بریدههایی از کتاب خالکوب آشویتس
۴٫۳
(۳۰۴)
«من رو با اون مقایسه نکن. به سیلکا بگو یک قهرمانه و بهش افتخار میکنم.»
گیتا با کمی دلخوری میگوید: «منظورت چیه که یک قهرمانه؟ اون فقط میخواد زنده بمونه.»
«همین ازش یک قهرمان ساخته. تو هم یک قهرمانی عزیزم. اینکه هر دوتون زندگی رو ترجیح میدید نوعی مقاومت مقابل نازیهای بیشرفه. اینجا انتخاب زندگی مبارزهطلبیه. عملی قهرمانانهست.»
f.watson
لالی میداند رد زخمها تا پایان عمر روی بدنش خواهد ماند. شاید خالکوب حقش این است. لالی میپرسد: «چندبار من رو زدی؟»
«نمیدونم.»
«خوب میدونی.»
«لالی! دیگه همهچیز تموم شده. حالت هم که داره بهتر میشه. ولش کن.»
«دماغم رو هم شکوندی؟ خوب نمیتونم نفس بکشم.»
«شاید. ولی نه خیلی بد. ورمش خوابیده و خیلی از ریخت نیفتاده. هنوز خوشتیپی. هنوز هم دخترها دنبالت راه میافتند.»
«نمیخوام دخترها دنبالم بیفتند.»
«چرا؟»
«دختری رو که میخوام پیدا کردم.»
علیرضا
بارِتسکی یادداشت و قطع ارتباط لالی با دخترها را بهانهای برای دستانداختنش قرار میدهد. لالی محلش نمیگذارد. از او میپرسد که بهتازگی کتابی خوانده است یا نه.
بارِتسکی زیرلب میگوید: «کتاب؟ من کتاب نمیخونم.»
«باید بخونی.»
«چرا؟ خوندن کتاب چه حسنی داره؟»
«چیزهای زیادی یاد میگیری. ضمناً دخترها هم خوششون میآد از کتابها نقلقول کنی یا براشون شعر بخونی.»
«من نیاز ندارم از کتابها جمله بگم. من این یونیفورم رو دارم. میدونی؟ یه دوستدختر هم دارم.»
علیرضا
ما روی گند ایستادهایم، اما نگذارید در آن فروبرویم.
shirin
چشمهایش را میبندد و در ذهن نام اعضای خانوادهاش را مرور میکند. مثل قبل نمیتواند تصویر خواهر و برادرش را مجسم کند. مادرش را بهوضوح میبیند، اما چگونه میشود با مادر وداع کرد؟ زنی که به تو جان بخشیده و رسم زندگیکردن را یادت داده است؟ نمیتواند با او خداحافظی کند. چهرهٔ پدرش که از جلوی چشمهایش عبور میکند، نفسش تندی میکشد و یکی از افسران اسلحهاش را محکمتر در دندههایش فرومیکند. آخرین بار که پدرش را دید، گریه میکرد. نمیخواهد او را با حالتی گریان بهیاد آورد، پس دنبال تصویر دیگری در ذهنش میگردد. او را درحال کار با اسبهای محبوبش میبیند.
ساناز
«به آشویتس خوش آمدید.»
لالی در ناباوری کلمات را از دهانی میشنود که بهسختی باز میشود. او را مجبور به ترک خانه کرده و مانند حیوان به اینجا آوردهاند؛ از زمان رسیدنشان افسران مسلح اساس، حتی یک لحظه هم راحتش نگذاشتهاند و حالا به او خوشامد میگویند، خوشآمدید!
ساناز
ما روی گند ایستادهایم، اما نگذارید در آن فروبرویم
nastaran_rm_
وقتی پسر کوچکی بود، همیشه میگفت که وقتی بزرگ شود، میخواهد با مادرش ازدواج کند. پدر وانمود میکرد حرفش را نشنیده است. خواهر و برادرش او را تحریک میکردند و میگفتند که مادرشان قبلاً ازدواج کرده است.
amirreza
نجات یک انسان نجات دنیاست.
fatiw rad
با لبخندی بر چهرهاش گفت: «وقتی سالها بدون اینکه بدونی تا پنج دقیقهٔ دیگه زنده میمونی یا نه، زندگی کنی، تقریباً چیزی نیست که نتونی تحمل کنی. تا وقتی زنده و سالم هستیم همهچیز روبهراه میشه.»
✨🌸 𝒍𝒆𝒊𝒍𝒚 🌸✨
حواست به چیزهای کوچک باشه. چیزهای بزرگ خودش روبهراه میشه.»
Eli
چند لحظه بیشتر طول نمیکشد، اما شوکِ لالی زمان را متوقف کرده است.
n re
«وقتی سالها بدون اینکه بدونی تا پنج دقیقهٔ دیگه زنده میمونی یا نه، زندگی کنی، تقریباً چیزی نیست که نتونی تحمل کنی. تا وقتی زنده و سالم هستیم همهچیز روبهراه میشه.»
yasinds
در ذهنش شروع میکند به نوشتن فهرست کارهایی که میخواهد انجام دهد: «وقتی به خانه برگردم ...»
n re
همیشه طوری لباس بپوش که دیگران را تحت تأثیر قرار دهی.
n re
دیگر درخشش ستارگان در شب آرامشبخش نیست. او را بهیاد تفاوت زندگی کنونیاش و آنچه میتوانست باشد میاندازد؛ بهیاد شبهای گرم تابستان، وقتی همه میخوابیدند و او پنهانی از خانه بیرون میزد تا نسیم شبانه دستی بر گونههایش بکشد و برایش لالایی بخواند تا خوابش ببرد.
Judy
«همهشون رو دوست داشتم، اما هیچکدوم قلبم رو تسخیر نکردند. میفهمی؟»
«نه واقعاً. من اگه دلم رو به یه دختر بدم، بقیهٔ زندگیم رو کنارش میگذرونم.»
آ ر ز و 🍃
وقتی مردانِ دیگر میکوشند سرِ صحبت را با او باز کنند، به آنها دلگرمکننده پاسخ میدهد و تلاش میکند تا ترسشان را به امید تغییر دهد. ما روی گند ایستادهایم، اما نگذارید در آن فروبرویم.
ملانی
«جامون امنه؟» سریع نگاهی به برج مراقبت نزدیکشان میاندازد.
«مطمئناً نه، اما نمیتونم فقط به دیدنت اکتفا کنم. میخوام باهات باشم. باهات حرف بزنم.»
«اما اینجا امن نیست.»
«هیچوقت امن نمیشه. با من حرف بزن. میخوام صدات رو بشنوم. میخوام همهچیز رو دربارهت بدونم. فقط اسمت رو میدونم، گیتا. اسم قشنگیه.»
سائر
گیتا میکوشد زیر آن نور، نامهٔ لالی را بخواند.
دانا میپرسد: «چند بار میخونیش؟»
«تا وقتی کلمهبهکلمهش رو حفظ شم.»
سائر
حجم
۳۰۲٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۶۴ صفحه
حجم
۳۰۲٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۶۴ صفحه
قیمت:
۶۵,۰۰۰
۴۵,۵۰۰۳۰%
تومان