بریده‌های کتاب بیگانه
کتاب بیگانه اثر آلبر کامو

کتاب بیگانه

۳٫۷
(۲۹)
با دقت و اندکی غمگین مرا برانداز کرد و زیر لب گفت: «من هرگز روحی به بی‌احساسی روح شما ندیده‌ام.»
کتاب 1984
اتاق پر از نور دل‌انگیز اواخر عصر بود.
سپیده
مادر شما اغلب به دوستانش ابراز می‌کرده است که آرزو دارد با تشریفات مذهبی به خاک سپرده شود. من خودم مسئولیت انجام این کار را بر عهده می‌گیرم. اما می‌خواستم شما را از آن مطلع گردانم.» از او تشکر کردم. مامان، ملحد نبود اما در زمان حیاتش هرگز به مذهب فکر نکرده بود.
سپیده
همهٔ آن‌ها با من ابراز همدردی کردند و سلست به من گفت: «هیچ‌کس جای مادر را نمی‌گیرد.»
سپیده
امروز مامان مرد. یا شاید دیروز، نمی‌دانم.
عادل
هوا دلپذیر بود، قهوه مرا گرم کرده بود و از لای دری که باز بود رایحهٔ شب و گل‌ها می‌آمد. گمان می‌کنم کمی چرت زدم
سپیده
آدم هیچوقت کاملا بدبخت نیست.
آترین🍃
انسان همیشه دربارهٔ آنچه که نمی‌شناسد اغراق می‌کند
zeinab.P_J
معلوم بود که روز خوبی در حال شروع شدن است. مدت‌ها پیش بود که به ییلاق رفته بودم و با مشاهدهٔ این وضع احساس خوشایندی به من دست داد و دلم می‌خواست کمی قدم بزنم اما افسوس که مامان همراهم نبود. با این حال زیر درخت چنار داخل حیاط ایستادم. بوی خاک تازه را استنشاق کردم. دیگر خوابم نمی‌آمد. به یاد همکاران اداره‌ام افتادم. در این ساعت، از خواب برخاسته و به سر کار می‌رفتند. برای من همیشه این ساعت دشوارترین لحظات روز بود. باز هم کمی به این مسائل فکر کردم، اما با صدای ناقوسی که از داخل ساختمان به صدا در آمد، به خود آمدم. پشت پنجره‌ها جنب و جوش ساکنین به چشم
سپیده
گفت: «این زن خیلی به خانم مامان شما وابسته بود. می‌گوید که او تنها دوست وی در این‌جا بوده است و اکنون دیگر کسی را ندارد.» مدت طولانی را به همین صورت سپری کردیم. ناله‌ها و گریه‌های آن زن کمتر شد.
سپیده

حجم

۹۳٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۱۸ صفحه

حجم

۹۳٫۷ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۷

تعداد صفحه‌ها

۱۱۸ صفحه

قیمت:
۲۸,۰۰۰
تومان
صفحه قبل
۱
۲
...
۴صفحه بعد