«میخوام چیز مهمی رو بهت بگم. آدمبزرگا در درون اصلاً شبیه آدمبزرگا نیستن. در ظاهر بزرگ و خودبین هستن و همیشه میدونن دارن چیکار میکنن. در درون درست همونی هستن که همیشه بودهن. مثل وقتی که همسن تو بودن. واقعیت اینه که اصلاً آدمبزرگی وجود نداره. حتی یه نفر توی این دنیای بزرگ.»
korra13
بزرگترها را خوب میشناختم و میدانستم اگر به آنها بگویم چه اتفاقی افتاده حرفم را باور نمیکنند. بهنظر میآمد هربار میخواهم واقعیت را به آنها بگویم بهندرت حرفم را باور میکنند.
کاربر ۲۹۲۲۱۴۶
«مشکل موجودات زنده همینه. زیاد نمیمونن. یه روز بچهگربهت میمیره، یه روز گربهٔ پیرت. بعد فقط خاطراتشون میمونه. و خاطرات محو میشن و با هم ترکیب میشن و پخش میشن...»
mahii
من ازش متنفر نیستم. همون کاری رو میکنه که طبق ذاتش باید بکنه.
Shaghayegh
ترس از مرگ به انسان قدرت میدهد
کاربر ۲۹۲۲۱۴۶
«هیچکس در اصل شبیه اون چیزی که درونشه نیست. تو هم نیستی. من هم نیستم. آدما پیچیدهتر از این حرفان. در مورد همه هم صدق میکنه.»
mahii
«هیچی مثل روز اولش نمیشه. چه یک ثانیه بگذره، چه صد سال. همهچی تغییر میکنه و عوض میشه. آدمها هم مثل اقیانوس عوض میشن.»
Shaghayegh
هیولاها به هر شکل و اندازهای درمیآن. بعضیهاشون چیزهایی هستن که آدما ازشون میترسن. بعضیهاشون چیزهایی هستن که مدتها پیش آدما ازشون میترسیدن. بعضیوقتا هیولاها چیزهایی هستن که آدما باید ازشون بترسن، ولی نمیترسن.
Shaghayegh
او بزرگسال هم بود، و وقتی بزرگسالها با بچهها میجنگند، همیشه بزرگسالها پیروز میشوند.
Shaghayegh
فکر کردم، مثل خیلی وقتهای دیگر که در آن سن فکر میکردم، کی هستم و دارم به چهرهٔ چه کسی در آینه نگاه میکنم. اگر چهرهای که داشتم میدیدم مال من نبود و میدانستم که نبود، چون هر بلایی هم که بر سرِ صورتم میآمد باز خودم بودم، پس من کی بودم؟ و کی داشت نگاه میکرد؟
Shaghayegh