بهترین جملات زیبا و معروف از کتاب اقیانوس انتهای جاده | صفحه ۲ | طاقچه
تصویر جلد کتاب اقیانوس انتهای جاده

بریده‌هایی از کتاب اقیانوس انتهای جاده

۴٫۱
(۶۹)
«هیچ‌کس در اصل شبیه اون چیزی که درونشه نیست. تو هم نیستی. من هم نیستم. آدما پیچیده‌تر از این حرفان. در مورد همه هم صدق می‌کنه.»
mahii
دلم برای دوران کودکی تنگ نمی‌شود، اما دلم برای لذت‌های کوچکی که داشتم تنگ می‌شود، حال آن‌که چیزهای بزرگ‌تر تباه می‌شود. نمی‌توانستم دنیایی را که در آن بودم کنترل کنم، نمی‌توانستم از آدم‌ها، مسائل و لحظاتی که آزارم می‌داد دوری کنم، اما لذت را در چیزهایی می‌جستم که مایهٔ خوشحالی‌ام می‌شد.
Shaghayegh
هیولاها به هر شکل و اندازه‌ای درمی‌آن. بعضی‌هاشون چیزهایی هستن که آدما ازشون می‌ترسن. بعضی‌هاشون چیزهایی هستن که مدت‌ها پیش آدما ازشون می‌ترسیدن. بعضی‌وقتا هیولاها چیزهایی هستن که آدما باید ازشون بترسن، ولی نمی‌ترسن.
Shaghayegh
او بزرگسال هم بود، و وقتی بزرگسال‌ها با بچه‌ها می‌جنگند، همیشه بزرگسال‌ها پیروز می‌شوند.
Shaghayegh
فکر کردم، مثل خیلی وقت‌های دیگر که در آن سن فکر می‌کردم، کی هستم و دارم به چهرهٔ چه کسی در آینه نگاه می‌کنم. اگر چهره‌ای که داشتم می‌دیدم مال من نبود و می‌دانستم که نبود، چون هر بلایی هم که بر سرِ صورتم می‌آمد باز خودم بودم، پس من کی بودم؟ و کی داشت نگاه می‌کرد؟
Shaghayegh
آدم‌بزرگا در درون اصلاً شبیه آدم‌بزرگا نیستن. در ظاهر بزرگ و خودبین هستن و همیشه می‌دونن دارن چی‌کار می‌کنن. در درون درست همونی هستن که همیشه بوده‌ن. مثل وقتی که همسن تو بودن. واقعیت اینه که اصلاً آدم‌بزرگی وجود نداره. حتی یه نفر توی این دنیای بزرگ.»
کاربر ۲۹۲۲۱۴۶
آدم‌بزرگا در درون اصلاً شبیه آدم‌بزرگا نیستن. در ظاهر بزرگ و خودبین هستن و همیشه می‌دونن دارن چی‌کار می‌کنن. در درون درست همونی هستن که همیشه بوده‌ن. مثل وقتی که همسن تو بودن. واقعیت اینه که اصلاً آدم‌بزرگی وجود نداره. حتی یه نفر توی این دنیای بزرگ.
rozhinism
«من ازش متنفر نیستم. همون کاری رو می‌کنه که طبق ذاتش باید بکنه. خواب بوده، حالا بیدار شده و سعی داره به هرکس هرچیزی رو که می‌خواد بده.»
rozhinism
بزرگ که می‌شدم خیلی چیزها از توی کتاب‌ها یاد می‌گرفتم. بیشتر اطلاعاتی که در مورد رفتار آدم‌ها داشتم در کتاب‌ها خوانده بودم، و این‌که چه‌طور رفتار کنم. کتاب معلم و مشاور من بود.
rozhinism
توی تختخوابم هستم. توی رختخوابم دراز کشیده‌م و دارم فکر می‌کنم که چه‌قدر غمگینم.
rozhinism
در کتاب اسطوره‌های یونانی من نوشته بود که نام گل نرگس را از نام مرد جوان و زیبایی گرفته‌اند، چنان دوست‌داشتنی بوده که عاشق خودش می‌شود. تصویر خود را در آب برکه‌ای می‌بیند و رهایش نمی‌کند، و درنهایت می‌میرد، تا ایزدان وادار شوند او را به گل تبدیل کنند. وقتی این داستان را خواندم، این باور در ذهنم شکل گرفت که گل نرگس باید زیباترین گل دنیا باشد. اما وقتی دیدم فقط گلی عادی است خیلی مایوس شدم.
