بریدههایی از کتاب روزهای فاطمه (س)
۴٫۲
(۴۵)
اینکه آدمی در برابر تیرها بایستد و سینه سپر کند و بر غریزهٔ خود حاکم و مسلط شود ـ در حالی که به طور طبیعی در برابر حوادث خودش را کنار میکشد ـ لازمهاش این است که ولی را از خود به خود نزدیکتر بداند.
Abdul_mahdi
اگر فرضم بر این باشد که در این زندگی با این شرائط موجود، میتوانم مسائل را خودم حل و فصل کنم دیگر به خدا چه نیازی دارم؟! بر فرض هم که خدا باشد به رسول او چه احتیاجی دارم؟! به ولی او چه احتیاجی؟! اما وقتی این معنا در انسان شکل میگیرد که هم وجودش محدود است و هم امکاناتش ناتمام و ناقص هستند و حتی علم و تجربه و عقل و فلسفه و قلب و عرفانش کفاف او را نمیدهند. اینجاست که خدا و رسول و ولی ضرورت پیدا میکنند و اضطرار به آنها مطرح میشود.
Abdul_mahdi
تعبیری است از حضرت فاطمه (س) در مورد رسول خدا که میفرمایند: " اِنّا فَقَدْناک فَقْدَ الاَْرْضِ وابِلَها"؛ مثل این که زمین بارش بیامانش را از دست
داده باشد، تا چنین افتقار و از دست دادنی را احساس نکنیم، به ولایت ولی نخواهیم رسید. و تنها جمعی است که میآید و میرود، اما راهی به ولی پیدا نمیکند.
Abdul_mahdi
اِنّا فَقَدْناک فَقْدَ الاَْرْضِ وابِلَها"؛ مثل این که زمین بارش بیامانش را از دست
داده باشد، تا چنین افتقار و از دست دادنی را احساس نکنیم، به ولایت ولی نخواهیم رسید. و تنها جمعی است که میآید و میرود، اما راهی به ولی پیدا نمیکند.
Abdul_mahdi
زدودن کف از روی شیر را بهانه کرده، آن را پنهانی جرعه جرعه سر کشیدید (به ظاهر طرفداری از دین میکنید، در حالی که در باطن به نفع خود عمل میکنید) و در نهان به زیان خاندان و فرزندان او گام بر میدارید. و ما در برابر فشارهای شما مانند کسی که با کارد اعضایش را تکه تکه میکنند، شکیبایی میورزیم و مانند کسی که سر نیزه بر شکمش فرو برند، پایداری میکنیم.
m_rezaei1
امام سجاد (ع) در وداع ماه رمضان میفرماید: " اَللّهُمَّ آجُرْنا عَلی ما اَصابَنا مِنَ التَّفْریطِ". خداوندا! ما را بر آنچه کوتاهی کردهایم، پاداش و اجر بده. پاداش بر تفریطها و کوتاهیها، در همین فضای انکسار و اخبات معنی میدهد؛ چون تو سرزنش میکنی تا متوجه شود و بیدار شود و باز گردد، پس آنجا که بیدار شده و خودش را محکوم کرده، دیگر حتی سرزنش و توبیخ، ضرورتی و شاید حکمتی نداشته باشد. و از حکیم کریم، و حلیم رحیم، دور است که این گونه شکسته را بکوبد و سوخته را بسوزاند. که عنایت او جابر شکستههاست و او جبار است و جبران میکند، همانطور که جبروت دارد و حریم و حرمت نگه میدارد و حتی سوختن و عذاب او، مسبوق به رحمت است و از عشق و محبت او الهام میگیرد
serendipity
غرورها، محدودیت میآورد و محدودیت، محرومیت میسازد. انکسار و اخبات مرحلهٔ وصال و لقاء است. و همین است که گناه رنجآور، از خوبی غرور آفرین، بهتر است
serendipity
خدا شاهد است ما با همهٔ ظرفیتمان حرکت نکردهایم و بار خودمان را بر دوش دیگران انداختهایم و خیال میکنیم رندی همین است، در حالی که زرنگهای عالم جور دیگری عمل کردهاند و بار دیگران را نیز به دوش کشیدهاند.
m_rezaei1
حال ما چه طور میخواهیم به علی (ع) برسیم؟! مایی که نه فتوّت و نه مروّتی داشتهایم. مایی که نه بازو که بار اولیای خدا بودهایم. مایی که هنوز تمرین نداشتهایم و این تنِ خشکمان را ورزش ندادهایم. با این بار و بندیلی که به خود بستهایم چه میخواهیم بکنیم و تا کجا میخواهیم برویم؟
m_rezaei1
" ضَلُّواالسَبِیلَ" و " ضَلَّ سَعْیهُم"، حاکی از این معناست. مقاصد و اهدافش را گم میکند و از دست خواهد داد؛ که ضلال، گم شدن آدمی است. من که نفهمیدم که هستم و کجا هستم، طبیعتآ سعیام در ضلال است، حرفم در ضلال است، هدفم در ضلال است و خواستههایم گنگ است.
m_rezaei1
انحطاط و سقوط طبیعی است، پرواز دلیل میخواهد.
