بریده‌هایی از کتاب شرکت خلاقیت

اهداف بنیادی‌مان همان‌گونه مانده است: افراد خوب را بیابیم، توسعه دهیم و حمایت کنیم، و آن‌ها هم به نوبه‌ی خود، ایده‌های خوب را بیابند، توسعه دهند و به مالکیت بگیرند.

برای این‌که تکرار کنم، تمرکز روی افراد ـ عادت‌های کاری‌شان، استعدادهای‌شان، ارزش‌های‌شان ـ است که برای هر اقدام خلاقی کاملاً ضروری است.

ایده‌ها منفرد نیستند. آن‌ها از طریق هزاران تصمیم، اغلب از جانب ده‌ها نفر شکل می‌گیرند.

ایده‌ها از افراد می‌آیند، از این‌رو افراد مهم‌تر از ایده‌ها هستند.

یافتن افراد مناسب و روابط مناسب، مهم‌تر از یافتن ایده‌ی مناسب است.

رسیدن به یک تیم خوب، پیش‌نیاز ضروری برای رسیدن به یک ایده‌ی خوب است.

هیچ چیزی به اندازه‌ی ترکیبِ ندانستن و نیاز مبرم به موفقیت، منجر به یادگیری سریع نمی‌شود.

واضح بود که ایده‌ی خوب مدیران به‌تنهایی کافی نبود و باید راهی برای به‌دست‌آوردن حمایت کسانی که باید از نتیجه‌ی ایده استفاده می‌کردند هم پیدا کنند. من این درس را به خاطر سپردم.

حمایت از کارمندان‌تان یعنی تشویق آن‌ها به ایجاد تعادل، نه صرفاً با گفتن این‌که «متعادل باشید!» بلکه با آسان‌ترکردن دستیابی به تعادل برای آن‌ها.

جان یک بار گفت قصه‌ی زندگی استیو درست مثل مسیری است که قهرمان‌های کلاسیک پشت سر می‌گذارند. به‌خاطر غرورش از شرکتی که بنیان‌گذارش بود اخراج شد، در دنیای وحشی سرگردان شد و ماجراجویی‌های مختلفی را پشت سر گذاشت که در پایان او را به آدم بهتری تبدیل کرد. درباره‌ی تحولات شخصیتی استیو و نقشی که در پیکسار بازی کرد حرف‌های زیادی دارم، اما این‌جا فقط می‌خواهم اشاره کنم که شکست از او انسان بهتر، عاقل‌تر و مهربان‌تری ساخت. همه‌ی ما تحت‌تأثیر شکست‌های نه سال اول پیکسار قرار گرفته بودیم، اما در این مسیر هر کدام‌مان چیز ارزشمندی به دست آوردیم. کنارِ‌هم‌بودن در روزهای سخت، اعتماد و پیوندِ میان‌مان را عمیق‌تر و مستحکم‌تر کرده بود.

هیچ چیزی به اندازه‌ی ترکیبِ ندانستن و نیاز مبرم به موفقیت، منجر به یادگیری سریع نمی‌شود.

با وجود این‌که محصولات اپل بسیار برجسته‌اند در نهایت به زباله‌دان‌ها می‌پیوندند، اما فیلم‌های پیکسار تا ابد زنده خواهند بود.

استیو یک بار به او گفت امیدوار است در زندگی بعدی‌اش به‌عنوان یکی از کارگردان‌های پیکسار به دنیا بازگردد. من اصلاً شک ندارم که اگر چنین شود او یکی از بهترین کارگردان‌هاست.

اگر ایده‌ای موفقیت‌آمیز نباشد، آن‌ها آن‌قدر ماهر هستند که آن‌را رها کرده و به پیش می‌روند. این مهارتِ کمیابی‌ست

قطع بودجه‌ی برنامه‌های هنری در مدارس بسیار ناراحت‌کننده است. قطع بودجه به این دلیل صورت گرفت که تصور می‌کردند این کلاس‌ها برای آموزش نقاشی است، ولی درواقع این کلاس‌ها برای آموزشِ دیدن بود

- پروسه را با هدف اشتباه نگیرید. کارکردن روی فرآیندها برای بهتر و آسان‌ترکردن آن‌ها کاری ضروری‌ست و چیزی‌ست که مرتباً باید انجام دهیم، اما هدف نیست. عالی‌کردنِ محصول هدف است.

کار ما به‌عنوان مدیر در محیط خلاقانه، حفظ ایده‌های جدید در برابر کسانی‌ست که نمی‌دانند برای رسیدن به عظمت، باید از مراحل نه چندان عالی عبور کرد. از آینده حفاظت کنید نه از گذشته.

- سالم‌ترین سازمان‌ها از بخش‌هایی تشکیل شده‌اند که برنامه‌ی کاری متفاوت دارند، اما اهداف‌شان وابسته به یکدیگر است. اگر یک برنامه موفق شود همه‌ی ما برنده می‌شویم.

- ساختارِ ارتباطی یک شرکت نباید ساختار سازمانی را منعکس کند. همه باید بتوانند با هم صحبت کنند.

حقیقت این است که وقتی چالش‌ها ظهور می‌کنند، همیشه اشتباهاتی رخ می‌دهد، و کار ما هیچ‌وقت تمام نمی‌شود. ما همیشه مشکلاتی خواهیم داشت، درحالی‌که بسیاری از آن‌ها از دیدمان پنهان می‌ماند و باید تلاش کنیم تا آن‌ها را آشکار کنیم و نقش خودمان را در آن‌ها ارزیابی کنیم، حتا اگر انجام این کار موجب ناراحتی‌مان گردد. وقتی به مشکلی برمی‌خوریم، باید تمام انرژی‌های‌مان را گرد هم بیاوریم تا آن‌را رفع کنیم. اگر این اعلان‌ها آشنا به نظر می‌رسند، به این خاطر است که از آن‌ها برای آغازکردن کتاب استفاده کردم.