rozhinism
روز بهاری آفتابی و گرمی بود و من از نردبان طنابی بالا رفتم تا به شاخهٔ پایینی درخت راش بزرگ برسم، بعد آن‌جا نشستم و کتابم را خواندم. وقتی کتابم را می‌خواندم از هیچ‌چیز نمی‌ترسیدم: به دوردست‌ها رفته بودم، به مصر باستان، دربارهٔ هاثور خواندم و این‌که چه‌طور به شکل ماده‌شیری در مصر مغرورانه راه می‌رفته و آن‌قدر آدم می‌کشته تا شن‌های مصر همه سرخ می‌شده، و این‌که فقط با مخلوط کردن آب‌جو و عسل و شربت خواب توانستند او را شکست بدهند، این معجون را به رنگ سرخ درآورده بودند تا خیال کند خون است و آن را بنوشد و به خواب برود. رَع، پدرِ ایزدان، بعد از این واقعه او را ایزدبانوی عشق کرد تا زخمی که بر آدمیان وارد کرده بود حالا فقط زخمی بر قلبشان باشد.
rozhinism
«دارم از این وضعیت خسته می‌شوم. چیزی به سراغم آمد و از من عشق و کمک خواست. گفت که چگونه می‌توانم همهٔ کارها را شادمانه انجام بدهم. که آن‌ها موجودات ساده‌ای هستند، و فقط پول می‌خواهند، فقط پول، و دیگر هیچ. موجودات حقیر. اگر از من می‌خواست به او عقل یا آرامش می‌دادم، آرامش محض...»
rozhinism
به‌هرحال کتاب‌ها از آدم‌ها مطمئن‌تر بودند.
Faranak_naseri_
«هیچ‌کس در اصل شبیه اون چیزی که درونشه نیست. تو هم نیستی. من هم نیستم. آدما پیچیده‌تر از این حرفان. در مورد همه هم صدق می‌کنه.»
Shaghayegh
خیلی چیزها از توی کتاب‌ها یاد می‌گرفتم. بیشتر اطلاعاتی که در مورد رفتار آدم‌ها داشتم در کتاب‌ها خوانده بودم، و این‌که چه‌طور رفتار کنم. کتاب معلم و مشاور من بود.
کاربر ۲۹۲۲۱۴۶
خاطرات کودکی بعضی‌وقت‌ها زیر اتفاقاتی که بعدها در زندگی می‌افتد مدفون و پنهان می‌شود، مثل اسباب‌بازی‌های دوران کودکی که تهِ کمدهای انباشتهٔ بزرگسالی چپانده می‌شود، اما هرگز تا ابد گم نمی‌شود
کاربر ۲۹۲۲۱۴۶
آدمای مختلف هر اتفاقی رو به شکل‌های مختلف به خاطر می‌آرن، و هیچ دو نفری رو پیدا نمی‌کنی که چیزی رو یکسان به خاطر داشته باشن، چه اون‌جا حضور داشته‌ن چه نداشته‌ن. دو نفر می‌تونن کنار هم بایستن و از نظر درک همدیگه قاره‌ها با هم تفاوت داشته باشن.
rozhinism
جرقه‌ای از نفرت در من زده شد. خیلی سخت است که زنده بمانی و سعی کنی در این دنیا گلیمت را از آب بیرون بکشی و جایت را پیدا کنی، کارهایی را که باید انجام بدهی، بدون فکر کردن به این‌که آیا کارهایی که انجام داده‌ای، هرچه که بوده، ارزشش را داشته که کسی به خاطر آن... اگر نمرده باشد، زندگی‌اش را داده باشد. عادلانه نبود.
rozhinism
«هیچی مثل روز اولش نمی‌شه. چه یک ثانیه بگذره، چه صد سال. همه‌چی تغییر می‌کنه و عوض می‌شه. آدم‌ها هم مثل اقیانوس عوض می‌شن.»
rozhinism

حجم

۱۶۳٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۲۶۰ صفحه

حجم

۱۶۳٫۱ کیلوبایت

سال انتشار

۱۳۹۳

تعداد صفحه‌ها

۲۶۰ صفحه

قیمت:
۶۳,۰۰۰
۳۷,۸۰۰
۴۰%
تومان