اگر تو ریشه نداشته باشی و در زمین، محکم ننشسته باشی و فلاح و رویشی را نداشته باشی، رفعتی را پیدا نخواهی کرد و قلّهای را فتح نخواهی نمود.
m_rezaei1
این نکته را همین جا بگویم، آنچه باعث میشود آدمی با تمامی یافتههایش و با تمامی یقینی که دارد، به انحراف کشانده شود و به عقب بازگردد، با آنکه گرمی نفس اولیای خدا را حسّ کرده و با آنکه علی (ع) را بر دوش رسول (ص) مشاهده نموده، این نکته است که به کفایت انسانی خود واثق است و تسلیم نیست و سلمی ندارد و این همه برخاسته از این است که قَدْر؛ یعنی اندازه و ارزش و برنامه ریزیاش را گم کرده و اینجاست که از دست خواهد رفت.
m_rezaei1
محسن، از متقی بالاتر است؛ چون تقوا به اضافهٔ صبر میشود احسان. چون احسان، خوب خوبی کردن است، با زیبایی کار خوب را به سامان رساندن است.
محمد
حکمت در برابر جهل است و جهالت. و حکیم کسی است که خودش را بشناسد که: " کفَی بِالْمَرءِ جَهْلا اَنْ لا یعْرِفَ قَدْرَهُ".
کسی که اندازههای وجودی خودش را، استمرارش را و روابطش را نشناخت، هر کس که باشد حکیم نیست، سرشار از هزار فلسفه و تاریخ فلسفه هم باشد. و اینچنین آدمی نیاز به وحی و رسول و ولی را نخواهد یافت و اولویت ولی را نخواهد پذیرفت؛ که اساس ولایت در همین اولویت است؛ که: " اَلَسْتُ اَوْلی بِکمْ مِنْ اَنْفُسِکم"؛ یعنی اینکه ولی از من به من نزدیکتر و آگاهتر و مهربانتر است.
حکمت اینچنین نگاهی است و این دعوت به حکمت است.
نفس
در خیلی از موارد تنها با حرف زدن نمیتوان انسانها را هدایت کرد. تمامی مباحث الغدیر را برایشان بگویی باز هم هزار اعتراض و اشکال مطرح است. ولی در برخورد و معاشرت و داد و ستدهای توست که دل آنها نرم میشود و زیباییها را میبینند و محبت اولیای خدا را میچشند که: " کونُوا دُعَاةَ النّاسِ بِغَیرِ اَلْسِنَتِکمْ".
مشتاق شهادت
حضرت علی (ع) در نهج البلاغه، آن جا که از حقوق ولایت میگویند، نکتهٔ خیلی لطیفی دارند که به دست میآید حق ولایت زمنیههایی دارد. این زمینهها آگاهی است. آزادی است و رحمت واسعه و محبّت ولی است.
کسی که آگاهی به تمامی راه ندارد،
و آزادی از تمامی تعلقها ندارد،
و این محبت و رحمت واسعه را به انسانها ندارد، که از آنها به آنها نزدیکتر باشد و آنها را بیش از خودشان دوست داشته باشد، ولی نخواهد بود و ولایتی را بر انسان نخواهد داشت.
Z Pourmandi
نکتهٔ اساسی در مسالهٔ ولایت و وحی و توحید همین نکته است. بحث از اثبات خدا و رسول و نبی و ولی نیست که صحبت از اضطرار به ولی و احتیاج به خداست. من نیاز به رسول و وصی او دارم.
Z Pourmandi
پس اگر با تمامی عبادت ثقلین و با تمامی خوبیهای جنّ و انس، مغرور نشدیم و بر عمل خویش تکیه نکردیم و طلبکار حق نگشتیم و انتظار و توقع، بالا نیاوردیم، از فتنه رهیدهایم و در امتحان موفق شدهای
کاربر ۵۶۶۶۱۰۷
پس اگر میستاند و اگر سخت میگیرد، به خاطر محدودیتها و دیوارها و ضعفهای ماست که با داشتن مغرور میشویم و از دوست میبریم و غافل میگردیم.
کاربر ۵۶۶۶۱۰۷
برای او که واسع است و کریم است و حمید است، مَنْعی و اَخْذی، به خاطر ضعف و بخل و فقر نیست؛ که بخشش، چیزی را از مُلک او بیرون نمیبرد. و با دادن، چیزی از او کاسته نمیشود:
کاربر ۵۶۶۶۱۰۷
حجم
۱۰۲٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۳
تعداد صفحهها
۶۹ صفحه
حجم
۱۰۲٫۷ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۳
تعداد صفحهها
۶۹ صفحه
قیمت:
۲۰,۰۰۰
۱۰,۰۰۰۵۰%
تومان