بریدههایی از کتاب خالکوب آشویتس
۴٫۳
(۳۰۴)
«هیچکس کامل نیست. پدرت از روز اولی که همدیگر رو در بیرکناو دیدیم، از من مراقبت کرده. میدونم کامل نیست، اما این رو هم میدونم که همیشه من رو در اولویت قرار میده.»
Sadr
بهار بیرحمترین شیاطین زمستان را رانده است
yasinds
ما روی گند ایستادهایم، اما نگذارید در آن فروبرویم.
یسنا
«عاشقش بودی؟»
«همهشون رو دوست داشتم، اما هیچکدوم قلبم رو تسخیر نکردند. میفهمی؟»
«نه واقعاً. من اگه دلم رو به یه دختر بدم، بقیهٔ زندگیم رو کنارش میگذرونم.»
Sayna sedigh
لالی میگوید: «تو انعکاس دنیات رو تو یک آینه میبینی، من تو یک آینهٔ دیگه.»
بارِتسکی توقف میکند. به لالی مینگرد و لالی هم به او. لالی میگوید: «من تو آینهٔ خودم که نگاه میکنم، دنیایی رو میبینم که دنیای تو رو از بیخوبن ویران میکنه.»
بارِتسکی لبخند میزند. «و فکر میکنی اونقدر زنده میمونی که اون روز رو ببینی؟»
«بله، زنده میمونم.»
ketab khor
سیلکا بهعنوان یک توطئهگر نازی متهم شد و به پانزده سال اعمال شاقه در سیبری محکوم شد.
Mo0onet
یاکوب میگوید: «مسئله اینه که نمیتونم بگذارم تو اسمها رو بهم بدی.»
لالی سردرگم نگاهش میکند.
«تو با من مهربان بودی. میخوام طوری بزنمت که بدتر از چیزی که هست بهنظر برسه. قبل از اینکه اعتراف کنی، میکشمت. تا جایی که بشه میخوام خون آدمهای بیگناه کمتری رو بریزم.»
Mostafa F
«تو افکار مهمی رو تو کلهش کردی. میخواست "یک انسان" رو نجات بده.»
لالی حرفش را تکمیل میکند: «نجات یک انسان نجات دنیاست.»
سیویل
غذا واحد پول شده است. با آن زنده میمانی. قدرت انجام هر کاری را که از تو بخواهند خواهی داشت. یک روز بیشتر میتوانی زندگی کنی. بیآن، به جایی میرسی که چیزی برایت مهم نخواهد بود.
کاربر ۳۷۸۲۶۳۸
«وقتی سالها بدون اینکه بدونی تا پنج دقیقهٔ دیگه زنده میمونی یا نه، زندگی کنی، تقریباً چیزی نیست که نتونی تحمل کنی. تا وقتی زنده و سالم هستیم همهچیز روبهراه میشه.
Sophie
لالی میداند آنها هرگز آن زنانی که باید، نخواهند شد. آیندهشان از مسیر خود منحرف شده است و بازگشتشان به مسیر قبلی محال است. تصوری که روزی از خود داشتند، در مقام یک فرزند، خواهر، همسر، مادر، کارگر، مسافر و عاشق برای همیشه براثر آنچه دیدهاند و تاب آوردهاند، خدشهدار خواهد شد.
ساناز
افسران به نشانهٔ تأیید سری تکان میدهند و از اتاق بیرون میروند. در که بسته میشود، یاکوب سریع لالی را آزاد میکند و بهآرامی روی زمین قرار میدهد. با تکهپارچهٔ پنهان در بلوزش خون را از بدن لالی پاک میکند و شلوارش را برایش بالا میکشد.
«خیلی متأسفم، لالی.»
shokouh
مادرش با صدای دلنشینی میگفت: «لالی! مهربان باش. حواست به چیزهای کوچک باشه. چیزهای بزرگ خودش روبهراه میشه.»
maryam
ما روی گند ایستادهایم، اما نگذارید در آن فروبرویم.
Pariya
آرام خم میشود و گل را میچیند. فردا برای دادن این گل به گیتا راهی پیدا خواهد کرد. به اتاقش بازمیگردد و پیش از آنکه به خواب آرام وعمیق بیرؤیایی فرورَوَد، گل ارزشمندش را کنار تخت میگذارد، اما صبح روز بعد وقتی بیدار میشود، میبیند که گلبرگها کنده شدهاند و کنار مرکز سیاه گل پژمرده افتادهاند. تنها مرگ در این مکان جریان دارد.
parisa_msi
مادرش به او در بستن چمدان کمک کرده بود. هنگام پاککردن اشکهایش، لباسهایی را که لالی در چمدان گذاشته بود درمیآورد و جایشان کتاب میگذاشت. گفته بود: «از هرجا که سردربیاری، اینها بهت آرامش میدهند و خونه رو یادت میاندازند.»
parisa_msi
کسی که دربارهٔ مالیات و نرخ بهره سخنرانی میکنه نمیتونه درگیر سیاست کشورش نشه. سیاست بهت کمک میکنه دنیا رو بهتر بشناسی، اونقدر که دیگه نمیفهمیش. بعد پرتت میکنه تو بازداشتگاه. سیاست و دین، هر دو.
fatiw rad
بهخود قولی میدهد: آنقدر زنده میمانم که از اینجا بیرون بروم، مثل مردی آزاد، و اگر جهنمی وجود داشته باشد، شاهد سوختن این جنایتکارها میشوم.
n re
نمیتونم فقط به دیدنت اکتفا کنم. میخوام باهات باشم. باهات حرف بزنم.»
«اما اینجا امن نیست.»
«هیچوقت امن نمیشه. با من حرف بزن. میخوام صدات رو بشنوم. میخوام همهچیز رو دربارهت بدونم. فقط اسمت رو میدونم، گیتا. اسم قشنگیه.»
Sadr
«نجات یک انسان نجات دنیاست.»
yasinds
حجم
۳۰۲٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۶۴ صفحه
حجم
۳۰۲٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۶۴ صفحه
قیمت:
۶۵,۰۰۰
۴۵,۵۰۰۳۰%
تومان