بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب بیگانه | صفحه ۴ | طاقچه
کتاب بیگانه اثر آلبر کامو

بریده‌هایی از کتاب بیگانه

۳٫۷
(۲۹)
از ژرفای آینده‌ام، تمام این زندگی پوچی که گذرانده بودم از میان سال‌هایی که هنوز نیامده بود وزش تاریکی را به جانب خودم به خوبی احساس می‌کردم
miss.quait
کشیش به اطراف خود نگاه کرد با صدایی که ناگهان به نظر خسته می‌آمد جواب داد: «تمام این سنگ‌ها پر از درد و رنج‌اند، من این را می‌دانم. هرگز بدون اضطراب به آنها نگاه نکرده‌ام. اما از ته قلبم، می‌دانم که بدبخت‌ترین شما هم از تاریکی درونشان، گاهی چهره‌ای ملکوتی بیرون آمده است. می‌شود از شما خواست این چهرهٔ ملکوتی خودتان را ببینید.»
miss.quait
در هر صورت، من شاید به آنچه که حقیقتا مورد علاقه‌ام بود مطمئن نبودم، اما به آنچه که مورد علاقه‌ام است کاملا اطمینان دارم
miss.quait
آن زمان، فهمیدم آدمی که فقط یک روز زندگی کرده باشد می‌تواند بی هیچ رنجی صد سال در زندان زندگی کند. چون به اندازهٔ کافی خاطره دارد که حوصله‌اش سر نرود.
الی
دادستان دربارهٔ روح من صحبت می‌کرد. می‌گفت که آقایان قضات، روح مرا به دقت بررسی کرده بودند ولی هیچ چیزی در آن نیافته بودند. می‌گفت در حقیقت من ابدا، روح ندارم و نه هیچ انسانیتی، و نه هیچ اصول اخلاقی که قلب آدمی را محافظت می‌کند، حتی یکی را هم دارا نیستم.
کتاب 1984

حجم

۹۳٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۱۸ صفحه

حجم

۹۳٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۱۸ صفحه

قیمت:
۲۸,۰۰۰
تومان
صفحه قبل۱
...
۳
۴
صفحه بعد