.
Mo0onet
«دین من هویتم رو مشخص نمی‌کنه. انکارش نمی‌کنم، اما اول از همه من یه انسان هستم که عاشق توست.»
دریا
گیتا با کمی دلخوری می‌گوید: «منظورت چیه که یک قهرمانه؟ اون فقط می‌خواد زنده بمونه.» ‫«همین ازش یک قهرمان ساخته. تو هم یک قهرمانی عزیزم. اینکه هر دوتون زندگی رو ترجیح می‌دید نوعی مقاومت مقابل نازی‌های بی‌شرفه. اینجا انتخاب زندگی مبارزه‌طلبیه. عملی قهرمانانه‌ست.»
دریا
برف‌های آب‌شده بر صورتش با اشک‌های او یکی شده‌اند.
اژدهای کوچک
«به آشویتس خوش آمدید.» لالی در ناباوری کلمات را از دهانی می‌شنود که به‌سختی باز می‌شود. او را مجبور به ترک خانه کرده و مانند حیوان به اینجا آورده‌اند؛ از زمان رسیدنشان افسران مسلح اس‌اس، حتی یک لحظه هم راحتش نگذاشته‌اند و حالا به او خوشامد می‌گویند، خوش‌آمدید!
helen
«می‌دونی؟ کسی که دربارهٔ مالیات و نرخ بهره سخنرانی می‌کنه نمی‌تونه درگیر سیاست کشورش نشه. سیاست به‌ت کمک می‌کنه دنیا رو بهتر بشناسی، اون‌قدر که دیگه نمی‌فهمی‌ش. بعد پرتت می‌کنه تو بازداشتگاه. سیاست و دین، هر دو.»
کاربر ۳۷۸۲۶۳۸
«تو انعکاس دنیات رو تو یک آینه می‌بینی، من تو یک آینهٔ دیگه.»
Sophie
چگونه هنوز نفس می‌کشد، درجایی‌که نفس خیلی‌ها بریده شده است؟ به عهدی که ابتدا با خود بست می‌اندیشد، که زنده بماند و ببیند که عاملان این جنایت‌ها تقاص پس می‌دهند.
m_royaei
آن‌قدر آزاد باشیم تا هرجا و هر زمان که خواستیم عشق‌بازی کنیم.
Moonlight🌕
حواست به چیزهای کوچک باشه. چیزهای بزرگ خودش روبه‌راه می‌شه.
سپیده
آخر شب، لالی به مادرش قول می‌دهد بیشتر به پدرش کمک کند. اما کمک به پدر کار خیلی سختی‌ست. از این می‌ترسد که عاقبتی همچون او داشته باشد؛ زودتر از موعد پیر شود و همیشه آن‌قدر خسته باشد که حتی نتواند ظاهر همسرش یا غذایی را تحسین کند که تمام روز صرف پختن آن کرده بود. لالی نمی‌خواهد در آینده چنین مردی باشد.
eftikay
«لالی! مهربان باش. حواست به چیزهای کوچک باشه. چیزهای بزرگ خودش روبه‌راه می‌شه.»
eftikay
«دین من هویتم رو مشخص نمی‌کنه. انکارش نمی‌کنم، اما اول از همه من یه انسان هستم که عاشق توست.» «و اگر من بخوام اعتقادم رو نگه دارم، چی؟ اگر هنوز برام اهمیت داشته باشه؟» «من هیچ حرفی ندارم.» «چرا داری.» هر دو در سکوتی تشویش‌انگیز فرومی‌روند. گیتا نگاهش را به زیر انداخته است و لالی تماشایش می‌کند. لالی با مهربانی می‌گوید: «من مشکلی با ایمان تو ندارم. درحقیقت اگر برات خیلی مهم باشه و باعث شه کنار من بمونی، تشویقت هم می‌کنم. از اینجا که بریم، کمکت می‌کنم طبق اصولت زندگی کنی و بچه‌هامون هم می‌تونند همراهی‌ت کنند.
Fatemeh Karimian
گیتا با کمی دلخوری می‌گوید: «منظورت چیه که یک قهرمانه؟ اون فقط می‌خواد زنده بمونه.» «همین ازش یک قهرمان ساخته. تو هم یک قهرمانی عزیزم. اینکه هر دوتون زندگی رو ترجیح می‌دید نوعی مقاومت مقابل نازی‌های بی‌شرفه. اینجا انتخاب زندگی مبارزه‌طلبیه. عملی قهرمانانه‌ست.»
RJ69

حجم

۳۰۲٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۶۴ صفحه

حجم

۳۰۲٫۵ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۲۶۴ صفحه

قیمت:
۶۵,۰۰۰
۴۵,۵۰۰
۳۰%
تومان