بریدههایی از کتاب صراط
۴٫۴
(۱۰۹)
یک گندم هنگامی که هماهنگ با نظام در جای خود مینشیند، سنبله میشود و هفتصد برابر دانه میآورد و یک انبار گندم هنگامی که در کناری ماند و بر سطح لغزید، فقط خوراک سوسکهاست و چیزی نمیگذرد که فضلههایش را هم نمیبینی.
f.r
ای آنکه با غافلهای از یادت مهربانی و دوستدار
زهرا سادات
این عشق به تدریج شکل میگیرد و پیچیده میشود. این گیاه آهسته سربلند میکند تا از تمامی وجود تو سرازیر میشود و از دست و پا و چشم و گوش و فکر و خیال تو، جوانه میدهد و بار میآورد.
اِنَّ الاْیمانَ مَبْثُوثٌ عَلَی الْجَوارِحِ.
زهرا سادات
کاروان رفت تو در خواب و بیابان در پیش
وه، که بس بیخبر از غلغل چندین جرسی
بال بگشا و سفیر از شجر طوبی زن
حیف باشد چو تو مرغی که اسیر قفسی
محمدرضا میرباقری
چه کنیم که برای خدا باشیم؟
محمدرضا میرباقری
کاروان رفت، تو در خواب و بیابان در پیش
چه کنی، ره ز که پرسی، چه روی، چون باشی
زهرا سادات
درست است که کارهای زیاد داریم، ولی گرفتاری ما در هر لحظه بیش از یک کار نیست و آن مهمترین کار است، نه تمامی آن همه کار. و همین مفهوم از نظم، تو را قادر میسازد که اهمیتها را بشناسی و از جایی شروع کنی.
زهرا سادات
باید از صراط به سبیل راه یافت
اِیْ اِچْ|
ما عاشق آفریده شدهایم.
عشق را داریم، ولی معشوقهامان را انتخاب میکنیم. عشق همیشه هست، آنچه که جابجا میشود معشوقها و محبوبها هستند
شهیدگمنام
در آن شب سیاه.
که قلبم، در راه گلویم ایستاده بود.
به آن جلوهی روشنایی رسیدم.
او در گوش صبحدم به من گفت.
تو هیچگاه به خودت نمیاندیشی.
اما به یک لیوان؟
بسیار...
زهرا سادات
ما در برابر این سؤالها که ما را به مقایسه و به سنجنش و تعقل وا میدارند، مجبوریم که به تفکر روی بیاوریم و برای این تفکر مجبوریم که خلوتی و سکوتی را تحمّل کنیم، که: دلیل العقل، التّفکر و دلیل التّفکر، الصمت. نشان عقل و سنجش تفکر است و نشان تفکر، سکوت و خلوت.
زهرا سادات
من هماندم که وضو ساختم از چشمهی عشق.
چهار تکبیر زدم یکسره بر هر چه که هست.
zahra
کسی که عشق رفتن دارد، زمین خوردن مانعش نمیشود، که تجربه میآموزد. تجربهای برای درست رفتن.
H.H.
تمامی طبیعت معجزهای است که با آن مأنوس شدهای و تمام معجزهها طبیعتی است که با آن انسی نگرفتهای.
زهرا سادات
ما هنوز چشمی نداریم که محبت را در تمامی چهرههایش بشناسیم و سپاس بگذاریم. و این است که در هنگام دارایی مغرور میشویم و به وقت گرفتاری و بلاء مأیوس میمانیم
زهرا سادات
ما از عشق سرشاریم، ما عاشق آفریده شدهایم، احتیاجی نیست که در خود چیزی بیافرینیم و یا نیرویی بسازیم. ما اگر از تفکر و تعقل خود بهره بگیریم و میان خودمان و محبوبهایمان و میان محبوبهایمان با یکدیگر مقایسه کنیم، به راه میرسیم و مییابیم.
گرچه هنوز هم آزادیم که ادامه بدهیم و یا همراه این بینش و همراه این یقین، از راه چشم بپوشیم و باز گردیم.
این عظمت انسان است، این تفاوت انسان است که میتواند با این همه نیرو، عصیان کند و سرکش شود. و میتواند پس از تشهد به تسلیم برسد؛
زهرا سادات
آنان که میدانند با آنان که نمیدانند برابر نیستند. کسانی ذکرها و یادآوریها را میپذیرند که صاحبان اندیشهها هستند و تنها با اندیشهی خود کار نمیکنند بلکه از اندیشهی دیگران هم یاری میگیرند و بهره میبرند.
زهرا سادات
آن روز که رسول از کنار کعبه بانگ برداشت، هیچ کس باور نمیکرد که این فریاد از حلقومش فراتر رود و در گوشها بنشیند و در دلها راه یابد و از مرز قرنها بگذرد و در نسلها جای بگیرد و از قامت فریاد تا اقتدار سکوت را پشت سر بگذارد. و آن روز که در بیابانهای تخت جمشید، همراه آن شکوه و فریاد نوشانوش، آن غرور سایه انداخت، کسی باور نمیکرد که قرنها را رها کند و نسلها را آزاد بگذارد، ولی این درس قرآن است که عظمتها تو را فریب ندهد و حقارتها تو را نرماند
زهرا سادات
آنها که بدون ریشه و پایه سر برمیآورند، همان درخت کدویی هستند که بر درخت گردو پیچیده بود و در مدتی کوتاه سر بر سر گردو گذاشته بود و آخر سر با باد پاییز جنازهاش بر درخت گردو خشکید.
زهرا سادات
در آن شب سیاه.
که قلبم، در راه گلویم ایستاده بود.
به آن جلوهی روشنایی رسیدم.
او در گوش صبحدم به من گفت.
تو هیچگاه به خودت نمیاندیشی.
اما به یک لیوان؟
بسیار...
زهرا سادات
حجم
۱۱۸٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۵
تعداد صفحهها
۲۰۴ صفحه
حجم
۱۱۸٫۵ کیلوبایت
سال انتشار
۱۳۸۵
تعداد صفحهها
۲۰۴ صفحه
قیمت:
۲۴,۰۰۰
۱۲,۰۰۰۵۰%
تومان