بریدههایی از کتاب خالکوب آشویتس
۴٫۳
(۳۰۳)
«نجات یک انسان نجات دنیاست.»
من
روزی از مدرسه به خانه رسیدم و دیدم که ماشینمان را با جرثقیل میبرند و بر در خانهمان تابلوی مزایده کوبیدهاند. مادرم در خانه مشغول جمعکردن تمام وسایل بود. آواز میخواند. با خود گفتم خدای من، آنها همهچیزشان را از دست دادند و مادرم آواز میخواند؟ کنارم آمد تا توضیح دهد که چه اتفاقی افتاده است. از او پرسیدم: «چطور میتونی وسایل رو بستهبندی کنی و آواز بخونی؟» با لبخندی بر چهرهاش گفت: «وقتی سالها بدون اینکه بدونی تا پنج دقیقهٔ دیگه زنده میمونی یا نه، زندگی کنی، تقریباً چیزی نیست که نتونی تحمل کنی. تا وقتی زنده و سالم هستیم همهچیز روبهراه میشه.»
ForuzanBehnam
«نجات یک انسان نجات دنیاست.»
niloufar
«بهم بگو باید چی کار کنم تا یک همسر نمونه باشم. نمیخوام مثل پاپا باشم. اون لبخند به لبهای تو نمیآره. بهت کمک نمیکنه.»
دختر بارون
«خدای من چقدر خوشگله. حتی تو این لباسهای کهنه هم زیباست.»
«آره خوشگله. امروز از صبح مدام به من لبخند میزد تا بهم قوت قلب بده. زیباییش فراتر از چیزیه که در ظاهرش میبینیم.»
نعنا
حواست به چیزهای کوچک باشه. چیزهای بزرگ خودش روبهراه میشه.»
مروارید ابراهیمیان
«پس یادم بده. میخوام دختری که باهاش ازدواج میکنم دوستم داشته باشه، با من احساس خوشحالی و خوشبختی کنه.»
مادر نشست و لالی روبهرویش. «باید اول یاد بگیری به حرفهاش گوش کنی، حتی اگر خسته باشی. خستگیت نباید مانع شنیدن حرفهاش بشه. چیزهایی رو که دوست داره یا از همه مهمتر دوست نداره بشناس. هروقت تونستی بهش هدیهٔ کوچکی بده مثل گل یا شکلات. زنها این چیزها رو دوست دارند.»
دریا
لالی با این شعار زندگی کرد: «اگر صبح از خواب بیدار شوی، معجزه است.»
Sayna sedigh
«اینجا جاییه که حرفزدن میکشتت.»
مهدیس 🌙
ما روی گند ایستادهایم، اما نگذارید در آن فروبرویم.
°~pinaar~°
خالکوب آشویتس داستان زندگی دو شخص معمولیست که در دورانی غیرمعمولی زیستند؛ نهتنها از آزادی محروم بودند بلکه شأن، نام و هویتشان نیز از آنها گرفته شده بود، و روایتیست از آنچه لالی برای بقایش انجام داد. لالی با این شعار زندگی کرد: «اگر صبح از خواب بیدار شوی، معجزه است.»
yas.sayah
سیاست بهت کمک میکنه دنیا رو بهتر بشناسی، اونقدر که دیگه نمیفهمیش. بعد پرتت میکنه تو بازداشتگاه. سیاست و دین، هر دو.
jarrah
کسی که دربارهٔ مالیات و نرخ بهره سخنرانی میکنه نمیتونه درگیر سیاست کشورش نشه. سیاست بهت کمک میکنه دنیا رو بهتر بشناسی، اونقدر که دیگه نمیفهمیش. بعد پرتت میکنه تو بازداشتگاه. سیاست و دین، هر دو.»
شراره
افسر اساس در را کامل باز میکند و آنها به اتاقی غارمانند قدم میگذارند. صدها جسد برهنه، اتاق را پر کرده است. با اندامی کجومَعوج روی هم تلنبار شدهاند؛ مردانِ پیر و جوان و کودکان زیر همه. چشمهای مردهها خیره است. خون، استفراغ، ادرار و مدفوع. بوی مرگ در کل اتاق پخش شده است. لالی میکوشد نفسش را نگه دارد. ریههایش میسوزند. پاهایش هر لحظه ممکن است سست شوند. بارِتسکی از پشتش میگوید: «لعنتی.»
کاربر ۱۸۴۶۱۳۵بانو
وقتی پسر کوچکی بود، همیشه میگفت که وقتی بزرگ شود، میخواهد با مادرش ازدواج کند.
Fatemeh Karimian
«دین من هویتم رو مشخص نمیکنه. انکارش نمیکنم، اما اول از همه من یه انسان هستم که عاشق توست.»
shokouh
آرام خم میشود و گل را میچیند. فردا برای دادن این گل به گیتا راهی پیدا خواهد کرد. به اتاقش بازمیگردد و پیش از آنکه به خواب آرام وعمیق بیرؤیایی فرورَوَد، گل ارزشمندش را کنار تخت میگذارد، اما صبح روز بعد وقتی بیدار میشود، میبیند که گلبرگها کنده شدهاند و کنار مرکز سیاه گل پژمرده افتادهاند. تنها مرگ در این مکان جریان دارد.
maryam
تو افکار مهمی رو تو کلهش کردی. میخواست "یک انسان" رو نجات بده.»
لالی حرفش را تکمیل میکند: «نجات یک انسان نجات دنیاست.»
❤ محمد حسین ❤
ما روی گند ایستادهایم، اما نگذارید در آن فروبرویم.
بیتا
لالی به دختر میرسد و نگاهش میکند. دوباره مجذوب چشمهایش میشود. دوستان دختر، آن پشت آرام میخندند. زبان لالی تقریباً بند آمده است. بااینهمه، شجاعتش را جمع میکند. نان و نامه را به او میدهد. در نامه به دختر گفته است که نمیتواند به او فکر نکند.
میپرسد: «اسمت چیه؟ باید اسمت رو بدونم.»
Sadr
حجم
۳۰۲٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۶۴ صفحه
حجم
۳۰۲٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۹۷
تعداد صفحهها
۲۶۴ صفحه
قیمت:
۶۵,۰۰۰
۴۵,۵۰۰۳۰%
تومان