بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب بیگانه | صفحه ۳ | طاقچه
کتاب بیگانه اثر آلبر کامو

بریده‌هایی از کتاب بیگانه

۳٫۷
(۲۹)
همهٔ این‌ها، آفتاب، بوی چرم و بوی سرگین اسب کالسکه نعش‌کش، بوی رنگ و کندر، خستگی و بی‌خوابی شبانه، افکار و نگاه مرا به هم ریخته بود.
زینب دهقانی
دربان مرا به خانهٔ خود برد و کمی به سر و وضعم رسیدم. یک فنجان دیگر شیر و قهوه نوشیدم که خیلی مطبوع بود.
زینب دهقانی
«می‌دانید، او دوستانی داشت، افرادی به سن و سال خودش. می‌توانست علائق مربوط به گذشته را با آن‌ها در میان بگذارد. شما جوان هستید و زندگی با شما او را کسل می‌کرد.» این مطلب حقیت داشت.
زینب دهقانی
گفت: «خانم مورسو سه سال پیش وارد این‌جا شد. شما تنها حامی وی بودید.» گمان کردم که مرا به خاطر چیزی سرزنش می‌کند و به این علت موضوع را برایش تشریح کردم. اما حرفم را قطع کرد: «فرزند عزیزم، لازم نیست خودتان را تبرئه کنید، پروندهٔ مادرتان را مطالعه کرده‌ام شما نمی‌توانستید احتیاجات او را برآورید. او به یک پرستار نیاز داشت. حقوق شما کم بود. و جدا از همهٔ این مسائل، او در این‌جا خوشبخت‌تر بود.» من گفتم: «بله، آقای مدیر.»
زینب دهقانی
گمان کردم که مرا به خاطر چیزی سرزنش می‌کند و به این علت موضوع را برایش تشریح کردم. اما حرفم را قطع کرد: «فرزند عزیزم، لازم نیست خودتان را تبرئه کنید،
زینب دهقانی
در مورد من، نمی‌خواستم کسی کمکم کند و به درستی وقت آن را نداشتم تا به چیزهایی که مورد علاقه‌ام نیست، علاقه‌مند شوم.
miss.quait
ابتدا به من گفت اینطور که پیداست شما آدم کم‌حرف و توداری هستید و خواست نظر مرا در این مورد بداند، جواب دادم: «علتش این است که هرگز چیز مهمی برای گفتن ندارم. بنابراین ساکت می‌مانم.»
Aryan
فهمیدم آدمی که فقط یک روز زندگی کرده باشد می‌تواند بی هیچ رنجی صد سال در زندان زندگی کند. چون به اندازهٔ کافی خاطره دارد که حوصله‌اش سر نرود.
کتاب 1984
این یکی از عقاید مامانم بود و غالبا هم آن را تکرار می‌کرد که انسان در نهایت به همه چیز عادت می‌کند.
کیانا
پرسیدم چه اتفاقی افتاده است؟ به من گفت با یارویی که پشت سرش حرف چرت و پرت می‌زده دعوا کرده است. به من گفت: «ملتفت هستید آقای مورسو، من آدم شروری نیستم ولی حساسم.» یارو به من گفت: «اگر مردی از تراموای پیاده شو.» به او گفتم: «برو، آرام باش.» بعد به من گفت مرد نیستم. بنابراین پیاده شدم و به او گفتم: «بس کنی برایت بهتر است و الّا مجبورم ادبت کنم.» جواب داد: «چطور؟» بنابراین یک مشت به او زدم
ali

حجم

۹۳٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۱۸ صفحه

حجم

۹۳٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۱۸ صفحه

قیمت:
۲۸,۰۰۰
تومان